آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Friday, May 8, 2020

چرا دستمزد زنان از مردان پایین‌تر است؟


شادیار عمرانی                                                   
دستمزد زنان نسبت به مردان به مراتب پایین‌تر است، چه در شغل‌های هم‌درجه و چه در سطوح علمی یکسان. این یک گزاره فراگیر است و در تمام کشورهای جهان صدق می‌کند،
به کرات به عنوان معضل اساسی نظام جنسیت زده سرمایه داری از آن یاد می‌شود و کمپین‌های متعددی حول بالا بردن دستمزد زنان در اقصی نقاط جهان شکل گرفته‌اند. ایران، بر اساس آماری که معاونت امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری ایران در دی‌ماه ۹۶ منتشر کرد در بین ١٤٤ کشور جهان از حیث برابری جنسیتی دستمزد با فاصله بیست و سه درصدی در مقام صد و چهلم قرار دارد. البته این فاصله دستمزد در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری چندان کم‌تر نیست: بنا بر آمار منتشر شده اداره آمار کار ایالات متحده آمریکا، میانگین فاصله دستمزد زنان با مردان در سال ٢٠١٩ در آمریکا بیست درصد بوده است؛ اتحادیه اروپا نیز با انتشار آمار میانگین شانزده درصدی شکاف جنسیتی دستمزد موجبات شگفت کمپین‌های تساوی حقوق فمینیست‌های لیبرال را فراهم آورد، آنهایی که تمام یک قرن گذشته را صرف مبارزه برای کسب جایگاه یکسان جنسیتی کارگران در قبال سرمایه داران کرده‌اند.

نکته مهم این است که بدانیم این آمار تمام واقعیت شکاف جنسیتی دستمزد را نشان نمی‌دهند، زیرا به چند فاکتور تعیین کننده بی‌اعتنا هستند. فاکتور اول طبقه است. این آمار میانگینی از دستمزد پرداختی به کل زنان مزدبگیر را بدون در نظر گرفتن نوع کار و طبقه آنها به دست می‌دهند و این واقعیت را که فاصله سطح درآمد در سطوح پایین‌تر طبقه کارگر بیشتر از سطوح بالاتر شغلی است بیان نمی‌کنند. از دیگر سو، فاکتور مهم بعدی که همانا جغرافیا، ناحیه و محیط کار متفاوت است از نظر دور مانده است. بالطبع، شکاف دستمزد برای زنان روستایی نسبت به زنان شهری، زنان شاغل در شهرهای دورتر به مرکز و زنان مرکز نشین (در نظام‌های اقتصادی دولت‌محور یا مرکز گرا مانند ایران)، زنان شاغل در نواحی صدور سرمایه و زنان شاغل در نواحی انباشت سرمایه (فی‌المثل زنان شاغل در بنگلادش نسبت به زنان شاغل در آمریکای شمالی)، زنان شاغل در کارگاه‌های کوچک و زنان شاغل در شرکت‌های فراملیتی، زنان شاغل در خانه‌ها و محیط‌های غیر رسمی و زنان شاغل در کارخانه‌ها یا شرکت‌های دولتی، و نیز  بسته به نژاد، قومیت، ملیت، مذهب، گرایشات جنسی و دیگر برساخت‌های اجتماعی متفاوت است. این دو فاکتور از قلم افتاده از این حیث اهمیت دارند که نوع و شکل کار و هم‌چنین جایگاه کارگر زن را در پروسه تولید بنا به تنوع روش تولید را موجب شده، پسامد متفاوتی در تعیین سطح دستمزد زنان را معین می‌کنند.

مهم است که تأکید کنم بحث بر سر اندازه‌گیری درصد ستم و بی‌عدالتی نیست. بحث این نیست که چه زنی ستمدیده‌تر از دیگری است و یا ظلم ساده، مضاعف، سه برابر، چهار برابر و نیم، ... اصلا مفهومی دارد، زیرا ستم در ماهیت ستم است از این رو که ستم یعنی سلب مالکیت بر خود، چه مالکیت خود بر بدن، چه بر ابزار تولید، چه بر حق زیست، چه بر زمین به عنوان زیستگاه، و چه و چه. با وجود جهان‌شمولی مفهوم کلی ستم، عوامل فوق نوع ستم را تعیین می‌کنند که بر آن اساس مبارزه ستمدیده علیه ستمگر سنتزی متفاوت و گاها در تقابل با یکدیگر خواهند داشت، به گونه‌ای که زن طبقه کارگر صنعتی با زن کارگر یقه سفید _ گرچه هر دو کارمزدی می‌کنند و از این حیث تحت ستم هستند_ نه تنها قرابتی در مسیر مبارزه نمی‌یابد بلکه بعضاَ مطالباتش در تضاد با او قرار می‌گیرد. نمونه معروف آن جنبش کم کردن ساعت کار زنان در آمریکا بود که مطالبه زنان سفید پوست یقه سفید طبقه متوسط بود و در کمال تعجب زنان سیاه پوست طبقه کارگر با آن مخالف بودند و برعکس طالب پرداخت دستمزد بیشتر در ساعات اضافه کاری بودند. نمونه‌هایی از این دست نه تنها در تاریخ آمریکا و اروپا بلکه در ایران نیز فراوان‌اند.

با در نظر گرفتن این تفاوت‌ها و تشابهات باید پرسش‌مان را درست‌تر مطرح کنیم: با وجود اینکه نزدیک به یک قرن از پذیرش قانونی موجودیت اجتماعی زن با تصویب قوانین حق رأی، حق مالکیت، حق تحصیل و حق کار، چرا زن طبقه کارگر در پایین هرم دستمزدی قرار دارد؟

سرمایه‌داری به نیروی کار ارزان نیاز دارد، این کوتاه‌ترین جواب است. اما، این پاسخ دقیق و کافی نیست زیرا مسأله عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از نیاز سرمایه تنها به نیروی کار ارزان است. پاسخ را باید در گذر تاریخی جوامع از یک نظام تولیدی به نظام تولیدی دیگر و تغییر جایگاه زن بر آن اساس جستجو کنیم. برای مثال، در جامعه‌ای مانند ایالات متحده که مسیر گذار آن از عصر پیشاسرمایه‌داری به سرمایه‌داری صنعتی از تاریخ برده‌داری سپری شده، جایگاه زن کارگری که تا دیروز برده بوده در جامعه بعدی متفاوت است از زن بریتانیایی‌ای که این مسیر را از براندازی نظام فئودالی و اشرافی‌گری خان‌ها طی کرده است.

اما، آنچه در این میان مشترک است، واقعیتی است که امروزه به کرات از آن با نام مردسالاری در جوامع پدرسالار نام می‌برند. در جوامعی که روش تولید وابسته به زمین است (مانند اقتصادهای مبتنی بر کشاورزی، معدن، نفت، ...) زنان دو نقش تاریخی را بر عهده داشته‌اند: تولید نیروی کار، حفظ و نگاهبانی/نگهداری محصول که همانا خانه، مزرعه، و یا کارگران هستند. از این حیث نقش زن و کاری که او انجام می‌دهد دارای ارزش افزوده کم‌تری است و در سطحی بسیار مشهود قابلیت تبدیل به ارزش مبادله ندارد. بدین سبب مفاهیم تصغیر کننده‌ای برای این نوع کار تولید می‌شوند که همه به ماهیت وجودی زن گره می‌خورند تا جایی که شغل زنانه، رفتار زنانه، و تولید زنانه تحقیر‌آمیز می‌شود. حتی در آنجایی که یک خانواده کشاورز از تولید باز می‌مانده و یا نیاز به گسترش حوزه تولید محصولاتش را داشته، دختر و یا زن آن خانواده را در مراودات بین قبیله‌ای یا عشیرتی به عنوان یک محصول می‌فروخته است. دور از ذهن نیست که هنوز چنین روابطی در جوامعی که سرمایه‌داری صنعتی رشد کم‌تری داشته و یا وابسته به سرمایه زمینی (کشاورزی، معدن، نفت،...) است دیده می‌شود. مهریه و شیربها، به طور مثال، از پسمانده‌های تاریخی چنین جوامعی هستند.

در اروپا، زمانی که جنگ‌های قرون وسطایی و بسته شدن راه ابریشم کمر اقتصاد فئودالی را خم کرده بود، فئودالیسم با شانه خالی کردن از مسئولیت خود نسبت به رعایایش، آنها را رها کرد تا به شهرهای متروپولی چون پاریس و لندن بروند. در این مسیر که طبقه بورژوازی در حال شکل‌گیری و انقلابی شدن است، اولین فروشندگان زنانی بودند که بدن خود را می‌فروختند. در واقع روسپی‌گران به آن دلیل تن فروشی می‌کردند که بدن‌شان کالای قابل مبادله بوده است. دلیل این امر چیزی شبیه به همانی است که در جوامع پیشاسرمایه‌داری برقرار بود: در عصر پیشاسرمایه‌داری آنچه ارزش یک زن بود نه محصول تولیدی او، بلکه خدماتی بود که با بدنش گره خورده بودند، زیرا که محصول تولیدی او قابل مبادله نبودند و یا ارزش مبادله قابل توجهی نداشتند، بلکه بدن او به عنوان وسیله تولید خدمات دارای ارزش مبادله بود. این جایگاه زن در پروسه اقتصادی به مرور فرهنگی را در جهان سرمایه‌داری رقم زد که آنچه زنانه است کم‌ارزش انگاشته شود و حتماَ محصول تولیدی او به بدنش گره بخورد. آنها حتی وقتی در شغل‌های صنعتی به کار گرفته می‌شوند، دستمزد کم‌تری از مردان در همان سطح شغلی با یک میزان کار اجتماعا لازم در کسر زمانی یکسان دارند. زنان برای رسیدن به مدارج بالاتر نیز ناچارند که از بدن خود یا به عنوان ویترین تبلیغاتی و یا سرویس دهی به بالا دستی‌ها استفاده کنند. از این روست که حتی در طبقه خرده بورژوا، از جمله هنرپیشه‌های هالیوودی، رؤسای شرکت‌ها و یا نمایندگان سیاسی دستمزد زنان به مراتب پایین‌تر از مردان است.

آنچه مسلم است مطابقت کامل نظام سرمایه‌داری با پسامد‌های مردسالاری نظام‌های اقتصادی پیش از خود است. با شکاف جنسیتی که پایه‌های عینی و مادی محکمی طی اعصار مختلف در جوامع دارد نه تنها می‌تواند نیمی از نیروی کار را در ارزان‌ترین جایگاه قرار دهد و از این سمت سود بیشتری حاصل کند، بلکه با طبقه بندی شغلی بر اساس جنسیت کنترل بازار تولید را در دست خود نگه دارد. شاید با دانستن اطلاعات مختصر بالا دیگر تعجب نکنیم که ایالات متحده در بحران‌های دورانی اقتصادی خود بیش از آنکه کارگر زن را بیکار کند، کارگر مرد را بیکار کرده است. با وجود این خصلت کلی و مشترک سرمایه داری در تمام جوامع، هم‌چنان نوع مبارزه برای برابری دستمزد در جوامعه مختلف متفاوت است. این تفاوت نه از حیث بیراهه‌روی و تفرقه‌افکنی بین طبقه کارگر یا جمعیت جهانی زنان، بلکه به دلیل واقعیت عینی غیر همسان زنان در طبقه‌های مختلف با تاریخ، خاستگاه، افق، و مطالباتی غیر همسان است که تنها مطالعه دقیق سیر تاریخی رشد سرمایه و جایگاه زن در آن جامعه است که به ما برای درک درست مقتضیات، مطالبات و سطح و نوع مبارزه زنان کارگر یاری می‌رساند. 

No comments: