آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, May 26, 2025

پیام تبریک سرایشگر درد آشنا

 به پیشگاهِ رنج، به آستانِ زن، به افلاکِ آزادی

در ستایش زخم‌هایی که تاریخ را آفریدند


درود بر تو، شیرین‌ مبارز،

و بر تمامی زنانی که نه با جعل مُرَکب، که با خونِ خود سطرهای حقیقت را بر پیکر تاریخ نگاشته‌اند.


ما اکنون در لحظه‌ای ایستاده‌ایم که واژه، دیگر توان آن را ندارد تا بارِ مصیبتِ قرن‌ها را بر دوش کشددر سرزمینی که آفتاب را درزنجیر می‌کشند و شب را تسبیح می‌خوانند، زن، دیگر یک جنس نیست؛ زن، خود آیه‌ای‌ست از مقاومت، تجلی است  از خشمِ مقدس دربرابر جمود.


پنجمین سال‌گشت جنبشی که از سینه‌های سوخته و دستان بسته برخاسته، نه یادبود است، نه نماداین، فریاد رهایی‌ست؛ صدایی‌ستکه از زیر خاکستر، آتش معنا را دوباره زنده می‌کند.

این‌جا، زن بودن نه یک موهبت که جرمی نانوشته است؛

و بهای آن، سکوت، اسارت، یا سوختن در آتشی‌ست که تقدیر نامیده می‌شود.

اما شگفتا، که همین زن، از دل خاکستر، پرنده می‌زاید،

از میان سیاهی، خورشید می‌سازد،

و از آغوش ستم، حماسه بیرون می‌کشد.


او که در خاموشی زاده شد، امروز آتش را سخن است؛ او که پشتِ دیوارهای نامرئی دفن شده بود، اکنون بر فرازِ بام وجدان بشریتایستاده است.


در سرزمینی که نامِ نامشروعِ قدرت، بر دوش‌های نحیف قانون سنگینی می‌کند، زنی با دستان خالی، ایستاده است، نه برای جنگیدن،بلکه برای بیدار کردن جهان که در میراث میثاق این نبرد میان عزت و ذلت چشمان اش را بسته است.


او، عابده‌ای‌ست که تن‌اش را آتش زد، نه از سر ضعف، که از نهایت قدرت؛

او، نه قربانی اما پیامبر شد از شعله، از عظمت زنانه گی اش و پیامی به جهانی که فراموش کرده بود:

تنهایی یک زن در ویرانه‌ای دورافتاده، می‌تواند مشعل قرنی خاموش را روشن کند.


پنجمین سال این جنبش، سوگندنامه‌ای‌ست که جهان را به محاکمه می‌کشاند؛ محاکمه‌ی چشم‌هایی که دیدند و ندیدند، گوش‌هایی کهشنیدند و ساکت ماندند.

و دستانی که به جای همدلی، مشغول بستن طناب بودند.


بگذار واژه‌ها بسوزند، بگذار تاریخ شرم کند.

ما آمده‌ایم تا بگوییم، انگار زن اگر بایستد، زمان متوقف می‌شود؛

و اگر برخیزد، جهان به زانو می‌افتد.


اینجا، در خاموشیِ درد، در دل خاک و آتش، فصلی نو آغاز شده‌است:

فصلِ زنی که دیگر نه اینکه تنها نام‌برده میشود اما نامِ خود را بر سینهٔ جهان حک می‌کند.


با آتشی در دل، با زخمی در زبان، با ایمانی که از مرگ عبور کرده‌است، و با تمامی شراره‌های اندیشه و آتشی که از عدل شعلهمی‌گیرد، با دردی که مقدس است، می‌نویسمهنوز ایستاده‌ایم، هنوز مشت‌مان پر از نور است.


ویس الدین آروین


هایداهو، آمریکا


نامِ من زن است

و این، اعلامِ آغاز یک قیام است )


من،

از آن کوچه از آن‌سویِ تاریخ آمده‌ام؛

جایی که تقویم‌ها با شلاق ورق می‌خورند

و نامِ که 

در حاشیه‌ی هیچ کتابی نیامده است،

اما انگار 

بر پوستِ درختانِ سوخته

با ناخنِ های خونین که فکر می‌کند

حک کرده‌ام:

زن بودن، جنگیدن است


من نه سایه‌ام،

نه دنباله،

نه ضمیر مفعولی یک فعلِ بی‌ریشه؛

من

ابتدای خشمِ خلقت‌ام،

انبوهی از نورِ مچاله‌شده در دهلیزهای تاریکی،

و فریادی که قرن‌ها در گلوی سنگ مانده‌ بود.


از من نپرس

که چندبار نبرد میان من و آتش به سوی تفاهم ها ریخته کرده 

که چندبار زیر چکمه‌های قانون‌های بی‌خدا،

جسمم ترک برداشت و روحم خط افتاد.

بپرس

چگونه هنوز ایستاده‌ام

با دستی خالی

و مشتی پُر از آذرخش.


من

بر دیوارهای چیزی بنام دین بذرِ سوال کاشته‌ام،

در کوچه‌های تاریک، با شعلهٔ گلویم، فانوس آویخته‌ام،

و بر مسندِ هر مردِ برحق

نامِ زنی را زمزمه کرده‌ام که در گمنامی سوخت

اما فرو نریخت.


ای جهان!

تو را با خشت‌های صدای زن می‌سازم،

با تکه‌تکهٔ جانِ رنج‌کشیده‌اش،

و استخوان‌هایی که در خاک پوسید،

تا تو

روزی بفهمی:

زن، جغرافیا نیست، جنس نیست، جنسیت نیست؛

زن، معنای مقاومت است،

در بلندترین ترازِ هستی.


و روزی خواهد آمد

که تاریخ

از دهانِ هیچ فاتحی نقل نخواهد شد،

بلکه

از لب‌های سوختهٔ مادری خواهد جوشید

که در خاموشی، جهان را زایید

و در تنهایی، خود را دفن کرد.


ایستاده‌ام

بی‌پرچم، بی‌سلاح، بی‌سرزمین،

اما با حقیقتی بر دوش،

که

هیچ امپراطوری تاب آوردنش را ندارد.


نامِ من زن است،

و این کافی‌ست

که جهان

یک‌بار دیگر

از نو

آغاز شود.


ویس الدین آروین

ششم می ۲۰۲۵ 

هایداهو‌ آمریکا

No comments: