آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, December 29, 2024

وقتی که خودِ مردم طالب نیستند

نويسنده: صبا

در بعضی از کوچه‌ها و پس‌کوچه‌های غرب کابل تک‌وتوک دخترانی دیده می‌شوند که هنوز چادرهای‌شان دور گردن و موها روی شانه از خانه بیرون می‌شوند. وقتی که از دروازه بیرونی کوچه را برانداز می‌کنند و طالبی دیده نمی‌شود، چادر را دور شانه می‌اندازند و راحت دنبال کارشان می‌روند


عموم پنجره‌ها باز، مردان در خانه، کوچه‌ها روشن و قابل دید، و دختران در صورتی که سروکله طالبی از دور معلوم نباشد، آزاد گشت‌وگذار می‌کنند. از اهالی کوچه، اگر پسری، اگر مردی، اگر دکان‌داری، اگر خیاط و دوافروشی، اگر هر چهره‌ای که زیاد ناآشنا و مشکوک نباشد، آنان را ببیند، از روبه‌رو بیاید، از دنبال‌شان بیاید، با موتور و موتر و بایسکل رد شود، برای‌شان وحشت‌ناک نیست. با خیال جمع در ساحه امن خودشان، چنان‌که با موهای آزاد بیرون شده، همان‌طور هم به راه‌شان می‌روند.


عصر دیروز دخترکی حدوداً هژده نزده ساله از خانه بیرون شد، کلاه کاپشن‌اش را از سر کشید و موهایش دور گردن بود. در اول که بیرون شد کوچه را نگاه کرد که سروکله طالبی دیده نشود، همین که دید از طالبان کسی نیست، بیرون شد. نه بی‌قرار بود، نه مضطرب بود و نه نگران. هر لحظه دوروبرش را نگاه هم نمی‌کرد که حالا اگر طالب نیست، مرد دیگری نبیند.


هر روز دختران زیادی همین که متوجه می‌شوند طالبی آن‌ جا نیست، همین راحتی را دارند. راحت‌اند یکی هم به این دلیل که مردانِ گردوبر آنان طالب نیستند، به غیرت‌شان برنمی‌خورد، به ایمان‌شان رخنه وارد نمی‌شود و دنیای‌شان به تار موی دخترکی فرو نمی‌ریزد.


طوری به نظر می‌رسد که اهالی کوچه، مردان و زنان آن ساحات گویا به یک بزرگی دیدگاه، به یک آزادی فکری و به یک فرهنگ انسانی رسیده‌اند تا دخترکی جانش در گرو مویش نباشد.


این آزادی البته که زیاد طول نمی‌کشد. از طول یک کوچه‌ صدمتری بیش‌تر نیست و آن‌سوتر از آن کوچه دیگر قطعاً نگرانی‌ها شروع و رد پای طالبی پیدا می‌شود.


برای کسانی که وضعیت حاکم در کابل فعلی را می‌دانند، این آزادی کوتاه تا یک کوچه‌ صدمتری، همان‌قدر که اشک شوق می‌آورد، پر از آه و حسرت نیز است. در هیچ کجای کابل، وقتی که طالبی در کوچه نیست، به اندازه بعضی از کوچه‌های غرب کابل آرامش و راحتی نیست. گویا در تمام کابل برای انسانیت فقط به طول همین یک چند کوچه‌ صدمتری جا مانده است. بیرون از آن، سقف انسانیت آن‌قدر پایین آمده که تا دختران سر بالا کنند، که تا دخترکی از دروازه بیرونی یک حویلی سر بیرون کند، به دار کشیده می‌شوند.


بیش از هر کجای دیگر، برای انسانیت در خطرافتاده در کابل فعلی می‌توان معیار و مقیاس عینی پیدا کرد. می‌توان آن را تا کوچه خانه همسایه، می‌توان آن را تا دروازه بیرونی یک حویلی و می‌توان کوتاهی سقف آن را از چادر تا موی زنان اندازه گرفت.


سال‌ها بعد هر معیاری که راجع به انسانیت خواهیم گفت، به اندازه این کوچه‌های تنگ فعلی غرب کابل عینی نخواهد بود. طول و عرض نخواهد داشت. در قدوقامت یک دخترک هژده نزده ساله که از هر قدمش خطر سررسیدن طالب است نخواهیم دید.


در تاریک‌شهر بی‌آب و نان، در طالب‌شهرِ بی‌تعلیم و فرهنگ، در سنگسارکوچه‌های تکفیر و تهدید، دخترکانی درست در زیر نوک تفنگ، با قد بلند، با اعتماد به نفس بالا، با ابهتِ یک مبارز، راست و درست راه می‌روند. سال‌ها بعد به یاد خواهیم داشت، درست مانند آن آخرین نسل مبارز نمایش‌نامه‌های شکسپیر، آخرین نسلی که امروز عصا را در دست گرفته آن را راست نگهداشته‌اند.


البته غرب کابل ستم چوب و شلاق کم نکشیده است. در مقایسه با هر جای دیگر، فشار طالبان بر زنانِ غرب کابل بیش‌تر بوده است. تا همین یک سال پیش بارها دختران نوجوان و حتا زن و عروس مردم را از خیابان بردند، زندانی کردند، شلاق زدند، از آنان پول گرفتند و گاهی هم بر آنان تجاوز کردند.


این‌که دختری در کوچه‌های غرب کابل نه تنها چهره‌اش را میان چادری قایم نمی‌کند، بلکه کلاه کاپشن‌اش را پس می‌کشد و موهایش را پایین می‌اندازد، از این نیست که فشار طالبان در غرب کابل کم‌تر باشد، از این است که خودِ مردمِ غرب کابل طالب نیستند.


با تمام فشارهایی که از سوی طالبان بر زنان و دختران وضع شده، وقتی که خود مردم طالب نیستند، هنوز راهی برای نفس‌کشیدن باقی است. وقتی که خودِ مردم طالب نیستند، دختران‌شان در کوچه احساس احترام و قدر و عزت و اراده و انتخاب می‌کنند و با ابهتِ بابِ میل خود از خانه بیرون می‌شوند. اما جا آن‌جا تنگ است که خود مردم نیز فرق چندانی با طالب ندارند. قصه‌ دار و دریدن از آن‌ جا شروع می‌شود.٩ جدى ١٤٠٣ هشت صبح

No comments: