نويسنده: نينا سرافراز
جهان امروز در دل یک بحران همهجانبه گرفتار آمده است. بحرانی که نه صرفا زیستمحیطی، نه فقط اقتصادی، و نه صرفاً انسانی است، بلکه ترکیبی از همهی اینها و فراتر از آن. ما در جهانی زندگی میکنیم که گویی نفس نمیکشد؛
زیر فشار مصرف بیرویه، استثمار گسترده، نابرابری عمیق، ستم طبقاتی و جنگ و خشونت مداوم فرو میریزد. در گوشهگوشهی این سیاره، نشانههای فروپاشی بهوضوح دیده میشود: آتشسوزیهای گسترده در جنگلها، طوفانهای ویرانگر، مهاجرتهای میلیونی، جنگهای بیپایان، نابرابری فاحش و بحرانهای روانی فراگیر. اما این فروپاشی نه نتیجه تصادف یا ضعف فردی، بلکه محصول منطقی و اجتنابناپذیر ساختار سرمایهداری است.
سرمایهداری با شعار رشد، آزادی و توسعه جهانی آمد؛ اما این شعارها در واقعیت به ابزاری برای توجیه استثمار و سلطه بدل شدهاند. رشد در منطق سرمایهداری به معنای مصرف بیپایان منابع و انباشت بیوقفه سرمایه است؛ آزادی صرفا آزادی حرکت سرمایه و انباشت سود است؛ و توسعه، توسعهای نابرابر است که سود کلان را به اقلیت سرمایهدار میرساند و هزینههای آن را به دوش طبقه کارگر و طبیعت میگذارد. در مرکز این نظام، مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و منابع طبیعی قرار دارد. مالکیت خصوصی نه فقط یک حق قانونی، بلکه ابزار اصلی انباشت سرمایه و کنترل بر زندگی و سرنوشت مردم است. زمین، آب، جنگل، دانش و حتی ژنها به کالا تبدیل میشوند و تا زمانی ارزش دارند که قابل استثمار و بهرهبرداری اقتصادی باشند. این منطق تخریب گسترده زیستمحیطی و بحران تغییرات اقلیمی را اجتنابناپذیر میکند.
انسان نیز در این نظام به کالایی تبدیل میشود؛ نیروی کار به شکلی استثماری به خدمت انباشت سرمایه درمیآید. استثمار، یعنی غصب ارزش اضافی تولیدشده توسط کارگر به نفع سرمایهدار، اساس مناسبات تولیدی است. کارگر از طریق فروش نیروی کارش مجبور به تولید ثروتی است که بخش اعظم آن به جیب سرمایهدار میرود. این فرآیند نه فقط اقتصادی، بلکه سیاسی و ایدئولوژیک است؛ زیرا مالکیت خصوصی و کنترل بر ابزار تولید قدرت سرکوب و سلطه بر طبقه کارگر را تضمین میکند. نابرابری در این نظام صرفا شکاف درآمدی نیست؛ شکاف طبقاتی و شکاف در ارزشگذاری اجتماعی است که برخی را به دلیل توان تولید سود برتر میداند و بسیاری را به حاشیه رانده و تحقیر میکند.
سرمایهداری با طبیعیسازی این نابرابریها، آنها را به عنوان سرنوشت محتوم نشان میدهد. رسانهها، نظام آموزشی و فرهنگ غالب، فقر را ناشی از کمکاری فردی و ثروت را نتیجه لیاقت و تلاش معرفی میکنند؛ این همان آگاهی کاذب عنوان شده از سوی مارکس است که مانع از آگاهی طبقاتی و مبارزه سازمانیافته میشود. در چنین فضایی، مسئولیت اجتماعی و مبارزه جمعی جای خود را به رقابت فردی و تلاش برای موفقیت شخصی میدهد.
جنگ به عنوان ابزار انباشت سرمایه، یکی از نمودهای بارز سرمایهداری است. صنایع نظامی، بانکها، شرکتهای چندملیتی و پیمانکاران بازسازی از بیثباتی و خشونت سود کلان میبرند. جنگها که بهنام دفاع از آزادی یا امنیت و دموکراسی به راه میافتند، در اصل ادامهی منطق ویرانگر سرمایهاند؛ منطق سود از راه نابودی، کشتار و آوارگی.
سرمایهداری فراتر از کالاییسازی زمین و نیروی کار، ذهن و روان انسان را نیز به تسخیر خود درآورده است. انسان در این نظام باید خود را بهعنوان کالا به فروش برساند: در قالب برند شخصی، کارایی، زیبایی یا بهرهوری. نتیجه روانهایی خسته، ناپایدار و بیریشه است که در اضطراب، افسردگی و اعتیاد بروز میکند و اینها نشانگان ساختاری زندگی سرمایهداری هستند.
اقتصاد زیرزمینی سرمایهداری، بازارهای تاریکی چون قاچاق انسان، مواد مخدر، و فروش سکس را تغذیه میکند. این بازارها، اگرچه ظاهراً خارج از سرمایهداری رسمیاند، اما در عمل مکمل آناند و از نابرابری، ستم و بیمعنایی تولیدشده توسط نظام سرمایه بهرهبرداری میکنند.
گفتمان عمومی نیز در این جهان کالا شده و تحت سلطه منطق سود قرار دارد. حقیقت و اطلاعات به جای بر اساس واقعیت، بر اساس میزان سودآوری و جذب کلیک ارزیابی میشوند. رسانههای بزرگ، شبکههای اجتماعی و الگوریتمها ابزارهای تسخیر ذهن و کنترل جامعه شدهاند، که به فروپاشی اعتماد اجتماعی و انزوای فردی منجر میشود.
در پایان، باید تأکید کرد که بحرانهای امروز صرفا طبیعی، اخلاقی یا فرهنگی نیستند، بلکه بحرانهایی ساختاریاند که ریشه در مناسبات سرمایهداری دارند. تا زمانی که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و منابع طبیعی به مثابه حق مقدس و غیرقابل نقد باقی بماند، نابرابری، تخریب طبیعت و تحقیر انسانها ادامه خواهد یافت. نظامی که رشد سود را بر همبستگی اجتماعی، انباشت سرمایه را بر توزیع عادلانه ترجیح میدهد، قادر به نجات جهان نیست. نجات جهان تنها با سرنگونی این نظم و بازتعریف رادیکال مالکیت و روابط انسانی، یعنی لغو کامل مالکیت خصوصی ممکن است.
تا زمانی که آگاهی طبقاتی به کنش جمعی منجر نشود، تحلیلها صرفا به بحثهای نظری محدود خواهند ماند. وقت آن است که جهان را نه فقط تفسیر کنیم، بلکه دگرگون سازیم. ٢٢ سرطان ١٤٠٤
آوای زنان افغانستان
Sunday, July 13, 2025
«بحران تصادف نیست ساختار است»
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment