نويسنده: سمیه وفا (مستعار)
یادداشت: این روایت چشمدید یک خبرنگار محلی زن در ولایت بدخشان، از یک مدرسه دینی دخترانه در شهر فیضآباد است که برای رسانهی رخشانه فرستاده است.
وقتی به دروازه مدرسه رسیدم، زن نگهبان دروازه با لحن جدی گفت: «یک تلاشیات کنم، باز داخل شو. البته خودت شاگرد جدید هستی؟ نمیفهمی که حالی شاگرد خو نمیگیرن اینجا.»
آب دهانم را قورت دادم و فقط گفتم: «بله، شاگرد جدید هستم.»
بدون چون و چرای بیشتر اجازه داد داخل مدرسه شوم. اما گوشی همراهم را گرفت و اجازه نداد که با خود به داخل ببرم. شاید برای تمام دخترانی که اینجا آموزش دینی میبینند، چنین حجابی عادی باشد، اما برای من که اولین بارم بود، همه چیز عجیب مینمود، حتی دستکش سیاه هم پوشیده بودم.
از قبل با دوستم مروه، که از کارمندان داخلی آنجا بود هماهنگ کرده بودم. مسوولیت دقیق مروه، نام واقعی و جزئیات دیگری که ممکن است به شناساییاش منجر شود در این روایت سانسور میشود. مثل سن دقیق و توصیفهای ظاهری او.
این روایت چشمدید کوتاه از یک مدرسه دخترانه در مرکز شهر فیضآباد ولایت بدخشان است که توسط افراد طالبان اداره میشود. مدرسهای که محل رفتو آمد طالبان هم است. چیزی که پای مرا به آنجا کشاند، شنیدن در مورد نگرانیهایی بود که گفتناش آسان نیست؛ این نگرانی که افراد طالبان برای برگزیدن دختران برای ازدواج به آنجا سر میزنند.
در این روایت دستکم جزئیات سرنوشت یک دختر دانشآموز این مدرسه آورده شده که از سوی یکی از افراد طالبان برای ازدواج اجباری تحت فشار قرار دارد.
وقتی از دروازه ورودی داخل شدم، حویلی بزرگی پیش رویم بود. دخترانی که با چادرهای سیاه وارد میشدند، بهآرامی از حویلی میگذشتند و به صنفهایشان میرفتند. بعدا مروه برایم گفت، در آنجا کسی حق ندارد بلند بخندد یا حتی با صدای بلند سخن بگوید.
بعد از سه یا چهار دقیقه انتظار در دهلیز، مروه را دیدم که به طرفم آمد. سلام کردیم و مرا به صنف برد. هرچند باید بهعنوان شاگرد جدید اول به اداره مدرسه میرفتم، اما چون مروه همکاری کرد، مستقیم به صنف درسی رفتم.
نام مدرسه به دلیل نگرانیهای منابع از این روایت برداشته شده است. در این مدرسه که در تایمهای مختلف برای دختران درس داده میشود، بیش از ۲۰۰ شاگرد با سنین مختلف در سطحهای آموزشی متفاوت آموزش میبینند.
درسهایی که داده میشود، شامل قرآن، سیرت رسول، زیور بهشتی، ترتیل قرآن و دیگر کتابهای دینی است.
نکتهای که در آنجا برایم جالب و در عین حال ترسناک بود، این بود که در کنار استادان زن، مولویهای مرد هم بهصورت انفرادی در اتاقهای خلوت به دختران درس میدهند. آن روز من فقط یک اتاق را دیدم که چنین بود. مروه گفت، دختران یکییکی وارد میشوند و هر کدام حدود پنج دقیقه یا بیشتر، درس میگیرند. مولویهای مرد فقط روزهای دوشنبه و پنجشنبه میآیند.
یکی از دختران دیگر به من گفت: «مولوی صاحبها فقط روزهای دوشنبه و پنجشنبه میآیند. در دیگه روزها نیستند. باز اونا هم به ما درس میتن و هم نصیحت میکنند.» پرسیدم: «چه نصیحتی؟» گفت: «مثلاً در مورد رفتار با خانواده، احترام به شوهر، پدر و مادر و همین موارد.»
این موضوع از آن جهت برایم متناقض و ترسناک بود که طالبان بعد از تسلط بر افغانستان، تمام مکاتب دخترانهی بالاتر از صنف ششم، دانشگاهها، کورسها و هر مرجعی که زنان و مردان در آن مختلط بودند را بستند یا تفکیک جنسیتی کردند؛ اما مدرسههای خودشان مستثنا از این هستند.
بعد از حاکمیت این گروه، طالبان تعداد زیادی مدرسه دینی ساختند. بر اساس گزارشی که وزارت معارف طالبان در سپتامبر ۲۰۲۴ منتشر کرد، تعداد مراکز تعلیمات اسلامی به ۲۱٬۲۵۷ مرکز رسیده که شامل ۱٬۱۶۹ مدرسه، ۱٬۲۰۷ دارالحفاظ، ۱۱۵ دارالعلوم و ۳۹ دارالایتام میشود.
براساس آمارها، در بدخشان، ۹۰۰ مدرسه دینی فعال است که بیشتر آنها در فیضآباد، مرکز این ولایت قرار دارند.
یکی از استادان زن در این مدرسه گفت: «اینجا اصلاً جای خوبی نیست. اینا از نام اسلام و حتا از مکانهایی که قرآن تدریس میشود سوءاستفاده میکنند. همین مسوول مدرسه، یک مرد تقریباً ۳۶ ساله است که شاگردها از نگاه و رفتار بدش در امان نیستند. حتی طالبها به او میگویند که از دختران مدرسه یکی را برایم خوش کن، نکاح میکنم همرایش.»
من دقیقا همین نگرانیها را از قبل شنیده بودم. میخواستم بدانم که آیا واقعیت دارد یا نه.
این استاد گفت، این بگومگوها را میان دختران بارها شنیده است که: «فلان طالب تو را میخواهد، قبول میکنی؟ زندگی خوب دارد، قومندان است، دختر محجبه و مسلمان میگیرد.»
مروه جزئیات سرنوشت نوشآفرین را که یکی از شاگردان آنجا بود، در گفتوگویی در بیرون از مدرسه برایم شریک کرد. نوشآفرین نام واقعی این دختر ۲۰ ساله نیست.
مردی از فرماندهان محلی طالبان در فیضآباد که حدودا ۲۰ سال بزرگتر از نوشآفرین است، خواستگار او است. نام واقعی این فرمانده طالبان برایم روشن است، اما به دلیل نگرانی از شناسایی نوشآفرین از آوردناش خودداری میشود.
نوشآفرین به مروه گفته است که آن مرد هر روز با رنجر نظامی بارها در نزدیکی خانه یا مدرسه او را تعقیب کرده است. چندین بار هم به خواستگاری آمده، اما هنوز نوشآفرین زیربار این ازدواج اجباری نرفته است. او به مروه گفته است: «چند وقت مدرسه نمیامدم، چون همین آدم که گفتم خواستگاریام میکند هر روز با رنجر از خانه تا مدرسه و از مدرسه تا خانه تعقیبم میکرد. »
طالبی با ریش بلند که دو مرد نظامی دیگر معمولا او را همراهی میکردهاند. مروه تاریخ دقیقی که نوشآفرین مورد تعقیب قرار گرفته را هم میدانست.
دستکم چهار ماه از این ماجرا گذشته است. بدی ماجرا اینجا است که خانوادهاش به نوشآفرین اصرار دارند که تن به این ازدواج بدهد. بارها پدرش به نوش آفرین گوشزد کرده که اگر نپذیرد، ممکن است خانوادهاش به درد سر بیافتد.
هرچند رهبر طالبان چند همسری و ازدواج اجباری را در افغانستان ممنوع قرار دادهاند. طالبان مدعی است که تا کنون از هزاران ازدواج اجباری جلوگیری کرده است. اما واقعیت جاری خلاف آن را میرساند. گزارشهای زیادی از موارد ازدواج اجباری و چند همسری در میان افراد طالبان وجود دارد که مستند شده است.
مروه که معمولا حجاب کامل سیاه میپوشد، حتا برای پوشانیدن دستهایش از دستکش سیاه استفاده میکند، دور صورتاش نیز نقابی سیاه دارد که فقط چشمهایش از آن پیداست، برایم گفت: «وقتی به نوشآفرین، خودم و دختران مثل خودم که مجبور به پذیرش این وضعیت هستیم نگاه میکنم، میبینم که چهقدر هویت و زنانگیمان را دزدیدهاند و ما را در حصار تاریکی زندانی کردهاند.»
مروه که خودش تا پیش از طالبان دانشجوی دانشگاه بوده، در مورد سرنوشت نوش آفرین گفت: «نوشآفرین یکی از شاگردهای با استعداد این مدرسه است. او را مادرش ماه … امسال به اینجا آورد و ثبت نام کرد تا ترجمهی قرآن شریف بخواند. همیشه حاضر بود و سروقت به درسهایش میرسید. نوشآفرین مکتب را تمام کرده و حتا توانسته بود در دانشگاه … در رشتهی… راه یابد.»
مروه مدعی بود که شاهد ازدواج اجباری دختران زیادی بوده است. او به من گفت: «نوشآفرین نیز در خطر گرفتار شدن به یکی از این سرنوشتهای تلخ است. او مدتی بود که مدرسه نمیآمد و زمانیکه تقریبا بعد از پانزده روز دوباره به مدرسه آمد، بسیار خسته بود و گفت که ممکن است دیگر آمده نتواند یا نمیداند چی سرنوشتی در انتظارش است.»
اما برای من به صورت روشن واضح نشد که فرمانده طالبی که نوشآفرین را تعقیب میکند از کجا او را شناسایی کرده است. از همین مدرسه یا از جای دیگری.
با این که نوشآفرین و مادرش جزئیاتی را که مروه به من گفته بود، تایید کردند، اما به رغم وعدههای مکرر حتا حاضر نشدند تلفنی خودشان در این مورد حرف بزنند.
مروه نگران نوشآفرین بود. مادرش باری با مراجعه به مدرسه از او خواسته که نوشآفرین را به این ازدواج راضی کند. اما حرف پایانی مروه این بود: «نوشآفرین با او طالب بدبخت میشود، و مطمئن هستم خانوادهاش از ترس و از مجبوری او را میدهند وگرنه چی کسی دختر جوان و بیستسالهاش را به مردی که ۴۰ سال سن دارد و ممکن زن و فرزند هم داشته باشد به ازدواج بدهد.» ٢٣ حمل ١٤٠٤ رخشانه
No comments:
Post a Comment