صحرا کریمی کارگردان فیلم
ذهنم درگیرش نشود، نگران نباشم که این سال می تواند سال بدی، بدتر از سالهای پیش باشد. سعی میکنم با کمال آرامش برای سال آینده و سالهای آینده برنامه ریزی کنم.
از یک سال به این سو در کابل زندگی میکنم.
ذهنم درگیرش نشود، نگران نباشم که این سال می تواند سال بدی، بدتر از سالهای پیش باشد. سعی میکنم با کمال آرامش برای سال آینده و سالهای آینده برنامه ریزی کنم.
از یک سال به این سو در کابل زندگی میکنم.
تصمیمی کاملاٌ خود خواسته برای ماندگار شدن. تمام آرامش و امنیت آنسوی آب ها را رها کردم و آمدم ریشه بدوانم در سرزمینی که پدر و مادرم، آبا و اجدادم ریشه دواندهاند.
یک سال پیش هم زمزمه آمدن سال ۲۰۱۴ بود، از همان آغاز سال ۲۰۱۳. در آن زمان اما حس بازگشت به افغانستان برای من مهمترین دغدغه ذهنی و قلبی بود.حالا در میان این همه بیثباتی و ترسی که در نهان شهروندان این شهر و مردمان این سرزمین خانه کرده، بدون ترسی از آمدن این سال، و حتی از تمام وقایعی که هر روزه در این سرزمین رخ میدهد، هر روز را زندگی میکنم.هر روز مسیرهای خطرناک شهر را طی میکنم تا به محل کارم برسم. به تمام ولایتهای وطنم برای ساخت فیلمهایم سفر میکنم و حتی زمانی که گوشهایم را تیراندازی شورشیان که در جای جای این شهر بوده است آزار میدهد، آن روز را هم برای در خانه ماندن؛ پا عقب نکشیده و به مسیرم به سوی مقصدی که در نظر داشتم گام برداشتم و گام بر میدارم.میدانم نگاهی ایدهآلیست دارم به زندگی کردن در شهری چون کابل و سرزمینی چون افغانستان."سالی که دستمزدهای بالا، پروژه های کلان و به آسانی پول ساز، موترهای آخرین مدل با بوق های گوش خراش، گاردهایی که تمام شهر را به منطقهای نظامی تبدیل کردهاند، دیگر نمیتوانند تولید کننده و پرورش دهنده خدایان زمینی باشند."
شاید این لجبازی ادامه دادن زندگی و نفس کشیدن در فضای رعب و وحشت پنهان این شهر، ناشی از نگاه مثبتم به زندگی و همچنین باورم به تغییر باشد. اینکه وضعیت همیشه این طور باقی نمیماند، این که مردم از جنگ و کشتن و کشتار خسته شده و شاید سرانجام برای حفظ نفس کشیدنهای شان و زندگی کردن سرنوشت های شان به پا خیزند و در نهایت از این موضع انفعالی بیرون بیایند.
با آمدن سال ۲۰۱۴ به گریز هم فکر نمیکنم.
تمام ذهن و جان من در گرو ماندن و ماندگار شدن و آفرینش کردن در این سرزمین است. سرزمینی که اگر من و تو و ما نمانیم و برایش دلسوزی و فرزندی نکنیم، هیچ وقت به آرامشی که آرزویش را داریم، نخواهد رسید.من به عنوان یک زن فیلمساز، زنی که دارای تفکر و جهان بینی و حق انتخاب برای ماندن و رفتن است، باور دارم که ماندن در این سرزمین، کار کردن در آن، آفرینش و خلق اثر هنری به طور عام و اثر سینمایی به طور خاص میتواند ترس ها را کاهش و امیدها را افزایش دهد.
سال ۲۰۱۴ برای من شاید سال انتظار باشد، اما سال هراس نیست. سال رخ دادن اتفاقات خوب و به یاد ماندنی است.سالی که بعضی از هموطنانم، سرانجام عادت میکنند به راه رفتن روی زمین خاکی خداوندگار بدون اینکه خود را تافته جدا بافته از مردمان عادی این سرزمین بدانند.سالی که دستمزدهای بالا، پروژه های کلان و به آسانی پول ساز، موترهای آخرین مدل با بوق های گوش خراش، گاردهایی که تمام شهر را به منطقهای نظامی تبدیل کردهاند، دیگر نمیتوانند تولید کننده و پرورش دهنده خدایان زمینی باشند.مردم شروع میکنند که از دریچهای واقعگرایانه تر به زندگی بنگرند و تصمیم بگیرند که در داشتن کشوری با ثبات و دارای امنیت از خود نیز مایه بگذارند و چشم ندوزند به یاری و کمک دیگری که هیچگاه حس ماندگار شدن در این سرزمین را ندارد.سالی که شاید فرصتی باشد برای همه مردم افغانستان تا این باور عمیق را در دل و جان و ذهن و روانشان نهادینه کنند که بدون آنها و بدون یکی شدن و در کنار هم گام برداشتن، این سرزمین، سرزمینی برای زندگی کردن مردمانی با رویاهای بزرگ نخواهد شد."در سال ۲۰۱۴ به عنوان یکی از شهروندان این شهر در انتخابات شرکت خواهم کرد، تا سهم مدنی و شهروندی خود را در قبال این سرزمین و آینده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش ادا کنم."در سال ۲۰۱۴ به عنوان یکی از شهروندان این شهر در انتخابات شرکت خواهم کرد، تا سهم مدنی و شهروندی خود را در قبال این سرزمین و آینده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش ادا کنم. سالی که میخواهم فیلم بلند سینمایی خود را در این سرزمین بسازم و روایتگر قصههای مردم این سرزمین باشم، به دور از هرگونه کلیشه نگری و اغراق گرایی در نشان دادن بعدهای منفی زندگی مردمان این سرزمین.سالی که برای من و گروه کاریام معنای سهم گرفتن بیشتر در سرنوشت فرهنگی و هنری این مرز و بوم خواهد بود.بنابراین سال ۲۰۱۴ با تمام شبهها و هراس ها و سوال هایی که در ذهن جامعه افغانستان و جوامع بین المللی خلق شده، سالی خواهد بود که تمام نزدیک به سی میلیون جمعیت این سرزمین در کنار بیش از هفت میلیارد جمعیت دنیا نفس خواهند کشید و ادامه زندگی شان را با تمام فراز و فرودها تجربه خواهند کرد.
سال ۲۰۱۴ سالی خواهد بود که دوباره هر روز صبح و ظهر و عصر دختران با روسریهای سفید و یونیفرم مدرسه از خانه به سوی مکتب و از مکتب هایشان به سوی خانه هایشان خواهند رفت. پیرمرد ریش سفید با آغاز پائیز باز بساط انار قندهاریاش را پهن خواهد کرد و همچنان سرگیچه خواهیم گرفت از ترافیک سرسام آور شهر.
سال ۲۰۱۴ با تمام نگرانی ها و ترس هایی که به همراه دارد، سالی خواهد بود که هزاران روزمرگی این مرز و بوم را در دلش حک خواهد کرد و خاطرهای خواهد شد برای آمدن سالی دیگر.بی بی سی
یک سال پیش هم زمزمه آمدن سال ۲۰۱۴ بود، از همان آغاز سال ۲۰۱۳. در آن زمان اما حس بازگشت به افغانستان برای من مهمترین دغدغه ذهنی و قلبی بود.حالا در میان این همه بیثباتی و ترسی که در نهان شهروندان این شهر و مردمان این سرزمین خانه کرده، بدون ترسی از آمدن این سال، و حتی از تمام وقایعی که هر روزه در این سرزمین رخ میدهد، هر روز را زندگی میکنم.هر روز مسیرهای خطرناک شهر را طی میکنم تا به محل کارم برسم. به تمام ولایتهای وطنم برای ساخت فیلمهایم سفر میکنم و حتی زمانی که گوشهایم را تیراندازی شورشیان که در جای جای این شهر بوده است آزار میدهد، آن روز را هم برای در خانه ماندن؛ پا عقب نکشیده و به مسیرم به سوی مقصدی که در نظر داشتم گام برداشتم و گام بر میدارم.میدانم نگاهی ایدهآلیست دارم به زندگی کردن در شهری چون کابل و سرزمینی چون افغانستان."سالی که دستمزدهای بالا، پروژه های کلان و به آسانی پول ساز، موترهای آخرین مدل با بوق های گوش خراش، گاردهایی که تمام شهر را به منطقهای نظامی تبدیل کردهاند، دیگر نمیتوانند تولید کننده و پرورش دهنده خدایان زمینی باشند."
شاید این لجبازی ادامه دادن زندگی و نفس کشیدن در فضای رعب و وحشت پنهان این شهر، ناشی از نگاه مثبتم به زندگی و همچنین باورم به تغییر باشد. اینکه وضعیت همیشه این طور باقی نمیماند، این که مردم از جنگ و کشتن و کشتار خسته شده و شاید سرانجام برای حفظ نفس کشیدنهای شان و زندگی کردن سرنوشت های شان به پا خیزند و در نهایت از این موضع انفعالی بیرون بیایند.
با آمدن سال ۲۰۱۴ به گریز هم فکر نمیکنم.
تمام ذهن و جان من در گرو ماندن و ماندگار شدن و آفرینش کردن در این سرزمین است. سرزمینی که اگر من و تو و ما نمانیم و برایش دلسوزی و فرزندی نکنیم، هیچ وقت به آرامشی که آرزویش را داریم، نخواهد رسید.من به عنوان یک زن فیلمساز، زنی که دارای تفکر و جهان بینی و حق انتخاب برای ماندن و رفتن است، باور دارم که ماندن در این سرزمین، کار کردن در آن، آفرینش و خلق اثر هنری به طور عام و اثر سینمایی به طور خاص میتواند ترس ها را کاهش و امیدها را افزایش دهد.
سال ۲۰۱۴ برای من شاید سال انتظار باشد، اما سال هراس نیست. سال رخ دادن اتفاقات خوب و به یاد ماندنی است.سالی که بعضی از هموطنانم، سرانجام عادت میکنند به راه رفتن روی زمین خاکی خداوندگار بدون اینکه خود را تافته جدا بافته از مردمان عادی این سرزمین بدانند.سالی که دستمزدهای بالا، پروژه های کلان و به آسانی پول ساز، موترهای آخرین مدل با بوق های گوش خراش، گاردهایی که تمام شهر را به منطقهای نظامی تبدیل کردهاند، دیگر نمیتوانند تولید کننده و پرورش دهنده خدایان زمینی باشند.مردم شروع میکنند که از دریچهای واقعگرایانه تر به زندگی بنگرند و تصمیم بگیرند که در داشتن کشوری با ثبات و دارای امنیت از خود نیز مایه بگذارند و چشم ندوزند به یاری و کمک دیگری که هیچگاه حس ماندگار شدن در این سرزمین را ندارد.سالی که شاید فرصتی باشد برای همه مردم افغانستان تا این باور عمیق را در دل و جان و ذهن و روانشان نهادینه کنند که بدون آنها و بدون یکی شدن و در کنار هم گام برداشتن، این سرزمین، سرزمینی برای زندگی کردن مردمانی با رویاهای بزرگ نخواهد شد."در سال ۲۰۱۴ به عنوان یکی از شهروندان این شهر در انتخابات شرکت خواهم کرد، تا سهم مدنی و شهروندی خود را در قبال این سرزمین و آینده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش ادا کنم."در سال ۲۰۱۴ به عنوان یکی از شهروندان این شهر در انتخابات شرکت خواهم کرد، تا سهم مدنی و شهروندی خود را در قبال این سرزمین و آینده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش ادا کنم. سالی که میخواهم فیلم بلند سینمایی خود را در این سرزمین بسازم و روایتگر قصههای مردم این سرزمین باشم، به دور از هرگونه کلیشه نگری و اغراق گرایی در نشان دادن بعدهای منفی زندگی مردمان این سرزمین.سالی که برای من و گروه کاریام معنای سهم گرفتن بیشتر در سرنوشت فرهنگی و هنری این مرز و بوم خواهد بود.بنابراین سال ۲۰۱۴ با تمام شبهها و هراس ها و سوال هایی که در ذهن جامعه افغانستان و جوامع بین المللی خلق شده، سالی خواهد بود که تمام نزدیک به سی میلیون جمعیت این سرزمین در کنار بیش از هفت میلیارد جمعیت دنیا نفس خواهند کشید و ادامه زندگی شان را با تمام فراز و فرودها تجربه خواهند کرد.
سال ۲۰۱۴ سالی خواهد بود که دوباره هر روز صبح و ظهر و عصر دختران با روسریهای سفید و یونیفرم مدرسه از خانه به سوی مکتب و از مکتب هایشان به سوی خانه هایشان خواهند رفت. پیرمرد ریش سفید با آغاز پائیز باز بساط انار قندهاریاش را پهن خواهد کرد و همچنان سرگیچه خواهیم گرفت از ترافیک سرسام آور شهر.
سال ۲۰۱۴ با تمام نگرانی ها و ترس هایی که به همراه دارد، سالی خواهد بود که هزاران روزمرگی این مرز و بوم را در دلش حک خواهد کرد و خاطرهای خواهد شد برای آمدن سالی دیگر.بی بی سی
No comments:
Post a Comment