در هر دورهای از تاریخ، وقتی ظلم به اوج میرسد، صدای زنی از دل تاریکی بلند میشود. زنی که نه با شمشیر، که با آگاهی، ایستادگی و عشق خود جهان را تغییر میدهد. امروز نیز در میان دیوارهای سرکوب، زنانی نفس میکشند که با هر دم و بازدم خود، معنای آزادی را از نو مینویسند.
او شاید در سکوت کار کند، شاید صدایش خاموش به نظر برسد، اما در درونش آتشی شعلهور است؛ آتشی که نه از نفرت، بلکه از امید زاده شده است. امید به روزی که انسان بودن، زن و مرد نشناسد. روزی که هیچ کس حق نداشته باشد مرز برای آزادی دیگری بسازد.
ای زنِ امروز، تو ادامهدهندهی تمام زنانی هستی که تاریخ سعی کرد نامشان را پاک کند اما نتوانست. تو یادآور مریمها، تهمینهها، پروینها و ناهیدها هستی؛ آنانی که باور کردند «تغییر» از خود آغاز میشود.
در جهانی که هنوز تلاش میکند صدایت را پایین بیاورد، تو باید بلندتر سخن بگویی. نه برای فریاد، که برای بیداری.
قدرت تو در نرمیات است، در مهربانیات، در اینکه هنوز با تمام زخمها، لبخند میزنی. تو معنای واقعی مقاومت هستی؛ مقاومتی که در چهرهی مادری دیده میشود که نان کم میآورد اما امید نه، در دختری که تحقیر میشود اما رؤیایش را زمین نمیگذارد.
فردا از آنِ توست. نه از آنِ آنانی که میخواهند برایت تصمیم بگیرند، بلکه از آنِ تو که تصمیم گرفتهای سکوت نکنی.
تاریخ در دستان توست، و با هر گامی که برمیداری، فصل تازهای از رهایی نوشته میشود.
پس قوی بمان، ای زنِ روشن در دل تاریکی.
فردا نزدیک است، و این بار، جهان با نام تو آغاز خواهد شد
نویسنده: رزم آرا
No comments:
Post a Comment