عبدالوکیل کوچی
بوی یار آورد با خود از وطن باد بهار
چشم یاران باد روشن از نسیم نو بهار
روزنو روزاست باغ آبستن موج گل است
کار وان غنچه در راه است و بلبل انتظار
خرم شاد و دل انگیز است گلزار وچمن
هرکه درفکر بهار و من به فکر روی یار
گرچه دورافتاده ام زآن گلشن باغ وبهشت
لیک مهرش هست بردل،دل بعشقش بیقرار
مرغ شبگیرم شکوه آشیا نم قله هاست
گر، رسم برخاک کوی آن، کنم جان رانثار
سالها بگذشت ، رنج ودردهجران کم نشد
برغریبان بگذرد امسال هم ، چون سال پار
یک دلی شاد از تما شای گل سرخ مزار
یک دلی خون ، بر سر گور شهیدان مزار
ای خوش آندم نزهت نوروز آید در چمن
تا رهاند غنچه را از انجماد مرگبا ر
گم شود ابر سیه از روی چرخ نیلگون
تا زمین گردد زسرمای زمستان رستگار
بر مکافات عمل چون نگروی ای کاردان
هرچه میکاری همان خودبدروی درکارزار
نوبهار آنگاه خوش آیند است بر بیچار گان
تا به روزنها بتابد گرم خورشید بهار
هرگلی نازد به بزم بلبل و باغ و چمن
من ، ترا نازم تو هستی مبداء وپایان کار
خیز ، تا با همدگر همبسته و همراه شویم
تا به میهن باز گردد امن و صلح پایدار
No comments:
Post a Comment