چندهمسری یکی از پدیدههای ریشهدار در ساختار اجتماعی و حقوقی افغانستان است که در تقاطع دین، سنت و اقتصاد شکل میگیرد. چندهمسری نه یک عرف مستقل یا انتخاب آزادانه، بلکه بخشی از پیکربندی پدرسالاری است که بدن زنان، نیروی تولیدمثل و موقعیت اقتصادی آنان را در چهارچوب «مالکیت مردانه» بازتولید میکند. تحلیل حاضر با اتکا بر نظریههای
فمینیستی، انسانشناسی جنسیت و پژوهشهای میدانی افغانستان، پیامدهای چندهمسری بر سوبژکتیویتهٔ زنان، توزیع قدرت، و ساختار خانواده را بررسی میکند.۱- چندهمسری در افغانستان در تعامل پیچیدهٔ میان فقه، عرف و ساختار قبیلهای شکل گرفته است. در حالیکه قوانین مبتنی بر فقه اسلامی چندهمسری را با شرط «عدالت» مجاز میدانند، مطالعات میدانی نشان میدهد تحقق عدالت در چنین ساختاری به ندرت امکانپذیر است (Wardak, 2018).
از منظر مطالعات زنان، چندهمسری نه یک نهاد خانوادگی خنثی، بلکه سازوکاری برای تثبیت نظم مردسالار و کنترل بدن زن محسوب میشود.
۲. چارچوب نظری
۱.۲پدرسالاری و مالکیت بر بدن زن
سیلویا والبی (Walby, 1990) پدرسالاری را مجموعهای از ساختارهای در همتنیدهیی میداند که زنان را در عرصههای اقتصادی، جنسی و خانوادگی در موقعیت فرودست نگه میدارد. چندهمسری دقیقاً در همین چهارچوب عمل میکند:
زن را به «شیء قابل جایگزین» تقلیل میدهد،
اختیار بدن و باروری او را در انحصار مرد قرار میدهد،
و رابطهٔ جنسی را تابع روابط قدرت میسازد.
۲.۲ نظریه اقتصاد جنسی
گِیل روبین (Rubin, 1975) در «نظام جنس/جنسیت» توضیح میدهد که چگونه زنان در نظامهای سنتی بهعنوان سرمایههای تبادلی در ساختار خانوادگی عمل میکنند. چندهمسری، با تقسیم عاطفه و منابع، بدن زن را در قالب یک کالای قابل تقسیم قرار میدهد و رابطه را از حوزهٔ توافق فردی به حوزهٔ مالکیت اقتصادی انتقال میدهد.
۲.۳ خشونت نمادین
پیر بوردیو (Bourdieu, 2001) نشان میدهد خشونت همیشه فیزیکی نیست؛ گاهی در شکل «قانون»، «عرف» یا «سنت» پنهان میشود. چندهمسری، در افغانستان، مصداق بارز خشونت نمادینی است که زنان را به پذیرش یک ساختار نابرابر وامیدارد، بدون آنکه این نابرابری بهعنوان خشونت دیده شود.
۳. عوامل ساختاری شکلدهندهٔ چندهمسری در افغانستان
۳.۱ ساختار اقتصادی و وابستگی زنان
در جوامعی با نرخ پایین اشتغال زنان، وابستگی اقتصادی آنان به مردان افزایش مییابد.
مطالعات بانویل (Bannevile & Carter, 2020) نشان میدهد زنانِ فاقد استقلال مالی، چندهمسری را «تنها گزینهٔ ممکن» میبینند، نه انتخاب آزاد.
۳.۲ عرف، سنت و ساختار قبیلهای
نظام قبیلهای افغانستان بر اساس یافتههای بارفیلد (Barfield, 2010) بقا و اعتبار خانواده را در گرو تعداد فرزندان، پیوندهای قبیلهای و وارثان مرد میبیند. چندهمسری در چنین بستری ابزار تثبیت قدرت و تداوم نسل قلمداد میشود.
۳.۳ تأثیر جنگ و ناامنی
جنگهای چنددههای ترکیب جنسیتی جامعه را تغییر داده و باعث آسیبپذیری زنان بیوه شده است. پژوهشهای کولمن (Coleman, 2016) نشان میدهد بسیاری از ازدواجهای چندهمسره، پس از جنگ، با توجیه «حمایت از زنان بیسرپرست» شکل گرفته، اما در عمل به وابستگی بیشتر و محدودیت حقوقی زنان منجر شده است.
۴. پیامدهای چندهمسری بر زنان
۴.۱ پیامدهای روانشناختی
مطالعات روایی زنان افغان (Ahmadi, 2020) نشان میدهد:
اضطراب پایدار،
احساس جایگزینپذیری،
کاهش اعتمادبهنفس،
تنش میان همسران،
افسردگی
از پیامدهای رایج چندهمسری است.
۴.۲ تقسیم زنان و تخریب همبستگی جنسیتی
فمینیستها معتقدند چندهمسری یکی از مؤثرترین راههای شکستن همبستگی زنان است.
زنها در ساختار چندهمسره مجبورند برای توجه، منابع و امنیت رقابت کنند. این رقابت قدرت جمعی آنان را کاهش میدهد و پدرسالاری را تقویت میکند (Kandiyoti, 1988).
۴.۳ نقض عدالت جنسیتی
چندهمسری تنها برای مردان مجاز است و این تفاوت جنسیتی، ناقض اصل عدالت و برابری است.
۵. نتیجهگیری
چندهمسری در افغانستان نه یک سنت خنثی فرهنگی و نه یک حکم سادهٔ دینی، بلکه بخشی از ساختار عمیق پدرسالاری است که بدن زن، موقعیت اقتصادی او و آزادیهایش را در چهارچوب مالکیت مردانه تعریف میکند. این پدیده به شکل خشونت نمادین عمل کرده، همبستگی زنان را تضعیف میکند و نابرابری جنسی را بازتولید مینماید.
بر اساس تحلیلهای فمینیستی و شواهد میدانی، چندهمسری بیش از آنکه یک انتخاب آزاد باشد، پاسخی ساختاری به نابرابری است نه پاسخی به نیاز زنان، بلکه به نیازهای قدرت.
No comments:
Post a Comment