استاد صباح
وطن خود را ازاين بدترنديده چنين بي حرمتي ديگر نديده هرآنچه ديده ازدست مسلمانكه تا امروز ازكافرنديده .هدف پاکستان درخصوص ادامه حمايت مخفیانه ازطالبان درجهت تحت فشار قراردادن آمريکا برای مقابله با نفوذ روبه گسترش دهلي نودرکابل، حل معضل کشميروخط ديورند برطبق منافع پاکستان قابل ارزيابي مي باشد.
ازديد دولت اسلام آباد اگرپاکستان به نابودي طالبان طبق درخواست آمريکا مي پرداخت نتيجه اي جزباخت نصيب اين کشورنمي گرديد. پاکستان همکاری خالصانه با آمریکا درفرآیند مبارزه با تروریسم را منوط به حل ملاحظات استراتژیک خود درافغانستان وهند توسط واشنگتن نموده است ودر صورت عدم تأمین این ملاحظات، پاکستان هم درحکم مشکل- به علت ارتباط گسترده با گروه هاي تروريستي واستفاده ازآن ها در جهت حفظ منافع امنيتي وژئوپلتيکي خود - وهم راه حل- به علت مجاورت جغرافيايي با افغانستان، شناخت گسترده ازطالبان به دليل سابقه ديرينه روابط دو طرف، اصلاح مدارس مذهبي تندروپاکستان درجهت کاهش شدت جريان تفکرات راديکال باقی خواهد ماند- که ازیک طرف درجبهه مبارزه عليه تروريسم فعالیت می کند وازطرف دیگر به تقويت مخفيانه شعله هاي آتش تروريسم ادامه خواهد داد.
پاکستان درحالي به عنوان يکي از بي ثبات ترين و پيچيده ترين کشورهاي جهان و مهد تفکربنيادگرايي شناخته شده است که هم زمان به نام شريک آمريکا درنبرد با افراط گرايي نيزدرمحافل سیاسی مطرح مي باشد. دردوران جنگ سرد، پاکستان با موقعیت ژئوپوليتيکي و ژئواستراتژيکي خود درجنوب آسيا ازاهميت خاصي براي مهارتهديد کمونيسم - مهم ترين هدف سياست خارجي وامنيت ملي آمريکا- برخوردار بود.
پاکستان درزمان حضورشوروي به افغانستان درسال نوزده هفتادنوبه دلیل مجاورت جغرافيايي با افغانستان باردیگر مورد توجه خاص آمریکا قرارگرفت. درآن برهه از زمان، واشنگتن روابط خود را با اسلام آباد برمبنای اتحاد استراتژيک قرارداد وسیل کمک های خود را به پاکستان سرازیر نمود.
با وقوع حوادث تروريستي يازده سپتامبروتصميم آمريکا جهت مجازات عاملان اين حادثه وآشکار شدن ارتباط تعدادي از افراد با مليت پاکستاني(از جمله خالد شيخ محمد، جنرال محمود احمد، عمر شيخ سعيد) با تروريست ها دولت پاکستان در مقابل اولتيماتوم آمريکا براي همکاري ضد تروريستي با اين کشورقرار گرفت. دولت مردان اسلام آباد دو راه بيشتر پيش رو نداشتند، يکي پيوستن به ائتلاف ضد تروريسم به رهبري آمريکا وديگري ادامه حمايت ازطالبان.
عدم همکاري با آمريکا مي توانست پاکستان را در فهرست کشورهايي که بعداً به عنوان محور شرارت شناخته شدند قرار دهد وپيامدهاي سختي ازسوي کاخ سفيد براي اين کشور به بارآورد وهمکاري با ائتلاف ضد تروريسم مي توانست اين کشور را دچار بحران داخلي سازد. اما مشرف با انتخاب گزينه «اول پاکستان بعد هرچيزديگري» تصميم به همکاری با آمریکا و حضوردرائتلاف ضد تروریسم گرفت.
به ديگرسخن، اخذ اين تصميم ازسوي پرويز مشرف به جهت قرارگرفتن دردو راهي سرنوشت سازي بود که طي آن، اگر با آمريکا در جنگ عليه تروريسم همراه نمي شد، کشورش قبل از افغانستان مورد حمله قرار مي گرفت. همان طور که ريچارد آرميتاژ ، معاون وقت وزيرامور خارجه آمريکا اعلام کرد درصورتي که اسلام آباد درخواست واشنگتن مبني بر حضور درائتلاف مبارزه عليه تروريسم اسلام آباد رد کند بايد خود را براي حمله و بازگشت به عصر حجر آماده نمايد. درسمت ديگر، پاکستان اگربا پيشنهاد آمريکا مبني برهمکاري با اين کشور درجهت نابودي طالبان موافقت مي کرد، بايد خود را آماده پاسخ گويي به حاميان طالبان در داخل و نحوه برخورد با مخالفان مي کرد.
جنرال مشرف با نگرشي برخاسته ازعمل گرايي و با سر لوحه قرار دادن منافع پاکستان، با انتخاب گزينه همراهي با آمريکا درجنگ عليه تروريسم، اعلام نمود: « آمريکايي ها اکنون براي ما بيشتر ازطالبان منفعت دارند». پس از طرح چنين مسائلي بود که آمريکا ازپاکستان به عنوان سرپل عمليات نظامي عليه طالبان و القاعده ياد نمود و در همين راستا الويت هاي سياست خارجي خود را در روابط با اسلام آباد که موجب انعقاد تحريم هايي بر اثرآزمايش اتمي و حکومت نظامي در پاکستان شده بود را لغو کرد و به حمايت از اين کشور پرداخت.
درحقيقت مشرف با اخذ تصميم همکاري باآمريکا توانست ازخطر حمله ائتلاف ضد تروريسم به کشورش جلوگيري کند وهم پیمانی خود را با آمریکا مستحکم ترسازد. بهره مندي از کمک پنجاه ميليون دالري آمريکا دراواخر سپتامبر دوهزاريک و رهايي از تحريم هاي بين المللي، تنش زدايي با هند وازهمه مهمتر ناديده گرفتن کودتا درپاکستان ازديگر عوامل قابل ذکردر زمينه عوامل انتخاب اين تصميم مي باشد. ضرورت همکاري اسلام آباد با واشنگتن و اصرار آمريکا بر اين موضوع، با عنايت به دلايل اهميت پاکستان و چرايي جايگاه ويژه اين کشور از منظر دولت مردان آمريکا در فرآيند مبارزه با تروريسم بيش از پيش مشخص مي گردد.
براي دولت مردان آمريکا کاملاً روشن بود که بدون همکاري پاکستان، هرگونه عمليات عليه تروريست ها و به خصوص طالبان تقريباً بي نتيجه خواهد ماند؛ علت اين مهم آن بود که مدارس مذهبي تندرواين کشور نقش مهمي در پرورش تفکرات راديکال داشته و دارند و ريشه طالبان را بايد در اين مدارس جستجو کرد.
مدارس مذهبي پاکستان پس ازحمله آمريکا به افغانستان جهت مجازات عاملان حادثه يازده سپتامبردوهزاريک، بيش از پيش فعال شده و به گسترش آموزه هاي راديکال و اعزام نيرو به افغانستان براي کمک به طالبان اقدام نمودند. ايالات متحده معتقد است اگراسلام آباد محدوديت جدي در توسعه اين مدارس ايجاد کند، از اهميت اين مدارس به عنوان ابزاري جهت ترويج راديکاليسم کاسته خواهد شد.
مناطق خودمختار قبيله اي پاکستان با مساحت حدود بيست هفت هزار و دوصدوبيست کيلومتر مربع که به عنوان پايتخت سياسي افراطيون ومأمن امن تروريست هادرمحافل سياسي مطرح گشته است، ازديگر دلايل اهميت پاکستان در فرآيند مبارزه با تروريسم مي باشند. در حقيقت، پس ازحمله نيروهاي ائتلاف به افغانستان درسال دوهزاريک جهت حذف طالبان از قدرت و نابودي تروريست ها، طالبان و تعدادي از نيروهاي القاعده ومبارزان خارجي همراه آن ها به مناطق قبيله اي پاکستان گريخته و درآن جا پناه گرفتند ومناطق مذکور را به مثابه تهديدي عليه امنيت ملي ايالات متحده آمريکا مطرح نمودند. پاک سازي اين مناطق از تروريست هاي القاعده وطالبان توسط پاکستان يکي از مهم ترين برنامه هاي ضد تروريستي آمريکا مي باشد.
ازديگر دلايل اهميت پاکستان در جنگ عليه تروريسم، حضور مجموعه اي از گروه هاي راديکال در خاک اين کشور مي باشد که هم خود تروريست هستند وهم به حمایت همه جانبه از تروريست ها می پردازند. تعداد بي شماري از گروه هاي تروريستي با اهداف متنوع درپاکستان وجود دارد اما مهم ترين اين گروه ها شامل گروه هاي تروريستي فرقه اي مانند سپاه صحابه ، لشکر جهنگوي ، گروه هاي تروريستي ضد هندي مانند لشکر طيبه ،جيش محمد ،حرکت المجاهدين ، حرکت الجهاد الاسلامي پاکستان، تحريک طالبان پاکستان، تحريک نفاذ شريعت محمدي، جنبش طالبان افغانستان به رهبري ملا عمر، القاعده وسايرتروريست هاي غيرآسيايي همراه آن که در نواحي قبيله اي خود مختار پاکستان و ايالت سرحد شمال غربي مخفي شده اند، مي شوند.
