آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, March 16, 2020

جنبش بورژوایی زنان


ما قبلا آثاری در مورد منشا سرکوب زنان خوانده ایم. معروف ترین کتاب در این زمینه "منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" از انگلس است که او در آن استدلال می کند که جوامع طبقاتی و سرکوب زنان از محصولات مالکیت خصوصی استند.
 
مارکسیسم توضیح می دهد که ریشه سرکوب زنان نه در بیولوژی که در شرایط اجتماعی است. در ابتدا تقسیم کار بین زنان و مردان به وجود آمد اما این به معنی همزمانی آن با سرکوب زنان نیست. تا زمانیکه تولید مثل به شیوه اشتراکی صورت می‌گرفت، مردان و زنان از حقوق برابر و وضعیت مشابه برخوردار بودند.

این برابری با توانایی جامعه برای تولید محصول مازاد و به وجود آمدن "دارا و ندار" تغییر کرد. نیاز به دانستن وارث مشروع برای انتقال مالکیت زنان را مجبور به ورود به تک‌همسری کرد و آنان را اسیر خانه ساخت. در مقایسه با تمام جریانات فمینیستی که پدرسالاری را به عنوان منشا سرکوب زنان اعلام می کنند، نظریه مارکسیستی توضیح می دهد که سرمایه داری از ساختارهای پدرسالارانه برای منافع خود – یعنی برای حفظ کار ارزان و یا رایگان زنان با تقسیم طبقه کارگر بر اساس جنسیت و نژاد و غیره… - استفاده می کند.

 

اگرچه همواره مقاومت در برابر ستم علیه زنان وجود داشته است اما جنبش توده‌ای فرزند جامعه‌ سرمایه‌داری است. در این نظام برای اولین بار در تاریخ بشری پایگاه مادی برای برابری اقتصادی و اجتماعی کامل زنان و مردان به وجود آمده است. در جوامع طبقاتی گذشته، مانند عصر برده داری یا فئودالیسم، زنان بخشی از خانوارِ مردان بودند اما توسعه سرمایه داری این دستور الهی را باطل کرد. زنان در انقلاب بورژوایی نقش بسیار فعالی داشتند. شعارهای آزادی، حقوق بشر و برابری دقیقا بیانگر افکار و خواستهای میلیونها زن بود

به اصطلاح اولین جنبش زنان اساسا جنبش بورژوایی زنان بود. در آغاز آنها برای رهایی کامل اجتماعی و اقتصادی از طریق دسترسی مستقیم به تحصیلات مبارزه می کردند. یکی از نماینده‌های مشهور این جنبش در انقلاب فرانسه دِ گوگ (Olympe de Gouges) نام داشت. دِ گوگ در اثر معروف خود "اعلامیه حقوق زنان و شهروندان زن" هرگز نظام بورژوازی را مورد پرسش قرار نداد اما با این حال مطالبات او هنوز رادیکال بودند و او در سال 1793 اعدام شد. یکی دیگر از فعالان جنبش زنان رز لاکمبه (Rose Lacombe) بود که در تقابل با ده گوگ تلاش می کرد مبارزات زنان کارگر را با چشم انداز انقلابی پیوند دهد. وی موسس انجمن "شهروندان انقلابی" با هدف سازماندهی زنان طبقه کارگر بود

در آلمان و اتریش در سال 1848 بورژوازی هیچگاه نقش پیشرو را مانند فرانسه بازی نکرد. بورژوازی در آن مقطع از طبقه کارگر جوان و هشیار آن کشورها به شدت ترسیده بود و به نظم حاکم گذشته عقبگرد داشت و به سرعت همه چیز در مورد حقوق بشر، برادری و برابری را فراموش کرد. جنبش بورژوایی زنان نیز درست مشابه آن بود. از لوئیس اتو پیترز (Louise Otto Peters)، بانوی بزرگ جنبش زنان آلمان که بگذریم، همه تسلیم را پذیرفته و روحیه‌ انقلابی خود را از دست داده بودند. انتقادات آنها در مورد نقش های جنسیتی رایج، خشونت درون خانواده ها و وضعیت ناگوار زنان در محل کار خاموش شد. جنبش بورژوایی زنان در اصل در مخالفت با مبارزه طبقاتی بود. آنها برای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی درون نظام سرمایه داری مبارزه می کردند. جنبش بورژوایی زنان با شروع جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه مجبور شد چهره واقعی خود را نشان بدهد و اکثر آنها (به همراه مردان بورژوای خود) به آغوش ارتجاع پریدند.

استثناهایی هم بودند. مثل سیلویا پنکهورست (Sylvia Pankhurst) از جنبش طرفداران حق رای (سافراجت‌ها، Suffragettes) (جنبش بورژوایی زنان بریتانیا که زنان طبقه کارگر را هم جلب می‌کرد). او از بنیانگذاران حزب کمونیست بریتانیا بود و در حالی که خواهرش کریستبل پنکهورست (از جنبش طرفداران حق رای و نماینده محافظه‌کار مجلس عوام) علیه حقوق کارگران می‌جنگید، خود بخاطر اعمال ضد جنگ به زندان افتاد.

جنبش پرولتری زنان

این جنبش در ابتدا کار خود را با خواست حق کار و حق رای و همچنین خواست برخورداری از شرایط کاری مناسب آغاز کرد. در این راه مطالباتش را با بقیه جنبش های زنان به اشتراک گذاشت و در نتیجه بسیاری از زنان کارگر را به تشکل های مختلف زنان جذب کرد. اما با ظهور ارتجاع پس از سال 1848 جنبش بورژوایی زنان تمام این خواست‌ها را کنار گذاشت و به جدایی ضروری و تولد جنبش پرولتری زنان انجامید.

کلارا زتکین با آنکه احترام زیادی برای اولین مبارزان شجاع جنبش زنان کارگر قائل بود اما از آنها بخاطر عدم توانایی شکستن پیوندهای خود با سیستم بورژوازی انتقاد میکرد. این انتقاد خود را به روشنی در سال 1899 نشان داد، زمانیکه زنان بورژوا، احساس کردند که برتری خود را در جنبش از دست می دهند، برای ساکت کردن جنبش به همکاری با پلیس شتافتند. زنان بورژوا اغلب خود را به عنوان "خواهر فقیر" آنها در کارخانه ها نشان می دادند و بعضی موسسه های خیریه را برای وابستگی و گرفتن اختیار عمل زنان کارگر تاسیس کردند. کلارا زتکین به درستی می گوید: " محکوم کردن توده ها به نیروهای ارتجاع"

طبقه کارگر در قرن نوزدهم تنها از مردان تشکیل نمی شد و زنان را نیز شامل می گردید. به منظور کاهش هزینه و سطح دستمزدها بسیاری از سرمایه داران از زنان و کودکان استفاده می کردند. روز کاری یک زن کارگر از ساعات طولانی تر، محل کار کثیف و پر سروصدا، شرایط کاری خطرناک و آزار جنسی و تجاوز تشکیل میشد. بعد از کار نیز زنان مجبور به مراقبت از کودکان و انجام کارهای خانه بودند. سقط جنین ممنوع بود و بسیاری از زنان از عواقب سقط جنین غیرقانونی و یا عوارض زمان تولد جان خود را از دست می دادند. آنها حق دسترسی به تحصیل و به طبع آن توانایی رهایی از ایدئولوژی های مذهبی را نداشتند و این هر گونه تلاش فرار از این جهنم را تقریبا ناممکن میکرد. جنبش جوان طبقه کارگر اولین جنبشی بود که در راه تغییر سرنوشت زنان و مبارزه برای شرایط بهتر قدم برمیداشت

از اولین مطالبات سوسیال دموکرات ها کاهش ساعات کار زنان بود. با این حال، نگاه جنبش سوسیال دموکرات به مسئله زنان از نفوذ بورژوازی و نگاه های جنسیتی آزاد نبود. در سال 1866 بین الملل اول (تحت نفوذ پرودون) قطعنامه ای به منظور لغو همه نوع کار مزدی زنان، تصویب کرد، اگرچه مارکس و انگلس جدلهای سرسختانه ای حول این قطعنامه داشتند. پیروان لاسال (Lassalle) سعی داشتند با استدلال "نقش طبیعی زنان" آنها را از فرایند تولید اجتماعی خارج کنند و در واقع از رقابت بیشتر زنان در بازار کار می ترسیدند. مارکس در سال 1871 موفق شد قانونی را در بین الملل اول به تصویب برساند که به موجب آن حوزه‌های ویژه زنان تاسیس شد و به سرعت هزاران زن کارگر به این حوزه‌ها جذب شدند

همانطور که مشاهده می کنید تلاش برای سازماندهی زنان کارگر توسط هر کسی مورد استقبال قرار نمی گرفت. این جنبش تحت فشار افکار بورژوازی در قالب جناح رفرمیست بود. این همان لایه ی بیان ایده های عقب مانده ی نگاه جنسیتی بود که به عنوان مثال استدلال میکرد زنان به سمت ایده های ارتجاعی تمایل دارند و حق رای آنان می تواند باعث تقویت محافظه کاران میشود. برای مثال هنگامی که ایده سازماندهی زنان متاهل مطرح بود، دبیر حزب در اتریش فغان بر می آورد که : زنان متاهل نیازی به تشکل ندارند، من آنها را در خانه متشکل می کنم !"

انگلس زمانی گفته بود: " در خانواده مرد نماینده بورژوازی و زن نماینده پرولتاریاست" مارکسیست های داخل حزب مانند ببل، زتکین، لوکزامبورگ و لیبکنخت طرفدار نظریه آزادی فروش نیروی کار بودند که زنان را از انزوای خانگی رها میکرد و برای آنها نوعی استقلال را به ارمغان می آورد. در بحث های مربوط به جنسیت نیز، نقش های جنسیتی سنتی، خشونت خانگی و ... تابع بحث های اقتصادی و مبارزه طبقاتی بودند.

مارکسیست ها برای حقوق سیاسی و اجتماعی زنان مبارزه می کنند. اما در همین حال آنها کاملا می دانند که رهایی کامل زنان فقط در یک سیستم سوسیالیستی محقق می شود که در آن زنان کل پروسه تولید مثل (مانند نگهداری از کودکان، سالمندان و کارهای خانگی و ...) را مانند سیستم سرمایه داری رایگان انجام نخواهند داد.

No comments: