آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Thursday, November 29, 2018

بهار جنبش زنان


نوشین احمدی خراسانی                                                                                      
بازگویی خاطره­ها و نوشتن از تجربههای تلخ و شیرین و انگشت‎‎گذاردن بر نقاط ضعف و قوت حرکت‎‎های دستهجمعی جنبش زنان که سبب امید و آرزوهای بسیار شده – و البته زخمهایی گزنده را نیز بر قلب تو و دیگران نشانده –  مثل راه رفتن بر لبه تیغ است

چراکه نمیدانی فردا که میآید آیا بهمانند امروز، باز هم نیاز به بازگویی و نوشتن از جزییات حوادثی که بر تو و یاران و عزیزانات رفته را خواهی داشت و آیا دوست داری که نقاط ضعف جنبشی را که با آن زندگی کرده‎‎ای و هویت و هستی‎‎ گرفتهای، به معرض داوری عموم و در دسترس «بدخواهان» این جنبش، قرار بدهی؟

طی نزدیک به بیست سال فعالیت در جنبش زنان کشورم با پوست و گوشت لمس‎‎کردهام که جنبشهای اجتماعی سرزمینام ـ بهخصوص جنبش زنان ـ از کمبود تاریخ مکتوب و نبود روایتهای متنوع تاریخی، رنج میبرند. از گذشتهها و تاریخ مبارزات و تلاشهای دستهجمعی زنان ایران البته مکتوبات گران‎‎بهایی به جای مانده ولی نه آن اندازه که بتواند امروزمان را غنی سازد.

در عرصههای دیگر فعالیتهای مدنی، فرهنگی و سیاسی ایرانیان نیز چنین کمبود جبرانناپذیری احساس میشود. این کمبود به حدی دردناک است که برای نمونه «شاهرخ مسکوب» در مقدمه کتابش که در سال ۱۳۸۲ منتشر کرد مینویسد: «به علل تاریخی، فرهنگی، رازداری و آبروداری، احساس ناایمنی و تقییه، نبود آزادی و ترس از فردای نامعلوم و­ ای بسا موجبات دیگر، در میان ما ایرانیان، آن­ها که میبایست و میتوانستند، کمتر گفتهاند و نوشتهاند و تجربه شخصی، اجتماعی و سیاسی خود را به دیگران منتقل کردهاند. تازه چند سالی است که پارهای از سازمان­ها و کسانی از اهل سیاست و قلم، به این مهم میپردازند، وگرنه [نسل] ما… بیبهره از تجربه پیشینیان، در کارزار سیاست افتادند. پس از ما نیز همین شد.»[1]

و اما، در مکتوبات اندکشمار به ارث رسیده از تجربه­ها و مبارزات زنان، متأسفانه از انبوه ابتکارها، ریزهکاریها، و بهکارگیری ظرافتهای زنانه برای عبور از مخاطرات، به خصوص از پیچ و خم مبارزه‎‎ی روزمره زنانِ پیشکسوت ایرانی واقعاً اثر زیادی برجای نمانده و شاید همین دلیل، کافی باشد که امروز بخواهم بنویسم و تلاش صادقانه یاران و کنشگران جنبش زنان کشورم را مکتوب نمایم.

عمل کردن و سپس روایت کردن آن ـ و از این طریق «تدوین تجربهها» برای انتقال به کنشگران تازه‎‎نفس ـ در جنبشهای فمینیستی جهان و در فضای فرهنگی کشورهای پیشرفته و دموکراتیک، فرآیندی جا افتاده و مرسوم است حتا به یک سنت فرهنگی تبدیل شده است ولی متأسفانه در سامان جمعی و فرهنگی جامعه ما، به دیده برخی از هموطنان، هنوز عملی غیرعادی و فضلفروشانه تلقی میشود.

و اما، در کتاب حاضر تلاش کردم تا با عبور از این برداشتهای مرسوم و قضاوتهای سنتی و بازدارنده، و به اعتبار تعهد اخلاقیام، روایت و برداشت شخصیام را از «سالهای بهاری جنبش زنان ایران» و بستری که ظهور چنین خیز بلندی را سبب گردید برای اطلاع هموطنانام ارائه کنم. در کنار این برداشت سعی کردهام گزارشی از رویدادها، دیدگاهها و گاه روایتهای خصوصیتر از حوادثی که در این جنبش رخ نمود را نیز بازگویم. تمام تلاشام را بهکار گرفته‎‎ام تا در بازتاب وقایع عمومی جنبشمان، «راوی» بمانم و کمتر قضاوت کنم هرچند به دلیل نزدیکی و ممارست و درگیر بودن تماموقتِ نگارنده با این وقایع، قضاوت نکردن کاری بس دشوار مینماید بهخصوص که سرگذشت ما در جنبش زنان با حوادث تلخ، دلشکستگیها، فضاهای اضطرابآور، جریحهدار شدن عواطف شخصی، و صدالبته دل­گرمیهای فراوان نیز همراه بوده است.

در این کتاب حرکت‎‎های تأثیرگذار جنبش زنان تا سال ۱۳۸۸ مورد بررسی قرار گرفته است چرا که به نظر می‎‎رسد رخدادهای پس انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و ظهور و افول جنبش سبز در میانه‎‎ی سال‎‎های ۱۳۸۸ – ۱۳۹۰، و نیز گسترش فضاهای امنیتی، افزایش تنش‎‎های بینالمللی و در نتیجه، تحریم‎‎های نفسگیر اقتصادی و شاید از همه مهمتر خطر جنگ در منطقهی پُرآشوبمان، و[….]، در مجموع دوره‎‎ای متفاوت از دو دهه اخیر را برای کل جامعه ایران رقم زده است که بیتردید مستلزم تحلیلی ویژه و جداگانه است. به خصوص که در این دوره‎‎ی تب‎‎آلود، تنش‎‎­های داخلی و چالش‎‎­های بین‎‎المللی سبب شده که امروز جامعه‎‎ی ما در شرایط کاملاً متفاوتی قرار بگیرد. زیرا اگر در سالهای دهه ۱۳۷۰ از محفلهای زنانه آغاز کردیم و بهتدریج در تشکلهای خود، قدم به قدم، جامعه مدنی زنان را شکل دادیم تا بالاخره در سال ۱۳۸۸ از «خود» فراتر رفته و به تأثیرگذاری بر گفتمان سیاسی کشور به نفع حقوق زنان هموطنمان دست یافتیم، شاید به این دلیل بود که جامعهی ما در آن زمان،  جنگ و انقلاب را «پشت سر خود» داشت و از آن گذر کرده بود، اما امروز با توجه به شرایط پرآشوب منطقه و بحران­های داخلی، به هرحال جنگ و انقلاب را «پیش روی خود» دارد و این همان تغییر فاز اساسی است که جامعه امروز ما را با جامعه دهه ۱۳۷۰ متفاوت می‎‎کند.  همه این­ها سبب شده است که در کتاب حاضر به «دوران بهاری جنبش زنان» که تا سال ۱۳۸۸ ادامه داشت بپردازم و از «دوره خزان زده»ی کنونی جنبش زنان، پرهیز کنم، تا بعدها با گذشت زمان، بتوان با دقت و وسواس بیشتر در مورد آنچه که در این دوره بر جنبش زنان رفته، تأمل و بازنگری کرد.

هنگام نگارش این کتاب در حد بضاعت تلاش کرده‎‎ام که نقاط عطف حرکت‎‎های جنبش زنان را مورد بازخوانی قرار دهم و موارد ضعف و قوت آن را از منظر تجربه‎‎های شخصی‎‎ام مکتوب نمایم. گفتن ندارد که در این کتاب، نگاهام بر کنش‎‎­ها و حرکت‎‎هایی متمرکز بوده که در آن­ها حضور و نقش داشته‎‎ام. بنابراین نمی‎‎تواند تصویری کاملاً جامع از آنچه طی بیست سال گذشته بر جنبش زنان ایران رفته است ارائه نماید اما شاید بتواند در کنار مکتوبات دیگر فعالان، پازل «دوران بهاری جنبش زنان» را در قاب تصویری نه‎‎چندان فریبنده، به نمایش بگذارد.

به این اعتبار، مطالب کتاب در دو بخش اصلی تدوین شده است. بخش نخست که شامل دو فصل (فصل‎‎های اول و دوم) است بیانگر چگونگی ظهور و شکل‎‎گیری دوباره‎‎ی جنبش زنان (پس از انقلاب ۵۷) و بسترسازی برای ایجاد «جامعه مدنی زنان» است. این دوره پس از خاتمه جنگ ۸ ساله‎‎ی ایران و عراق (یعنی از اوایل دهه ۷۰) آغاز و تا سال ۱۳۸۲ ادامه می‎‎یابد. در همین دوره است که زنان برجسته‌‌ ایرانی در طیفهای مختلف فکری و حوزههای گوناگون، تلاش بیسابقهای را برای ارتقای آگاهی عمومی نسبت به حقوق برابر زنان، آغاز میکنند. این تلاشها و بسترسازی‎‎ها حداقل یک دهه به طول انجامید و طی آن، پاره‎‎ای از سنت‎‎های نوین مبارزات مدنی ـ و خشونت‎‎پرهیز ـ در جنبش زنان بهتدریج  و آجر به آجر چیده شد. از فعالیتهای تاثیرگذار این دوره، میتوان به شکل‎‎گیری و تولد «جمع زنان ناشر» در سال ۱۳۷۶ و نیز مدل قابل اتکای «کمپین زنان و مردان علیه خشونت تا ۸ مارس» هم اشاره کرد.

حضور و عملکرد «جمع زنان ناشر» بدین جهت حرکت مهمی در آن دوره محسوب می‎‎شود که این جمع، موفق شد در مسیر دشوار عبور از مرزهای ایدئولوژیک و عقیدتی در میان زنان، نخستین گام را  بردارد و فراتر از یک تشکل صنفی، بر جنبش مدنی زنان ایران تأثیرگذار باشد.  تا پیش از فعالیت جمع زنان ناشر، موانع ایدئولوژیک که به نوعی در میان گروهها و طیفها گوناگون زنان بازتولید می‎‎شد هنوز غیرقابل عبور جلوه می‎‎کرد ولی حرکت‎‎های مدنی ـ صنفی «جمع زنان ناشر» حداقل در یکی دو سال آغاز به‎‎کار این جمع، بالاخره سبب شد که امکان شکل‎‎گیری بذر­های همبستگی و حرکتهای مشترک برابری‎‎خواهانه میان زنان از طیف‎‎های مختلف فکری، فراهم آید.

و اما، بخش دوم کتاب شامل چهار فصل است و دوران اوج و شکوفایی جنبش زنان را بین سال‎‎های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ به نمایش می‎‎گذارد. در این فصل‎‎های چهارگانه، به بررسی «چهار نوع ائتلاف» میان نیروهای گوناگون فکری درون جنبش زنان یعنی : «جمع هم‎‎اندیشی زنان»، «کمپین یک میلیون امضاء»، «ائتلاف علیه لایحه خانواده» و «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات» پرداختهام که البته هر کدام در فصلی مجزا تحریر شده است. اگر در دوره قبل، «جمع زنان ناشر» از نقاط کانونی و چشمگیر اتصال ارزش‎‎های مشترک زنانه بود اما در دوره بعد «جمع هماندیشی زنان» در سال ۱۳۸۲، به مثابه نقطه عطفی تاثیرگذار در تاریخ معاصر فعالیتهای حقخواهانهی زنان به­شمار می‎‎رود که شروع تحولاتی ژرف در بینش و عمل اجتماعی زنان برابریخواه و بهخصوص حرکتهایی بدعتگذار در شیوههای نوین ائتلافی میان گروههای فعال زنان ایران را رقم زد. در واقع جمع هم‎‎اندیشی زنان توانست جنبش مستقل زنان را بر ستونهایی پاگرفته از تشکلهای زنان آن زمان، استوار سازد و به جای ارزش‎‎گذاری بر «تفاوت میان زنان»، بر «تفاوت میان زنان با دیگر گروه‎‎های سیاسی‎‎ایدئولوژیک» تأکید گذارد؛ و از این رهگذر، ارزش‎‎های مشترک زنانه را برای شکل‎‎دادن به جنبشی متکثر اما مستقل در ایران، به­وجود آورد.

پس از کسب تجربههای عملی و چندوجهی «جمع هم‎‎اندیشی زنان»، ما شاهد ظهور سه ائتلاف بزرگ و تأثیرگذار هستیم که گستردهترین و ماندگارترین آن «کمپین یک میلیون امضاء»، و پخته‎‎ترین و بلوغ‎‎یافته‎‎ترین آن نیز «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در فضای انتخابات» بود. در حقیقت، مجموعه‎‎ی این چهار ائتلاف تاثیرگذار سبب شد که جنبش زنان، از جنبشی «برای زنان» فراتر رود و به جنبشی مؤثر در روند گذار به دموکراسی ارتقاء یابد و توسط نیروهای گوناگون اجتماعی و سیاسی به رسمیت شناخته شود.

اگر تا قبل از سال ۱۳۸۲، در افکار عمومی جامعه‎‎ی روشنفکری ایران، جنبش زنان، جنبشی بود که برای رسیدن به خواسته‎‎هایش، می‎‎بایست از سوی جامعه به آن کمک می‎‎شد، پس از آن اما به­تدریج به مثابه جنبشی در افکار عمومی شناخته شد که می‎‎تواند در حد بضاعتاش، برای رسیدن ایران به یکی از مهم‎‎ترین خواسته‎‎‎هایش (دموکراسی)، به جامعه یاری رساند. این تغییر فاز اساسی در نگرش جامعه نسبت به جنبش زنان، عمدتاً بدین خاطر بود که این جنبش قبل از دیگر جنبش‎‎های نوین اجتماعی در ایران، توانست یکی از شاخصههای مهم دموکراسی و سکولاریسم یعنی «تبعیضزدایی» را به زندگی روزمره جامعه زنان گره بزند و با عبور موفقیتآمیز از مرزهای صوری و جعلشدهی ایدئولوژیک، سیاسی ، مذهبی و… ، حرکت‎‎های دسته‎‎جمعی خود را با رویکردی «عملگرایانه» و «موقعیتی»، پیش ببرد.

همان­طورکه در متن کتاب ملاحظه خواهید کرد سعی کرده‎‎ام به­طور موجز و مختصر به بیان تجربه‎‎های تلخ و شیرین جنبش مستقل زنان بپردازم. زیرا به دفعات دیده و تجربه کرده‎‎ایم که حرکت‎‎ها و تاکتیکهای متنوع این جنبش، هر بار و در هر مقطعی، پاره‎‎ای از نیروهای سیاسی و ایدئولوژیک را متأسفانه به واکنش و موضع‎‎گیری وا داشته است: هنگامی که این جنبش برای گسترش گفتمان «حقوق برابر» از مکانیزم‎‎های بین‎‎المللی و فشار جامعه بین‎‎المللی زنان بهره برده، مورد انتقاد برخی از زنان اصلاح‎‎طلب درون حاکمیت  و نیز بی‎‎مهری برخی از نیروهای ملی‎‎مذهبی و یا چپهای «ضدغرب»، قرار گرفته و به چالش کشیده شده است؛  هنگامی که با نیروهای اصلاح‎‎طلب درون حاکمیت همگام شده تا از طریق هم‎‎افزایی ـ یا لابی و مذاکره شفاف و علنی ـ منافع زنان را در پارلمان و نهادهای مشابه پیگیری کند مورد انتقاد برخی از نیروهای رادیکال (چه چپ افراطی و چه راست افراطی) قرارگرفته است؛  هنگامی که از روش‎‎های بسیج مردمی برای اعتراض‎‎های خیابانی بهره برده (از جمله برگزاری تجمع اعتراضی در میدان هفتم تیر تهران)، توسط بخشی از نیروهای اصلاح‎‎طلب و دیگر نیروهایی که صرفاً به تغییر از بالا (ساختار سیاسی) باور داشتند مورد نقد و چالش قرار گرفته است. همهی این موارد نشان می‎‎دهد که نهضت بیداری زنان ایران در طول دو دهه‎‎ی اخیر موفق شده که با عبور از خط و مرزهای ایدئولوژیک‎‎سیاسی، از انواع روش‎‎های بی‎‎خشونت و مدنی  بهره ببرد، با صبوری بر گفتمان و رویکرد خشونت‎‎پرهیز خود مقاومت ورزد، و افتان و خیزان به مسیر پُرسنگلاخ اما مستقلاش ادامه دهد و همچنان پذیرای حضور رنگارنگ زنان از طیفهای مختلف فکری باشد.

تجربه‎‎های دو دهه اخیر نشان داده است که این نهضت برابریخواه در نظریه و عمل اجتماعی، جنبشی مدنی و خشونت‎‎پرهیز باقی مانده است و از این زاویه: هم با روش اصلاح‎‎طلبان حکومتی که حداقل در طول آن دوره، تغییرات اجتماعی را صرفاً در چارچوب اصلاح ساختار سیاسی دنبال می‎‎کردند، و هم با روش انقلابی نیروهای رادیکال (چه راست و چه چپ) که تغییرات اجتماعی را صرفاً در چارچوب تغییر حاکمیت می‎‎فهمیدند، فاصله‎‎ی معین و عقلایی خود را حفظ کند. هر چند در مقاطع مختلف از همکاری با همهی این نیرو­ها برای پیشبرد منافع زنان بهره گرفت و تلاش کرد به جای «حذف» یا تخطئهی آنها (خودی و غیرخودی کردن)، بخش قابل ملاحظه‎‎ای از این نیروهای سیاسی را حول «حقوق زنان» به توافق و اجماع برساند و گفتمان فمینیستی را از درون این نگرشهای سیاسی، تقویت کند و در افکار عمومی بگستراند.

در واقع روش مدنی و بی‎‎خشونت جنبش زنان، روش و منشی بوده که تغییرات را به­طور هم­زمان (هم در ساخت حاکمیت و هم در درون جامعه مدنی) دنبال کرده و نشان داده است که در این راه از انبوه تهمت‎‎­ها و برچسب‎‎­ها نیز واهمه‎‎ای نداشته که مثلا گاه «انقلابی» تعبیر شود و یا به صفت «محافظه‎‎کار» و «مصالحه‎‎گر» معرفی گردد چرا که برآیند تلاشهای متنوع گروههای مختلف جنبش زنان طی دو دهه، بیانگر تثبیت روشهای مستقل و مدنی در بافت و نسوج جنبش اجتماعی زنان است. خوشبختانه  این روش­های مدنی و استقلال­خواهانه به­تدریج از سوی دیگر جنبش‎‎های اجتماعی ایران، کم و بیش مورد پذیرش قرار گرفته است.

تاریخ معاصر کشورمان نیز نشان میدهد که نهضت حق‎‎طلبانه زنان بیش و کم (در حد ظرفیت تجربیاش) توانایی استفاده از سازوکارهای موجود بینالمللی و بهره‎‎وری از پیوندهایش با خواهران خود در سراسر دنیا را داشته است.  اما ظرافت کار در اینجاست که متناسب با موقعیت خاص جامعه خود ـ با نگاهی محلی و موقعیتی، عمل میکند. یعنی نگرش جهانیاش را با رویکردهای محلی، تلفیق کرده است. جنبش مستقل زنان در میانه‎‎ی قطب‎‎بندی جعلی «غربی/ اسلامی» (برساختهی برخی دولتمردانِ جهان امروز)، اگر که گاه «غرب‎‎زده» و گاه «اسلامی» تلقی شده، اما بهندرت مسیر خود را گم کرده است. زیرا طی سال‎‎­ها مبارزات مدنی خود نشان داده که میتواند برای پیشبرد منافع زنان (آن هم در کشوری که فرهنگ پدرسالار، از صدر تا ذیل آن را فراگرفته است) هم به سازوکار­ها و گفتمان‎‎های جهانشمول ـ که متأسفانه از سوی برخی، «فمینیسم غربی» و همدستی با دولتهای غربی خوانده می‎‎شود ـ  نیاز دارد، و هم به راهکارها و گفتمان‎‎های محلی که از سوی برخی دیگر، «فمینیسم اسلامی» و همدستی با حکومت اسلامی تعبیر می‎‎شود.

اما نکته حائز اهمیت، این است که جنبش زنان به‎‎مانند دیگر جنبش‎‎های اجتماعی، اشتباهات بسیاری هم داشته و فرصت‎‎های زیادی را هم از دست داده است (در کتاب به پاره­ای از آنها اشاره شده است)؛ در هر بخشی از این غفلت‎‎­ها و ندانم‎‎کاری‎‎ها، هر کدام از ما فعالان جنبش زنان به سهم خود، مسئولیتی در قبال آن داریم. با این وجود اما برآیند کلی آنچه در جنبش زنان در این دو دهه – از ورای اشتباهات و بیتجربگیهای ما – ظهور کرده، نشان می‎‎دهد که این جنبش با حضور طیف‎‎های رنگین‎‎کمانی وگروه‎‎های متنوع سازنده‎‎اش، آنقدر بالغ و باتجربه شده است که هیچ روش مسالمتآمیزی را «تقدیس» یا «تخطئه» نکند بلکه بسته به «شرایط» و «موقعیت»، روش‎‎های گوناگون و متنوعی را به‎‎کار بندد. همین مجموعه‎‎ی رنگارنگ از روش‎‎­ها، ابزارها و گفتمانهاست که «استقلال» این جنبش را تضمین کرده و روش مدنی و مسالمت‎‎آمیزش را در میانه‎‎ی دو قطبی «اصلاح‎‎طلبی/ انقلابی‎‎گری»  به نمایش گذارده است؛ در عین حال نیز همراه با دیگر جنبشهای اجتماعی نوین، روش کمبنیهی «مدنی» در ایران را در حد بضاعت خود، فربه ساخته است.
اکنون نیز نیروهای جنبش زنان در این دوران پُرابهام گذار، با توجه به تغییر فاز و شرایط‎‎کلی جامعه (شرایطی متأثر از خاورمیانهی آشوبزده و افزایش تنشهای ایران با جامعه بین‎‎المللی و نیز تحت تأثیر وضعیت بحران‎‎زده‎‎ی داخلی)، به‎‎مانند دیگر جنبشها و گروه‎‎های اجتماعی و سیاسی، درحال تجدید آرایش و برساختن گفتمان‎‎هایی متناسب با شرایطتغییریافتهاند. این نیروها همچنین در حال بازتعریف نسبت‎‎­هایشان با شرایط مبهم و ابر اندود ناشی از این فاز جدید، برای تثبیت جایگاه زنان در «فردا»ی ایراناند… و فردا:
«باران که بارید
هر جویباری
چندان که گنجای دارد پُر می‎‎کند پیمانه‎‎اش را»
نوشین احمدی خراسانی،  تهران، تابستان
رادیو زمانه

No comments: