آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, May 21, 2024

افتخارآفرینان دیروز و جنگ‌جویان امروز

نويسنده: مریم پناهی
من از دوردست‌ها از سرزمین عطرها و نورها آمده‌ام. من از سرزمین رویاها و آرمان‌ها آمده‌ام. من از سرزمین شادی و شگفتی‌ها آمده‌ام. من از سرزمینی می‌آیم که در آن غم بیگانه بود و عشق چو خورشیدی بود که هیچ ابری توان نبرد با آن را نداشت. سرزمین من زیبا بود،

آن‌قدر که زیبایی‌اش زبان زد عام و خاص بود. سرزمین من با رنگ‌های زیبا مزین بود و رنگ‌هایی جز شادی در آن مدفون شده بود. من از قلب آسیا آمده‌ام، همان جاده ابریشم دیروز و گذرگاه تروریست‌های امروز. همان سر زمین شاد دیروز و غم‌گین ترین سر زمین امروز. سر زمین که هر بار اسم‌اش در پایین‌ترین رده کشورهای جهان به عنوان غم‌گین ترین کشور قرار می‌گیرد و مردمانش شادی را از یاد برده اند. من از سر زمین رابعه‌ها آمده‌ام، همان رابعه‌های افتخار آفرینان که در بیست سال گذشته بی وقفه مبارزه کردند، درس خواندند، راه دانشگاه و مکتب را در پیش گرفتند، سنت‌های حاکم در جامعه را شکستاندند و برای حق برابر و آزادی مبارزه کردند. همان رابعه‌هایی که دیوار اسارت را شکستانده بودند، اکنون بار دیگر در همان سیاه چال جهالت گیر کرده‌اند. این روزها در سرزمین من واژه زن از رنگین‌ترین واژه‌هاست. واژه‌ای که به زبان آوردن آن جرم تلقی می‌شود و مبارزه آن برای عدالت‌خواهی بی‌رحمانه سرکوب می‌شود. پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان من بارها شاهد بلند شدن صدا و دادخواهی همان زنانی بودم که در بیست سال گذشته برای حقوق زنان و برابری مبارزه کرده و نام زن را به جایگاه حقیقی‌اش رسانده بودند؛ اما گروه طالبان همان زنان و ده‌ها زن و دختر وطنم را خانه‌نشین کردند، از کار و فعالیت بازداشتند، درهای آموزش را بستند، حق گشت و گذار آزاد را از ما گرفتند، رویاهای همه‌ دختران و زنان را نابود کردند و ده‌ها دختر دانش‌آموز همانند من آواره ملک غربت شدند. من نیز یکی از همان دخترهای بازمانده از آموزش هستم. دختری که رویاهایش به بلندای آسمان بود و هیچ چیزی مانع رسیدن به رویاهایش نمی‌شد، اما ناگهان گروه طالبان آمدند و رویاهای مرا نیز نابود کردند. من همان دختری هستم که اکنون در دیار غربت در صنف‌های آموزشی اشتراک می‌کنم که جز من هیچ کسی آواره ملکش نیست. من تلاش می‌کنم تا رویاهایم را در دیار غربت تحقق ببخشم، اما دشوار است، دشوارتر از چیزی که تصور می‌کنیم. این جا نمی‌گذارند بلندپرواز باشیم و رویاهای بس بلدی داشته باشم. محدودم، دیوار حصارت چهار طرفم را گرفته است، اما تقلا می‌کنم تا راهی بیایم.من در دیار غربت از بوم کهن خود می‌گویم. همان سرزمینی که روزی زنان آن آزاد و شاد بودند، دخترانش رویا می‌بافید، برای پیشرفت و خودکفا شدن تلاش می‌کردند. می‌خواهم تصویر زیبای از دیار خودم فرای مردمان این کشور مجسم بسازم و آن تصور زشت که مردم اینجا از سر زمینم دارد را تغییر بدهم. من زیبایم و سر زمینم نیز زیبا است. می‌خواهم مبارزه زنان و دختران وطنم را در مقابل گروه افراطی طالبان که اکنون سایه سهمناکش وطنم را تیره و تار ساخته است را بازگو کنم و از آنان بخواهم که در کنار زنان وطنم بی‌ایستند و گروهی که زن‌ستیز است را هیچ‌گاهی به عنوان حاکمان دیارم نشناسند. آنان ظلم و حاکمیت‌شان براساس ظلم و ستم بالای زنان و دیگر مردم به پیش می‌رود و هیچ‌گاهی نماینده‌گی از وطن من کرده نمی‌تواند. من از زنانی می‌گویم که با زور اسلحه خانه‌نشین شدند، اما شجاعانه در برابر بی‌عدالتی‌ها مبارزه کردند و در حال مبارزه هستند. من صحنه‌های دلخراشی را بازگو می‌کنم که زنان مبارز وطنم را به‌خاطر حق خواهی به سیاه چال انداختند، شکنجه کردند و به گلوله بستند. صحنه‌های که زنان در جاده‌ها فریاد کشیدند. فریاد که هیچ کسی نشنید. زنان که با هیولای روزگارشان جنگیدند، گریستند، تازیانه خوردند، با آن هم از دیگر زنان خواستند تا بی‌ایستند و تسلیم نشوند، فریاد عدالت‌خواهی بلند کنند، اما بار دیگر صدای همان زنان را خفه کردند، نقشش را گرفتند، از جامعه منزوی کردند تا دیگر حقش را نخواهد. اما از گوشه‌ای دیگر مبارزین تازه نفس فریاد کشیدند، صدا بلند کردند و جنایت این گروه را بازگو کردند، اما باز هم به سیاه چال کشیده شدند و دست از مبارزه بر نداشتند. سرزمین من محل زیست همین زنان افتخار آفرین دیروز و جنگجویان امروز است. من می‌دانم زنان وطنم روزی پیروز خواهد شد. جهان صدایش را خواهد شنید. چون صدایش برآمده از قدرتش است. من هم از دیار غربت در کنار زنان وطنم از جهان و جامعه بین‌الملل حقم را می‌خواهم. زنده‌گی‌ام را می‌خواهم، کتابم را می‌خواهم، یونیفورم مکتبم را می‌خواهم، رویاهایم را می‌خواهم و وطن آزاد و شادم را می‌خواهم.١ جوزا ١٤٠٣ هشت صبح

No comments: