با گذشت چهار سال از بازگشت طالبان به قدرت، افغانستان همچنان در وضعیت بحرانیسیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارد. نظام طالبان نهتنها نتوانست ثبات و رفاهوعدهدادهشده را تامین کند،
بلکه با ابزارسازی دین، تشدید تنشهای قومی و نابهسامانیهایسیاسی، کشور را بهسوی یک «بحران خاموش» سوق داده است.سوءاستفاده از دین
در نظام طالبان، دین از یک حقیقت روحانی و اخلاقی به یک ابزار سرکوب، توجیه خشونت واعمال سلطه بدل شده است. روایات محدود و افراطی از شریعت جایگزین اجماع اسلامی،اجتهاد عقلانی و اصول بنیادین دین شدهاند. آنچه طالبان بهنام «شریعت» تطبیق میکنند،نهتنها با فقه متوازن اسلامی بلکه با روح انسانی دین نیز در تضاد آشکار قرار دارد. احکامسختگیرانه علیه زنان، ممنوعیت تحصیل، کار و فعالیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشیدختران، مجازاتهای بدنی و محدودیتهای گسترده اجتماعی، نشاندهنده یک قرائت افراطی،قوممحور و ضدانسانی از دین است.
فروپاشی فکری و تشکیلاتی
طالبان، برخلاف ادعای خویش بهعنوان یک «جنبش اسلامی منظم»، از لحاظ تشکیلاتی، فکریو مدیریتی در وضعیت فروپاشیده قرار دارند. ساختارهای حکومتی فاقد تخصص، شفافیت وپاسخگوییست. بیشتر اعضای کابینه طالبان از حلقات خاص قومی و مذهبی بوده و فاقدتجربه مدیریتی و صلاحیت تخصصیاند. نظام تصمیمگیری عمودی، مطلقگرا و انحصاریست؛در حالی که عنصر مشروعیت مردمی و مشارکت مردم در نظام طالبان بهکلی غایب است. تقرریهای سیاسی و نظامی مبتنی بر پیوندهای ایدیولوژیک، قومی، فامیلی و شخصی است، نهشایستهگی و عدالت اجتماعی.
یاس اجتماعی و ناهنجاری روانی؛ جامعه در سکوت تلخ
چهار سال گذشته، دوران فرسایندهای برای مردم افغانستان بهویژه برای زنان، جوانان،روشنفکران و اقلیتهای مذهبی بوده است. محرومیت از آموزش، کار، مشارکت سیاسی، آزادیبیان و حقوق انسانی باعث فروپاشی امید جمعی شده است. صدای اکثریت جامعه در سایهترس، سانسور و سرکوب خفه شده و نوعی سکوت اجتماعی سرد و نگرانکننده حاکم گردیدهکه میتوان آن را «خاموشی پیش از توفان» نامید.
ناکامی نیروهای سیاسی و جامعه مدنی؛ تفرقه و بیعملی
در میان گروههای سیاسی مخالف طالبان، نه انسجام وجود دارد و نه چشمانداز مشترک. بسیاری در تبعید، گرفتار رقابتهای درونگروهی و بیبرنامهگیاند. نهادهای مدنی نیز یا درداخل سرکوب شدهاند یا در تبانی با طالبان یا در تبعید دچار پراکندهگی و ضعف عملکردیواحد و فاقد انسجام منحیث رکن اساسی تغییرند. این فقدان وحدت و انسجام، یکی ازبزرگترین موانع در برابر شکلگیری یک بدیل سیاسی مشروع، منسجم و قابل اعتماد است.
بازتاب سیاستهای منطقهای؛ حمایت خاموش و بحرانزا
بهرغم عدم بهرسمیتشناسی طالبان توسط بسیاری از کشورها، روند همکاریهای سیاسی،امنیتی و اقتصادی با این گروه در حال افزایش است. روسیه در نیمه اول سال ۲۰۲۵ گامبیسابقهای برداشت و طالبان را بهرسمیت شناخت؛ اما این شناسایی فاقد تعهدات اقتصادی،دیپلماتیک و حقوقی موثر بود. نه پروژهای برای بازسازی افغانستان ارایه شد و نه گامی برایبهبود وضعیت ویزه و سفر اتباع افغان برداشته شد. در واقع، این یک شناسایی «نمادین وگزینشی» بود که بیشتر منافع امنیتی و ژئوپلیتیک روسیه را در نظر داشت تا رفاه مردمافغانستان.
تجارت بدون مشروعیت؛ تناقض آشکار جامعه جهانی
کشورهایی که هنوز طالبان را بهرسمیت نشناختهاند، با آنها در سطوح مختلف بهویژه در عرصهتجارت، منابع طبیعی و تبادل اطلاعات استخباراتی همکاری دارند. این نوع تعامل دوگانه ومتناقض، مشروعیت بخشیدن غیررسمی به طالبان است؛ بدون آنکه حداقل تعهدات حقوقبشری و حاکمیت قانون رعایت شود. در واقع، «تجارت بدون مشروعیت»، نهتنها حقوق مردمافغانستان را قربانی میکند، بلکه هنجارهای بینالمللی را نیز تضعیف میسازد.
نتیجهگیری: خاموشی قبل از توفان
افغانستان در چهارمین سال سلطه طالبان در وضعیت شکننده، پراضطراب و بیسرنوشت بهسرمیبرد. یک نظام بسته، بیبرنامه و سرکوبگر، جامعه یاسزده، اقتصاد فروپاشیده و نهادهایازهمگسسته، همهگی خبر از بحران عمیق و توفان قریبالوقوع میدهند. جهان، اگر همچنان بامعیارهای دوگانه، سکوت و معاملهگری به وضعیت افغانستان نگاه کند، نهتنها مردم افغانستانرا به فراموشی سپرده، بلکه امنیت و ارزشهای انسانی خویش را نیز به خطر افکنده است.
شکریه بارکزی
No comments:
Post a Comment