آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, May 30, 2017

جایگاه اجتماعی زنان افغانستان

از لابه‌لای گفتگو با داکتر حمیرا صادق‌یار – تدوین کننده: نیلوفر لنگر
زن بودن و مرد بودن جنسیت آدمی را تعیین می‌کند و پدیده‌ی جنسیت، هویت مشخصی را در اشخاص رقم نمی‌زند. با جان به سلامت بردن از دام جنسیت، سریع‌تر و بهتر می‌شود هویت‌های فردی و اجتماعی را به شکوفایی رساند.
و بعد به پرسش‌های کلانتری چون «من کیستم» و «نقش من در حد یک فرد در برابر اجتماع انسانی چیست» پاسخ داد.
البته در جوامع بسته و کم‌تر توسعه‌یافته از جمله در افغانستان، تقسیم‌بندی جنسیتی در تار و پود اجتماع چنان ریشه دوانده که از ریشه کشیدن آن به سادگی ممکن نیست؛ از سوی دیگر، نادیده گرفتنش اغلب گرهی از مشکل نمی‌گشاید. در جامعه ما زنان صرف نظر از این‌که چه حرفه و کاری دارند- آموزگار، پزشک، فعال مدنی یا روزنامه‌نگار- در دید جمعی پیش از هر چیز دیگر، عضو گروه مشخصی زیر نام «زن‌ها» هستند. جامعه خواهی نخواهی برای زن افغان هویت «زنانه» را رقم می‌زند. جامعه‌ی ما نمی‌گذارد شهروندان این‌جا فقط انسان باشند، هر لحظه و هر ساعت جنسیت زنانه را- اغلب هم در قالب یک نارسایی یا کمبود یا چیزی مثل آن- به رخ‌شان می‌کشد و بالاخره زن‌ها ناچار می‌شوند همواره و در هر جایی‌که باشند، به یاد داشته باشند که پیش از هر چیز، «زن» هستند.
در رابطه به مساله‌ی خودباوری اجتماعی زنان باید گفت که در نخست، «خودباوری» در کسی می‌تواند بارور بشود که از قبل به «خودشناسی» دست یافته باشد. خودشناسی از نظر من یعنی تا آن‌جا که ممکن است از توانایی‌ها و نارسایی‌های فردی خود آگاه بودن؛ و روزمره مقداری وقت گذاشتن و به نیازهای فزیکی و روانی خویش اندیشیدن. زمانی‌که یک شخص توانایی‌هایش را شناسایی کند، قادر خواهد بود تصامیم بهتری در قبال این‌که در آینده چه نقشی در اجتماع داشته باشد، بگیرد. از طرف دیگر زمانی‌که آدم بداند ناتوانی‌های ذاتی‌اش کدام‌ها استند، ساده‌تر می‌شود شجاعت قبول این نارسایی‌ها را در وجود خویش نطفه‌گذاری کند.
انسان موجودی مکمل نیست، هر انسانی توانایی‌ها و نارسایی‌های خودش را دارد، البته این تفاوت‌ها گاهی در سطح فردی و گاهی هم در سطح گروهی قابل تفکیک‌اند. مهم است که مواجهه با این تفاوت‌ها سبب ایجاد حس بدی در ما نشود و فقط در حد یک تفاوت آن‌ها را بپذیریم.
من زمانی را که آدمی به توانایی‌های خود- در حدی که بدور از مبالغه و شعار و آرمان باشد- باورمند شده و به نارسایی‌های فردی- فزیکی یا روانی- خویش معترف گردد، آغاز خودباوری در یک شخص می‌دانم.
خودباوری زن افغان را در خارج شدن از کلاف تبعیض کمک می‌کند، ولی باید پیامد منطقی، خودشناسی فردی یا گروهی باشد. زن افغان باید نخست از همه به این باور برسد که قبل از زن بودن، یک انسان است و شهروند این کشور. جنسیتش را برای یک پله پایین‌تر نشستن از مرتبه انسانیت به کار نبرد. نه خود را مظلوم بداند، نه معیوب و نه سزاوار ترحم اجتماعی. زن افغان باید توانایی‌هایش را شناسایی کند و از آن برای بالا رفتن از پله‌ها استفاده کند. زن افغان باید نیازهای روانی‌اش را کشف کند و مانند انسان‌های دیگر به خود حق پرداختن به این نیازها را بدهد.
در افغانستان کنونی به‌دلیل معضلات گوناگون و گسترده‌ای مانند سنت‌زدگی و سنت‌گرایی، فقر، فقدان و یا بی‌کیفیت بودن آموزش و پرورش و خیلی چیزهای دیگر، بیشترینه زن‌ها به درجه‌ای از خودشناسی و خودباوری نمی‌رسند که بتوانند مشکلات‌شان را در اجتماع حل بکنند. درست است که شمار زیادی از افغان‌ها امروز گرفتار بحران بی‌هویتی و حتا افسردگی هستند، ولی انکار نمی‌توان کرد که محدودیت‌های اجتماعی زن‌ها را به‌عنوان جنس دوم در این کشور، بیشتر از مردان آسیب زده است.
در جوامع پیشرفته که زنان به درجات بالایی از خودباوری و اعتمادبه‌نفس می‌رسند، شاید گونه‌های شدید آزار جنسی هم نتواند شخصیت اجتماعی یک زن فعال را در هم بشکند؛ ولی در افغانستان این‌طور نیست. در جوامعی مثل ما که بیشترینه زنان مشکلِ رشدِ اعتماد به نفس داشته و اغلب دچار خودکم‌تربینی هستند، گاهی کوچک‌ترین تنبیه بیرونی، حتا یک آزار ساده خیابانی هم ممکن سبب مشکلات جدی روانی و اجتماعی در شماری از زنان شود. اساسا آزار جنسی در هر حدی که باشد تاثیر ناخوشایندی بر روان آدم می‌گذارد ولی چگونگی برخورد و شدت جذب آن، و بالاخره میزان واکنش نشان دادن در برابر آن بستگی به رشد روانی فرد دارد.
مشکل زنان در کشور ما یک مشکل ذاتی نیست، به پندار من شاخه‌ای است که از بدنه‌ای بزرگ‌تر و ریشه‌دارتری عرض وجود کرده است. به عبارت دیگر، مشکل زنان در افغانستان تظاهری است از یک بیماری، نه خود آن. بیماری مهلکی که امروز همه ساکنان این سرزمین از آن رنج می‌برند، فقدان ساختارها و ارزش‌های سالم اجتماعی است.
ارزش‌ها و ساختارها در نهادها تولید می‌شوند و ما نهادهایی که ظرفیت تولید کافی و روشمند این پدیده‌ها را داشته باشند نداریم. حال اگر بحث را مشخصن روی زنان متمرکز بسازیم، می‌شود دید که ساختارهای اجتماعی‌مان امروز- از خانواده گرفته تا پارلمان کشور- دچار بحرانی عمیق در پروسه تقسیم‌بندی درست نقش‌های جنسیتی هستند.
اعتدال و برابری جنسیتی در هیچ‌کدام از ساختارهای اجتماعی رعایت نمی‌شود. برابری جنسیتی یعنی زن را انسان قلمداد کردن (نه بیشتر و نه کم‌تر) باید به‌عنوان یک ارزش روزمره در سطوح مختلف اجتماعی تولید و ترویج شود. به‌گونه مثال کودکان دختر و پسر باید از همان آوان شکل‌گیری شخصیت‌شان چه در خانواده‌ها و چه در مکان‌های آموزشی از تبعیض جنسیتی در امان بمانند. شناسایی حقوق بشر و زشت بودن پدیده تبعیض جنسیتی باید شامل برنامه رسمی تمام نهادهای آموزشی کشور باشد. آگاهی در باره حقوق انسانی زن از قبیل حق تحصیل، حق کار کردن در بیرون از خانه، حق انتخاب همسر و حق تصمیم‌گیری در عرصه‌های مختلف اجتماعی باید به‌صورت کتلوی از طریق نهادهای دولتی و مدنی، روزمره در رسانه‌ها انتشار یابد.
هرچند تغییر اجتماعی یک روند وقت‌گیر است و حوصله و پیگیری می‌طلبد اما بالاخره باید از جایی آغاز شود. طبیعی است اگر امروز آغاز کنیم، شاید ارزش‌های تازه- به‌گونه مثال- در پنجاه سال آینده در اجتماع نهادینه شوند؛ اما اگر پنجاه سال بعد آغاز کنیم، صد سال بعد نهادینه خواهند شد.
برای بهتر ساختن موقعیت اجتماعی زنان پیش از هر چیز دیگر ما به نهادهای مسوول نیاز داریم که از یک‌طرف ظرفیت برای برنامه‌ریزی دقیق فعالیت‌های ضد تبعیض را داشته باشند، و از طرف دیگر در راستای تبدیل «آگاهی» به «ارزش‌ها»ی نهادینه اجتماعی تلاش کنند. در قدم بعدی آموزش و پرورش زن‌ها و مردها به‌گونه فردی و گروهی نیز خیلی مهم است. آموزش یکی از این دو گروه ره به‌جایی نخواهد برد؛ هر دو طرف باید از حقوق خود و حقوق طرف مقابل هم‌زمان آگاه باشند تا بتوانند آن را مراعات کنند.
این یعنی یک پروسه‌ی روشمند که هم‌زمان از بالا به طرف پایین (تطبیق برنامه‌های دقیق از طرف نهادهای جامعه مدنی و هم دولتی بر افراد) و هم از پایین به طرف بالا (با آموزش دادن افراد در زمینه رشد خودباوری و درک بهتر حقوق خود و دیگران، و از این راه دستیابی به افراد و گروه‌های اجتماعی سالم‌تر) در حال تکامل باشد. تا زمانی‌که همچو سیستمی وجود نداشته باشد، زاییده شدن چند فردِ آگاه این‌جا و آن‌جا مانند گیاه‌های خودرویی که در زمین نازا رسته‌اند، نمی‌تواند تضمینی برای اجتماع بهتری در آینده باشد. ما به سیستمی نیاز داریم که به‌گونه روشمند افراد آگاه و با ذهنیت سالم را تولید بکند. البته نقش تربیت فردی هم در این میان مهم است.
هرچند سیستم کاملا کارا و مثمر باشد ولی آموزش فردی کند بوده و افراد راهی برای رسیدن به خودشناسی، خودباوری و درک مسوولیت‌های شهروندی خویش نداشته باشند، دولت و جامعه مدنی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. به باور من پروسه تکامل موازی از متن به‌سوی اوج و از اوج به‌سوی متن، برای آوردن یک تغییر کلی در فرهنگ جنسیتی کشور، یک پروسه حیاتی به‌شمار می‌رود.
 
 
 
 
 



Avast logo
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com

No comments: