راحله یار
تا شدی عاشق من،از نظرت افتادم
گریه کردی و من از چشم ترت افتادم
کوچ کردی،دلم افسرد ز بیهودگی ام
هم چو گرد سر مویی ز سرت افتادم
بال بگشودم و پرواز به من دست نداد
تو پریدی و من از بال و پرت افتادم
چقدر فاصله افتاد میان من و تو
چقدر بی خبر از دور و برت افتادم
آنقدر غافل از احوال من خسته شدی
که چنین از نظر نامه برت افتادم
No comments:
Post a Comment