از آن جا که تمامي اين گروه ها به عنوان گروه هاي تروريستي در ليست سياه واشنگتن قرار دارند، بنابراين از عمده ترين شروط موفقيت آمريکا درجنگ عليه تروريسم، اتخاذ واکنشي جدي و اقدامي مؤثرازجانب پاکستان عليه اين گروه ها مي باشد. وبالاخره ارتباط پاکستان با طالبان از گذشته تا زمان حال لزوم نيازآمريکا به همکاري پاکستان در فرآيند مبارزه با تروريسم را بيش از پيش مطرح ساخت.
اسلام آباد بعد ازحوادث يازده سپتامبردوهزاريک تحت فشار کاخ سفيد مجبور به اعلام قطع حمايت ازطالبان گرديد. اين درحالي بود که حکومت طالبان براي نخستين بارازسوي پاکستان و بعدها عربستان سعودي و امارات متحده عربي مورد شناسايي قرار گرفت. هم چنين پاکستان يکي از سه کشوري بود که در زمان طالبان درکابل سفارت داشت و آخرين کشوري بود که بعد ازحوادث تروريستي يازده سپتامبر تحت فشارهاي خارجي به ويژه آمريکا، سفارتش را تعطيل و حمايتش ازطالبان را قطع نمود. با وجود چنين روابط و پيچيدگي هايي بود که پاکستان در استراتژي آمريکا براي جنگ عليه تروريسم اهميت فوق العاده اي يافت.
به رغم اعلام تعهد پاکستان به آمريکا در زمينه همکاري با اين کشور و مبارزه با تروريسم، همواره سايه شک و ترديد برهمکاري دو کشورحکم فرما بوده است. مسأله اين است که آمريکا احساس مي کند پاکستان يا نمي خواهد يا نمي تواند درجنگ عليه تروريسم با آمريکا همکاري کند. اين سوء ظن از آن جهت درذهن آمريکايي ها نقش بسته است که به رغم ادعاي مقامات پاکستاني، نمود عملي ازهمکاري پاکستان با آمريکا درجنگ عليه تروريسم مشهود نبوده است و برعکس شواهد نشان مي دهد که پاکستان به نوعي با جريان افراط گرايي وتروريست ها به خصوص طالبان همکاري نزديکي دارد. درحقيقت پاکستان با طرح ملاحظات خود- که تأثير به سزايي درمشارکت حقيقي اين کشوردرنبرد با تروريسم دارد- مانند نگراني اسلام آباد ازنفوذ هند درافغانستان، اختلاف پاکستان و افغانستان درخصوص خط ديورند و مسئله کشمير، مقامات آمريکا را درصحت ترديدها درخصوص همکاري پاکستان درمبارزه عليه تروريسم مطمئن مي سازد. عواملي نظيرسوابق پاکستان درعمليات هاي تروريستي وحضور انواع مختلف گروه هاي تروريستي در خاک اين کشور، وجود مدارس مذهبي در پاکستان به عنوان پرورش دهنده نيروهاي راديکال، رابطه ديرينه پاکستان و طالبان و يک منطقه جغرافيايي به نام مناطق قبايلي که مأمن تروريست ها محسوب مي شود، اين بدگماني را در واشنگتن تشديد مي کند. با توجه به جايگاه کليدي و تأثيرگذارملاحظات اسلام آباد درفرايند مشارکت وادامه همکاري با آمريکا در مبارزه با تروريسم و استفاده پاکستان ازابزارهاي خاص خود مانند حمايت ازطالبان و گروه هاي مبارزکشميري.
ازمهم ترين ملاحظات پاکستان درهمکاري با آمريکا درنبرد با تروريسم، موضوع نگراني اسلام آباد از نفوذ هند در افغانستان مي باشد. اين حساسيت پاکستان ازآن جا ناشي مي شود که هند منافع زيادي درافغانستان وهم چنين نگراني هاي بزرگ تري نيزدرمورد محدود کردن نفوذ اسلام آباد دراين کشوردارد تا اطمينان حاصل کند که افغانستان بار ديگردرکنترول عناصرافراطي قرار نخواهد گرفت و دموکراسي ريشه محکمي دراين کشور به دست خواهد آورد.
مقامات هندي نيزبارها گسترش روابط استراتژيک با افغانستان را به دلايل ذيل مطرح کرده اند - راه يابي به بازارهاي پر منفعت آسياي ميانه ازطریق افغانستان؛ چرا که افغانستان می تواند به عنوان مسير ترانزيت کالاي هند به آسياي ميانه، کمک زيادي به اقتصاد رو به رشد این کشورکند.
هم هند وهم افغانستان، اختلاف مرزي با پاکستان دارند؛ به همين دليل وقتي اين دو کشور به نحوي درتقابل با پاکستان قرارمي گيرند، اين دشمني به افغانستان ياري مي دهد تا دربرابر گسترش نفوذ پاکستان درمنطقه به زانو در نيايد.
کمک به بازسازي افغانستان نيزيکي از اين دلايل محسوب مي شود. افغانستان که پس از سقوط طالبان به سوي ثبات پيش مي رود، براي نهادينه کردن اين ثبات و بازسازي درکشور نياز به سرمايه گذاري دارد. به همين دليل افغان ها مايل اند ازسرمايه گذاري بيشتر هند به خصوص در زمينه هاي تعليم وتربيه بهره مند شوند. متقابلاً هند نيز پس از سقوط طالبان درعرصه هاي گوناگون تلاش کرده به افغانستان کمک کند.
بسياري از کارشناسان معتقدند دليل کمک هاي بيشتر هند به افغانستان اين است که احساس نياز به پاکستان را در اين کشور کاهش دهد. درحقيقت هند با محدود کردن نفوذ اسلام آباد درکابل درصدد جلوگيري از کنترول مجدد افغانستان توسط عناصرافراطي مي باشد. زيرا با انسجام مجدد طالبان در کشور هرگونه برداشت راديکال ازاسلام، تأثيرمنفي بر امنيت هند داشته ونفوذ شبه نظاميان وحملات آن ها در کشميرهند را افزايش مي دهد. به بيان ديگر براي هند که از نفوذ پاکستان درافغانستان درسال هاي اخير و به خصوص درزمان طالبان آگاه است، گسترش روابط با افغانستان مي تواند به آن چه مي توان ازآن به عنوان گامي استراتژيک براي هند نام برد، بينجامد.
هندي ها همواره در نقشه هاي خود افغانستان را به عنوان بخشي ازجنوب آسيا قلمداد مي کنند؛ به همين دليل، به اين کشور درچارچوب سرحدات استراتژيک خود درسياست خارجي و امنيتي مي نگرند. دولتمردان هندوستان سعي دارند از طريق تثبيت موقعيت خود درافغانستان، جايگاهي با ثبات در منطقه و آسياي ميانه پيدا کرده تا ضمن مبارزه با تروريسم نشأت گرفته از افغانستان، به منابع انرژي آسياي ميانه دست يابند و براي صدور کالاي خود، يک مسير ترانزيتي به اين منطقه بيابند. ازمنظر مقامات اسلام آباد، کاهش نفوذ هند درافغانستان در کناراستقرار دولت ، از اهداف مهم پاکستان در افغانستان محسوب مي شوند اما با توجه به نفوذ هند درافغانستان و اينکه دولت کابل، به عنوان متحد نزديک هند و رقيب منافع استرتژيک اسلام آباد به شمار مي آيد وهم چنين احتمال استفاده ازسارک درمسئله خط ديورند در جهت اهداف افغانستان موجب شده است پاکستان همواره از افزايش نفوذ دهلي در کابل در هراس مي باشد.
اين هراس پاکستان زماني جنبه واقعي به خود مي گيرد که توجه داشته باشيم انگيزه هند ازحضور درافغانستان به تهديد تروريسم و مقابله با افراط گرايي، دسترسي به منابع انرژي منطقه آسياي مرکزي و مسير ترانزيتي خلاصه نمي شود. واقعيت اين است که هند مي خواهد ازحصار تنگ منطقه جنوب آسيا بيرون آمده و نه تنها ازمهار خود توسط پاکستان و چين جلوگيري کند، بلکه خود باعث محاصره و مهار پاکستان ازطريق حضوردراين منطقه شود.
لذا به نظرمي رسد مادامي که روابط هند و افغانستان به واسطه حضور دهلي در کابل گرم باشد، روابط اسلام آباد - کابل هم چنان سرد خواهد بود. اين جا است که استفاده پاکستان ازابزار طالبان، به عنوان مهره تأثيرگذار برکاهش روابط هند وافغانستان و تقويت ارتباط کابل- اسلام آباد مطرح مي شود وصداقت پاکستان درمبارزه علیه تروریسم را -علی رغم حضور این کشور درائتلاف ضد تروریسم- مورد تردید قرار می دهد. بهره ازنبشته زهرامحمودي ،پاکستان درمبارزه باتروريزم .
No comments:
Post a Comment