روایت دوم: «خشونت که قانون شد، زندگی که ممنوع شد»
حاکمانی که تنها یک جنس را میبینند، افغانستان را به کشوری تبدیل کردهاند که در آن زن بودن جرم است. زن را از همه حقوق انسانی آن محروم کردهاند و نام این محرومیت را « قانون» گذاشته اند.
.اصطلاح «اپارتاید جنسیتی» از دهه ۱۹۹۰ و همزمان با سلطه طالبان بر افغانستان وارد ادبیات جهانی شد؛ زمانی که آنان زنان را از درس، کار و حضور در جامعه محروم کردند و زندگی را به زندانی خاموش برای میلیونها زن تبدیل ساختند.
امروز نیز همان سیاستها، فقط با شدت خیلی بیشتر، ادامه دارد. افغانستان یگانه کشوری است که زنانش از ابتداییترین حقوق انسانی محروماند و به صورت سیستماتیک از آموزش، کار، سلامت، آزادی و مشارکت اجتماعی کنار زده شدند.
در نظام طالبانی،مرد برتر شمرده میشود و زن به حاشیه رانده میشود؛ و این همان آپارتاید جنسیتی است؛ جداسازی، تحقیر، حذف و خاموشکردن یک جنسیت کامل.
بنت گزارشگر سازمان ملل گفته بود اگر در تعریف حقوقی اپارتاید بهجای «نژاد» واژه «جنسیت» گذاشته شود، شرایط امروز افغانستان کاملا با آن مطابقت دارد؛ زیرا تلاش سازمانیافتهای برای سلطه کامل مردان بر زنان در جریان است.
اما زنان افغانستان، با وجود همه ممنوعیتها، هنوز ایستادهاند. صدایشان را خاموش کردهاند، اما خاموش نشدهاند. اعتراف با وجود اپارتاید جنسیتی، تنها یک اصطلاح حقوقی نیست؛ قدمی است برای اینکه رنج زنان دیده شود و جهان بداند که
این درد یک واقعیت شخصی نیست، بلکه یک جرم بزرگ علیه نیمی از مردم ماست.
اگر این جنایت به رسمیت شناخته شود، شاید راهی برای پایاندادن به این چرخه بیپایان خشونت گشوده شود؛ راهی برای اینکه زن افغانستانی دوباره بتواند نفس بکشد و زندگی کند.
نویسنده: شیرین.ن مبارز
No comments:
Post a Comment