آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, July 31, 2017

ذکر شمایل و فضایل شینکی خاتون – طنز

 فریدون آژند
آن شیفته‌ی اصول دیفلوماتیک، آن سرگشته وادی کلاسیک، آن دارنده‌ی چهره‌ی فتوژنیک، آن برنده فیوضات کلان از خزینه پولیتیک، آن‌‌ رهاکننده دنیای پر ره‌آورد وکالت، آن مستغرق جنون سفارت، آن دخترخوانده پرزیدنت، آن کَشنده‌ی سیگار کینت،

 
 الخاتون خاتونان صاحب مکنت و بازار گاز و تیل از سفیر و المستطاب شینکی کروخیل، از اعاظم و اکابر امارت بود و روزگار فراوان در کار سفارت. گویند چون در کودکی ابوی مبارک، وی را دنبال سودا به بازار فرستادی، وی نصفِ پولِ سودا در جیب زدی و به قدرِ نصفِ پول، خانه را سودا آوردی. پس ابوی در کار وی فروماند و ‌ام‌الشینکی را بگفت: «این دُخت ما چون بزرگ شود، وکیل مردم گردد و نصف حق موکلین را به جیب زند.» چون بزرگ گردید‌‌، همان شد که پدر پیش‌بینی کرده بود، با این تفاوت که نصف حق موکلان به جیب نزدی، بل ۹۹ درصد را بر خویشتن چون شیر مادر حلال دانستی. اندر آغاز وکالت کارش چنان بود که از یک گروه به گروه دیگر رفتی. برای همین مریدان پرسیدند: «یا شیخه‌الموکلون! سبب چی باشد که هم‌چون (قُرچه) از این گروه وکالت به آن گروه وکالت ورپری؟» گفت: «تست‌شان بنمایم که منفعت اندر کدام گروه بیشتر باشد که باید منافع ملی را بسیار در نظر داشت.» روایت نا‌صحیح است که عمرش از سلطان بسی بیشتر بودی ولی از ناز، خویشتن دختر خوانده‌ی سلطان گفتی و بسی منفعت‌ها بردی که اندر تواریخ نتوانسته‌اند بنویسند.
پس چون کار سلطان اندر انتخابات بالا گرفت، شینکی خاتون را بخواست و بگفت: «ای فرزند دل‌بندم و ‌ای نور چشم دردمندم! ترا که می‌بینم دلم دریای خون گردد… الهی کاسه‌ی ریاست اجرایی سرنگون گردد، من درد در اندامت نتوانم دید، خواهم که ترا فرسته ینگه دنیا. بلادی باشد کانادا نام. آن‌جا به طریق سفارت رَو ولی کاری به سفارت نکن و بر خود عمارت بکن و مرض‌ات را دوا بنما.»
پس فرزند خوانده از (گادفادر) منظور‌‌ (همان پدر خوانده است) خداحافظی بنمود و عزم بلاد کانادا کرد. چون به سفارت شد، بگفت این‌جا از قومان و خویشان من کس نباشد و این وحدت ملی را از هم پاشد. پس در جا به تعداد ریگ‌های بیابان و تابلو‌های خیابان کارمند گماشت. چون شغل‌ها تمام شد، ناگهانی شخصی آمد که مرا کاری ده درخور. سفیر بدید که دیگر شغلی نمانده، پس گفت که ترا کارمند محلی سازم ولی توانی که دیفلومات را نیز به سیلی بکوبی (قفاق‌ناک). آن کارمند محلی نیز نامردی نکردی و دیفلوماتی را بخواستی و چنان سیلی بر صورتش زدی که جاستین ترودو از کرسی صدارتش به زیر افتادی و هر که آن چپات در خواب دیدی، بر خویشتن شاشیدی از ابهت قفاق.
هلهله در میان سفارتیان چسپید که کارمند محلی، دیفلومات را قفاق در نهاد. خبر چون به سفیره رسید، بگفت آن کارمند نزد من آورید. چون بیامد گفت: چرا آن دیفلومات بزدی، گفت: مگر نه خودت چنین گفتی؟ سفیره گفت: من از باب کنایت گفتم. کارمند ندا داد: «ما ملت سلحشور به کنایت منایت نمی‌فامیم، مستقیم عمل می‌کنیم.
چنین بود که دیفلوماتان هرگاه کارمند محلی دیدندی از جا بجهیدندی و سوراخ موش به ده دینار مغربی کرایه بنمودندی و در رفتندی. سلطان را خبر رسیدی که فرزند خوانده‌ات، سفارت‌خانه را به حقارت‌خانه بدل کردی. فرموده: ای وای چی فرزندخوانده‌ای شوخ و شنگی داشته بودمی. گویند او را کلام فصیح و حرف‌های صحیح فراوان بوده است. از جمله باری از وی پرسیدند که انتخابات را کی تعیین کند؟ فرمود: گوسپندان. گویند باری از وی پرسیدند که سلطان که دانش وافر در عرصه بازسازی کشور‌های بی‌ثبات دارد، چرا کشور خویش ویران‌تر ساخته است؟ سفیره در زیرکی کامل پاسخ داده بود: برای از سر سازی باید همه‌چیز را کاملاً ویران ساخت و سلطان ماضی نتوانسته بود همه‌چیز را ویران سازد، پس سلطان جدید، اول ویران سازد. پس آن گه آباد سازد. گفتند: اگر آباد نتوانست چی؟ جواب داده بود: هیچی کاچی.
خداوند او را نگهدارد که تا بُوَد صورت دیفلوماتان گلگون بُوَد. هشت صبح
 
 
 
 
 



Avast logo
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com

No comments: