آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, July 16, 2025

تحلیلی بر ضرورت نوشتار در افغانستان امروز

در جهانی که حافظه ملت‌ ها در کتاب‌ ها، اسناد و رسانه‌ ها تثبیت می‌شود، جامعه‌ ای که ننویسد خود را در معرض انکار، تحریف و نابودی تدریجی قرار می‌دهد. نوشتار صرفا ابزار انتقال اطلاعات نیست بلکه سنگ‌ بنای هویت، مقاومت و آینده‌ سازی است. امروز که تاریخ با بی‌رحمی باز نویسی می‌شود، هر جامعه‌ ای که سکوت اختیار کند به فراموشی سپرده خواهد شد.


برای افغانستان این واقعیت نه‌ تنها گزاره‌ ای نظری بلکه زنگ خطری ملموس و قریب‌ الوقوع است

افغانستان قرن‌ هاست که درگیر دوگانگی میان حافظه شفاهی غنی و ضعف در ثبت مکتوب است. قصه‌ها، اسطوره‌ ها و اشعار شفاهی، ستون‌ های فرهنگ محلی‌ اند، اما در فقدان نظام‌ های منسجم نوشتاری، این حافظه در معرض خطر فراموشی یا باز نویسی توسط قدرت‌ های سیاسی قرار گرفته است. تهاجم‌ها، جنگ‌ها، سانسور، کوچ اجباری و بی‌سوادی گسترده همه عواملی‌ اند که حافظه افغانستان را زخمی کرده‌ اند. اما آنچه این زخم را عمیق‌ تر می‌سازد، سکوت قلم‌ ها و بی‌ تحرکی فکری است.

امروز بیش از هر زمان دیگر افغانستان نیازمند کسانی است که بنویسند. بنویسند تا حقیقت دفن نشود. بنویسند تا روایت‌ ها از زبان خود مردم باشد نه تحریف‌ شده قدرت یا استعمار. در شرایطی که زنان از آموزش محروم می‌شوند، دختران باید نوشتن را به مقاومتی بی‌ صدا اما مؤثر بدل کنند. در جایی که خبرنگار بودن مترادف خطر است، قلم‌ ها باید پنهان بنویسند اما بنویسند. سکوت، مرگ تدریجی هویت است و نوشتار تنها راه بقا در حافظۀ جهانی.

اگر امروز افغانستان ننویسد، فردا تاریخش را دیگران خواهند نوشت، به میل خود و برای اهداف خود. دیگران خواهند گفت که چه کسی تروریست بود و چه کسی آزاده، چه چیزی فرهنگ بود و چه چیزی انحراف که چه کسی باید بماند و چه کسی فراموش شود. هر نسلی که سکوت کند، نسل بعد را بی‌ پشتوانه رها می‌کند. این خاموشی، خیانتی است به حافظه‌ی خودی و جنایتی است علیه حقیقت.

این وظیفۀ دانش‌جویان، نویسندگان، روزنامه‌ نگاران، معلمان و حتا شاعران مردمی‌ است که خود را در برابر این هجمه‌ی خاموش نمی‌دانند. نباید گذاشت تنها رسانه‌ هایی که از بیرون هدایت می‌شوند روایت‌ ساز باشند. باید تاریخِ خود را خود بنویسیم؛ زخم‌ ها، مقاومت‌ ها، شادی‌ ها، آرزوها و حتا شکست‌ ها را، بی‌ آنکه منتظر مجوز قدرت باشیم. اگر افغانستان می‌خواهد باقی بماند باید بنویسد. بی‌ هیچ تعارف، باید قلم بردارد و در سطر سطر نوشته‌ هایش، با فراموشی بجنگد.

اما چرا نوشتن این‌قدر حیاتی است؟ چون تنها نوشتار می‌تواند از انسان و جامعه در برابر نابودی حافظه محافظت کند. شفاهیت، با تمام ارزش‌ هایش، حافظه‌ ای شکننده است. حافظه‌ ای که با مهاجرت، مرگ نسل‌ ها یا قطع ارتباطات از میان می‌رود. تنها واژه‌ های مکتوب‌ اند که از مرز زمان و مکان عبور می‌کنند، به نسل‌ های آینده می‌رسند و گواهی می‌ دهند که چه بر سر یک ملت گذشته است. نوشتار سند است، شاهد است، دفاعیه است و حتا شکل مقاومت خاموش. تاریخ نشان داده جوامعی که قدرت نوشتن داشته‌ اند، حتی پس از قرن‌ها اشغال و ویرانی، توانسته‌اند حافظه خود را بازیابی کنند اما آنانی که ننوشتند، محو شدند.

