بهارسعید
اگر میشد که دود سوختن را گریه میکردم
سیاهی سرگذشت تلخ زن را گریه میکردم
نپیر درد مردن زیر مشت و موزة شوهر
گلوی نادیای انجمن را گریه میکردم
به خون رابعه، گاه بریدنهای رگهایش
نشسته هر غزل، بلخ و سخن را گریه میکردم
ز بس زنجیر ننگ و نام شد در پای زنبودن
فروغ رَسته از بند و رسن را گریه میکردم
به شام خپهگشتن قرهالعین و تپیدن
را
تقلا میچکیدم جان و تن را گریه میکردم
زنان نیمهسوز و نیمهگوش و نیمهبینی را
نگرگاه ِ غم زنزیستن را گریه میکردم
سر آزادگانِ در قفس، زولانه بر پا را
تن هر سنگسار دلشکن را گریه میکردم
شکایتهای در خود کشتة زنهای خاکم را
به گیتی برده، چشمان وطن را گریه میکردم
No comments:
Post a Comment