«من نویسندهام، خیلی زود همه یک برچسب جلوی اسم من گذاشتند تا من را به یک هویت تقلیل دهند. مثلاً به من میگویند فمینیست، اما هر آدمیزادی فارغ از جنسیت اگر نیمسلول مغز داشته باشد، باید فمینیست باشد. فمینیستبودن نباید چیز عجیبی تلقی شود، باید وظیفهی هر انسان آگاه باشد. من یک هویت ندارم،
این کاری است که مدام با زنان میکنند، آنها را به یک هویت و یک برچسب تقلیل میدهند. شما به ندرت میبینید که کسی در توصیف مرد نویسندهای بگوید مرد نویسندهی سفیدپوست مسیحی. اما در توصیف زنان همیشه اینجور برچسبها را به کار میبرند.»
حنان شیخ یکی از مهمترین نویسندگان معاصر در جهان عرب است. او در خانوادهای شیعه و بسیار مذهبی در بیروت متولد شد. تمام کودکی و نوجوانیاش، سرشار از محدودیتهایی بود که پدر و برادر خشکهمذهبش به او تحمیل کردند. او در یک مدرسهی دخترانهی مذهبی در بیروت تحصیل کرد و سپس از کالج آمریکایی دختران در قاهره فارغالتحصیل شد. بعد به بیروت بازگشت و در روزنامهی «النهار» روزنامهنگاری پیشه کرد. مثل بسیاری از مردم لبنان، او در زمان جنگ داخلی طولانی و ویرانگر لبنان، کشورش را ترک کرد.
یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین آثار شیخ، رمان زنان شن و صمغ است، رمانی که کماکان انتشار و فروش و مطالعهاش در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع است. در بیابانی که نامش را هیچوقت نمیفهمیم، چهار شخصیت اصلی زن هریک از زاویهی خود قصه را روایت میکنند. این رمان اثر مهمی دربارهی فاجعهی پیدا و پنهان مردسالاری، سرکوب جنسیتی و جنسی زنان، جامعهی طبقاتی و حسرتهای زنان است. رمان، همزمان روایتی دقیق از استیصال و خلاقیت زنان برای بقا در محیطی مردسالار و تنیده در تابو و محدودیت است. بسیاری از کشورهای عربی به علت پرداختن این رمان به امیال جنسی زنان و همینطور رابطهی همجنسگرایانه میان زنان، این کتاب را ممنوع کردند و بارها مانع از سخنرانی حنان شیخ در مراسم ادبی یا دانشگاهی شدند.
یکی از داستانهای کوتاه معروف شیخ، داستان «فرش ایرانی» است که روایتی از جدایی و طلاق و رابطهی گاه پیچیدهی مادران و دختران است. فرش ایرانی قدیمی موجود در خانه، محور اصلی این داستان است و در سراسر داستان اهمیتی نمادین دارد.
فرناز سیفی
آسو
No comments:
Post a Comment