نوشتن در چنین شرایطی، یک اقدام صرفا فرهنگی یا آموزشی نیست؛ نوشتن مسئولیت است، وظیفه‌ ای اخلاقی و تاریخی. وقتی کسی از درد، ظلم یا امید هایش بنویسد، نه‌ تنها برای خود بلکه برای دیگران نیز راهی روشن می‌سازد. هر دلنوشته، هر خاطره، هر تحلیل اجتماعی، بخشی از پازل بزرگ حافظه ملی‌ست. آن‌چه امروز در قالب خاطره‌ های شخصی نوشته می‌شود، ممکن است فردا منبع اصلی یک تاریخ‌ نگاری مستقل باشد. بنابر این هر فرد باسواد باید احساس کند که سهمی در حفظ و تداوم روایت جمعی دارد.

در بسیاری از مناطق، نسل جوان با وجود دشواری‌ های اقتصادی، امنیتی و اجتماعی به واسطه دسترسی به تلفن‌ های همراه، شبکه‌ های اجتماعی و رسانه‌ های دیجیتال، فرصت‌ هایی برای نوشتن پیدا کرده‌ اند. این ظرفیت باید حمایت شود نه لزوما با امکانات بزرگ بلکه با تشویق، با ایجاد فضا های امن و با آموزش مهارت‌ های ساده نویسندگی. نوشتن می‌تواند از حاشیه خانه، از دفترچه‌دهای شخصی، از پست‌ های کوتاه شبکه‌ های اجتماعی آغاز شود و به متون تحلیلی، کتاب‌ها و تاریخ‌ های زنده ختم شود.

نوشتار همچنین به افراد امکان می‌دهد که تجربه‌ ها را معنا کنند. بسیاری از مردم افغانستان سال‌ هاست در شرایط استثنایی زندگی کرده‌ اند؛ مهاجرت، بی‌ خانمانی، تبعیض و فقر. این تجربه‌ ها اگر نوشته نشوند تنها درد باقی می‌مانند. اما اگر نوشته شوند، تبدیل به دانش، عبرت و گاه حتا الهام می‌شوند. ادبیات مهاجرت، خاطره‌ نگاری جنگ یا ژورنالیسم مردمی می‌تواند کانالی برای این تحول باشد.

در کنار همه این‌ها، نباید نقش زبان را فراموش کرد. نوشتار نه‌ تنها حافظه تاریخ بلکه حافظه زبان نیز هست. زبان‌ ها زمانی می‌میرند که دیگر در نوشتار روزمره، آموزش و ادبیات جایی نداشته باشند. در افغانستان با وجود تنوع زبانی، بسیاری از زبان‌ ها و گویش‌ ها از خطر فراموشی رنج می‌برند. نوشتن به زبان مادری به هر شکل، نوعی نگهداشت فرهنگ است و نوعی ایستادگی در برابر یک‌ دستی اجباری.

جامعه‌ ای که نمی‌نویسد، تنها گذشته‌ اش را از دست نمی‌دهد؛ آینده‌ اش را نیز گم می‌کند. بدون نوشتار، نسل بعد نمی‌ داند که چه چیزی را باید پی بگیرد، از کجا آمده و چرا باید بماند. هویت تنها در حافظه زنده می‌ماند، و حافظه بدون نوشتار دوام نمی‌آورد. افغانستان با آن‌ همه ثروت فرهنگی و تاریخی، با آن‌ همه رنج و مقاومت، سزاوار فراموشی نیست. اما برای آن‌ که فراموش نشود، باید بنویسد. با تمام توان، با تمام خطرها، با هر زبانی که دارد و هر ابزاری که می‌شناسد.

این نوشتن نه وابسته به دانشگاه است نه به مجوز و مقام. از خانه‌ های ساده می‌تواند آغاز شود، از گوشه‌ کتابخانه‌ های شخصی، از اتاق‌ هایی که در سکوت نور کم دارند ولی شعله قلم در آن روشن است. مردم افغانستان باید باور کنند که نوشتن نجات است؛ نجات هویت، نجات حقیقت، نجات نسل آینده.

جامعه‌ ای که ننویسد، حذف می‌شود. نه از نقشه جغرافیا بلکه از حافظه تاریخ. و هیچ مرگی تلخ‌تر از فراموش‌ شدن نیست

تنویر احمد عصیانگر.

No comments: