سهیلا وداع خموش
او رادرحالیکه یونیفورم نظامی به تنش بودومخابره ای سیاه رنگ نیز دردستش خودنمایی میکرد،درصحن حویلی
مصروف هدایت دادن به زیر دستانش یافتم. یگانه چیزیکه او را از دیگران متمایز ساخته، شیوه عملکرد و لباسهای نظامی است. او به استثنای شب، هفت روز هفته را در کنار زندانیان با مشقت فراوان به سر میبرد. او در کنار اینکه مادر پنج فرزند است، از عهده کار طاقتفرسای نظامی نیز به خوبی بدر آمده و او را مدیر پر تلاش ساخته است. وی تلاش میکند تا حد امکان نظم را در زندان پیاده کند. جایی که در آن انسانهای متخلف، مجرم با دیدگاههای متفاوت سلب آزادی شدهاند. نامش رحیمه یوسفی است و به صفت مدیر عمومی زندان زنانه بادام باغ کابل کار میکند.
در اولین دیدار او را زن صمیمی، با استعداد، پرتلاش و عاشق به وظیفه پولیسی یافتم. اینکه او چطور توانسته این صفات را به خود اختصاص دهد و چطور پلههای موفقیت را پیموده است، پای صحبتهایش مینشینیم.
پرسش: چه انگیزهای سبب شد تا مسلک پولیسی را انتخاب کنید؟
پاسخ: چیزی که بیشتر برایم انگیزه پولیس شدن را داد، شنیدن شعارهایی پولیسی مانند «پولیس د تولنه خدمتگار» بود و در ضمن خواندن داستانهای پولیسی از نویسندگان ایرانی و دیگر نویسندگان سبب شد تا حس پولیسی را در من زنده سازد. همان بود که تصمیم گرفتم درس نظامی بخوانم.
پرسش: کار پولیسی را از کجا و از کدام سال آغاز کردید؟
پاسخ: کارم را از سالهای ۱۳۵۸ که از اکادمی پولیس فارغ شدم، شروع کردم. سپس راهی اکادمی پولیس شدم و بعد بهعنوان افسر پولیس داخل نظام شدم. در حکومت وقت معاون منشی شورای زنان وزارت داخله، سپس در میدان هوایی کابل در شعبه ویزه و قاچاق کار کردم. بعد در زندان پلچرخی کابل و سپس در چکپاینتهای چهار دروازه کابل گماشته شدم و همانطور در دفترهای دیگر وزارت داخله و اکنون به صفت مدیر زندان زنانه به کارم ادامه میدهم. اما در این مدت، وقفه کاری بیستساله نیز داشتم که این امر سبب شد نسبت به دیگر همدورههایم عقب بمانم.
پرسش: چه سبب شد که شما بیست سال از وظیفه به دور بمانید؟
پاسخ: وقتی ازدواج کردم به خواست همسرم ۲۰ سال از وظیفه مقدس که همانا خدمت به مردم و کشورم بود، دور ماندم. در این مدت هیچ شبی نبود که خودم را در لباس پولیسی و در کنار همسنگرانم نبینم وقتی از خواب بیدار میشدم میدیدم که من در چهار دیواری خانه هستم. هرچند مدت زیادی از ازدواجم میگذرد، اما هنوز هم با مخالفت خانوادهام در زمینه کار در عرصه نظام روبهرو میباشم. اما ناچار هستم مبارزه کنم تا برای مردم خدمت کنم. بعد از ازدواج درک کردم که زنان تا چه حد مظلوم هستند و تاچه حد نیازمند حمایت.
پرسش: راز موفقیتتان در امور کاری چیست؟
پاسخ : تلاش و علاقهای که به کار دارم سبب شده است تا در امور کاری موفق باشم. اکنون نیز که در این سمت کار میکنم، با زنان مختلف روبهروام و طوری با آنان رفتار میکنم که آنان ولو هر فعلی هم که دارند، مانند اعضای یک خانواده در این زندان بسر ببرند. گرچه کار کردن در این پست خیلی سخت و مشکل است، اما همین که از سوی وزارت به این پست انتخاب شدم، در اولین دیدار با زندانیان جلسهای ترتیب دادم و در آن به زندانیان وعده سپردم که حامی حقوق زن هستم و از حقوقشان دفاع خواهم کرد. بعدا از مشکلاتشان پرسیدم و در اولین روزهای کاری تلاش کردم تا مشکلاتشان را بر طرف کنم. فکر کنم این کارها تا حدی در موفق بودنم نقش داشتهاند.
پرسش: در زندان با چه موانع روبهرو هستید؟
پاسخ: «با آنکه مطابق به قانون با زندانیان برخورد میکنم، اما هنوز هم بسیاری از افراد دست به توطیه و تخریبم میزنند. از شمارههای ناشناس اخطار برایم میرسد، اما من هیچگاه نمیترسم. در واقع پولیس نباید از کسی بترسد.»
پرسش: چه وقت دانستید که شهامت دارید؟
پاسخ: زمانیکه یونیفورم را به تن میکنم، احساس میکنم یک شیر هستم و بهدنبال شکار میروم. این احساس را میتوان شهامت پنداشت، چون فکر میکنم هیچ کس مانع فعالیتم نمیشود. میخواهم از این بیشتر موفق گردم و در موقفهای بالا دست یابم.
پرسش: در این پست چقدر خود را راحت و موفق احساس میکنید؟
پاسخ: این پست قبلا نیز برایم پیشنهاد شده بود، اما از ترس اینکه مسوول زندان بودن خیلی کار مشکل است، آن را رد کرده بودم، اما همین که برای دومین بار پیشنهاد شد، بعد با پذیرفتن همه مشکلات آن را قبول کرده و به کار شروع کردم.
پرسش: زمان کاریتان در این زندان چه ساعت است؟
پاسخ: از هفت صبح به کار شروع کرده و ختم آن بستگی به حجم کار دارد، اکثرا تا هفت یا هشت شب در دفتر کار میکنم. بعد از اینکه از دفتر به خانه رفتم در انجام کارهای خانه نیز سهم میگیرم.
پرسش: خاطره جالبتان از ایام وظیفه چیست؟
پاسخ: یک روز صبح زود برای ما از بالا وظیفه سپرده شد که باید پلان عملیاتی را اجرا کنیم. برای ما راپور رسیده بود که در یکی از خانهها اسلحه وجود دارد. وقتی به تلاشی شروع کردیم، ناگهان با چیزی عجیب روبهرو شدم. در حال جستجوی رختهای خواب بودم که ناگهان دیدم یک زن در میان یکی از بسترههای خواب خودش را پنهان کرده است. متعجب شدم چون در آن زمان زنان کمتر از نیروهای نظامی پنهان میشدند. بعد متوجه شدم که در دست زن سلاح، بمبهای دستی و دیگر وسایل جنگی است. این خاطره برایم جالب بود.
پرسش: خاطره تلختان از زندگی چیست؟
پاسخ: خاطرههای تلخ بیشتر از خاطرههای خوب در زندگیم جا دارد، اما این یک راز است و از گفتنش عاجز میباشم.
پرسش: از زندگی شخصیتان بگویید؟
پاسخ: صاحب پنج فرزند یعنی سه پسر و دو دختر میباشم. اولادهایم در کل مصروف تحصیلات عالی و نیمهعالی میباشند. این بزرگترین آرزویم است که توانستهام در کنار وظیفه سختی چون پولیسی اولادهای تحصیلکرده به اجتماع تقدیم کنم.
پرسش: پیامتان به دیگر زنان چیست؟
پاسخ: اگر به مسلک پولیسی علاقه دارند، باید جرات به خرچ دهند و بیایند به صفوف پولیس بپیوندند. پولیس شدن کدام عیب نیست و برعکس باعث افتخار میباشد. نترسند. انسان یک روز به دنیا میآید و یک روز هم از دنیا میرود. پس پذیرای خطر باشند.
در اولین دیدار او را زن صمیمی، با استعداد، پرتلاش و عاشق به وظیفه پولیسی یافتم. اینکه او چطور توانسته این صفات را به خود اختصاص دهد و چطور پلههای موفقیت را پیموده است، پای صحبتهایش مینشینیم.
پرسش: چه انگیزهای سبب شد تا مسلک پولیسی را انتخاب کنید؟
پاسخ: چیزی که بیشتر برایم انگیزه پولیس شدن را داد، شنیدن شعارهایی پولیسی مانند «پولیس د تولنه خدمتگار» بود و در ضمن خواندن داستانهای پولیسی از نویسندگان ایرانی و دیگر نویسندگان سبب شد تا حس پولیسی را در من زنده سازد. همان بود که تصمیم گرفتم درس نظامی بخوانم.
پرسش: کار پولیسی را از کجا و از کدام سال آغاز کردید؟
پاسخ: کارم را از سالهای ۱۳۵۸ که از اکادمی پولیس فارغ شدم، شروع کردم. سپس راهی اکادمی پولیس شدم و بعد بهعنوان افسر پولیس داخل نظام شدم. در حکومت وقت معاون منشی شورای زنان وزارت داخله، سپس در میدان هوایی کابل در شعبه ویزه و قاچاق کار کردم. بعد در زندان پلچرخی کابل و سپس در چکپاینتهای چهار دروازه کابل گماشته شدم و همانطور در دفترهای دیگر وزارت داخله و اکنون به صفت مدیر زندان زنانه به کارم ادامه میدهم. اما در این مدت، وقفه کاری بیستساله نیز داشتم که این امر سبب شد نسبت به دیگر همدورههایم عقب بمانم.
پرسش: چه سبب شد که شما بیست سال از وظیفه به دور بمانید؟
پاسخ: وقتی ازدواج کردم به خواست همسرم ۲۰ سال از وظیفه مقدس که همانا خدمت به مردم و کشورم بود، دور ماندم. در این مدت هیچ شبی نبود که خودم را در لباس پولیسی و در کنار همسنگرانم نبینم وقتی از خواب بیدار میشدم میدیدم که من در چهار دیواری خانه هستم. هرچند مدت زیادی از ازدواجم میگذرد، اما هنوز هم با مخالفت خانوادهام در زمینه کار در عرصه نظام روبهرو میباشم. اما ناچار هستم مبارزه کنم تا برای مردم خدمت کنم. بعد از ازدواج درک کردم که زنان تا چه حد مظلوم هستند و تاچه حد نیازمند حمایت.
پرسش: راز موفقیتتان در امور کاری چیست؟
پاسخ : تلاش و علاقهای که به کار دارم سبب شده است تا در امور کاری موفق باشم. اکنون نیز که در این سمت کار میکنم، با زنان مختلف روبهروام و طوری با آنان رفتار میکنم که آنان ولو هر فعلی هم که دارند، مانند اعضای یک خانواده در این زندان بسر ببرند. گرچه کار کردن در این پست خیلی سخت و مشکل است، اما همین که از سوی وزارت به این پست انتخاب شدم، در اولین دیدار با زندانیان جلسهای ترتیب دادم و در آن به زندانیان وعده سپردم که حامی حقوق زن هستم و از حقوقشان دفاع خواهم کرد. بعدا از مشکلاتشان پرسیدم و در اولین روزهای کاری تلاش کردم تا مشکلاتشان را بر طرف کنم. فکر کنم این کارها تا حدی در موفق بودنم نقش داشتهاند.
پرسش: در زندان با چه موانع روبهرو هستید؟
پاسخ: «با آنکه مطابق به قانون با زندانیان برخورد میکنم، اما هنوز هم بسیاری از افراد دست به توطیه و تخریبم میزنند. از شمارههای ناشناس اخطار برایم میرسد، اما من هیچگاه نمیترسم. در واقع پولیس نباید از کسی بترسد.»
پرسش: چه وقت دانستید که شهامت دارید؟
پاسخ: زمانیکه یونیفورم را به تن میکنم، احساس میکنم یک شیر هستم و بهدنبال شکار میروم. این احساس را میتوان شهامت پنداشت، چون فکر میکنم هیچ کس مانع فعالیتم نمیشود. میخواهم از این بیشتر موفق گردم و در موقفهای بالا دست یابم.
پرسش: در این پست چقدر خود را راحت و موفق احساس میکنید؟
پاسخ: این پست قبلا نیز برایم پیشنهاد شده بود، اما از ترس اینکه مسوول زندان بودن خیلی کار مشکل است، آن را رد کرده بودم، اما همین که برای دومین بار پیشنهاد شد، بعد با پذیرفتن همه مشکلات آن را قبول کرده و به کار شروع کردم.
پرسش: زمان کاریتان در این زندان چه ساعت است؟
پاسخ: از هفت صبح به کار شروع کرده و ختم آن بستگی به حجم کار دارد، اکثرا تا هفت یا هشت شب در دفتر کار میکنم. بعد از اینکه از دفتر به خانه رفتم در انجام کارهای خانه نیز سهم میگیرم.
پرسش: خاطره جالبتان از ایام وظیفه چیست؟
پاسخ: یک روز صبح زود برای ما از بالا وظیفه سپرده شد که باید پلان عملیاتی را اجرا کنیم. برای ما راپور رسیده بود که در یکی از خانهها اسلحه وجود دارد. وقتی به تلاشی شروع کردیم، ناگهان با چیزی عجیب روبهرو شدم. در حال جستجوی رختهای خواب بودم که ناگهان دیدم یک زن در میان یکی از بسترههای خواب خودش را پنهان کرده است. متعجب شدم چون در آن زمان زنان کمتر از نیروهای نظامی پنهان میشدند. بعد متوجه شدم که در دست زن سلاح، بمبهای دستی و دیگر وسایل جنگی است. این خاطره برایم جالب بود.
پرسش: خاطره تلختان از زندگی چیست؟
پاسخ: خاطرههای تلخ بیشتر از خاطرههای خوب در زندگیم جا دارد، اما این یک راز است و از گفتنش عاجز میباشم.
پرسش: از زندگی شخصیتان بگویید؟
پاسخ: صاحب پنج فرزند یعنی سه پسر و دو دختر میباشم. اولادهایم در کل مصروف تحصیلات عالی و نیمهعالی میباشند. این بزرگترین آرزویم است که توانستهام در کنار وظیفه سختی چون پولیسی اولادهای تحصیلکرده به اجتماع تقدیم کنم.
پرسش: پیامتان به دیگر زنان چیست؟
پاسخ: اگر به مسلک پولیسی علاقه دارند، باید جرات به خرچ دهند و بیایند به صفوف پولیس بپیوندند. پولیس شدن کدام عیب نیست و برعکس باعث افتخار میباشد. نترسند. انسان یک روز به دنیا میآید و یک روز هم از دنیا میرود. پس پذیرای خطر باشند.
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment