برداشت اول
هشت مارچ امسال هممانند سالهایی که پیش از این آمدند و رفتند و نه دردی درمان شد و نه حرفی جدی و سازنده به کرسی نشست، با برپایی چند جشن پر طمطراق و صرف چای و کیک و قهوه وارداتی غرب که از
هشت مارچ امسال هممانند سالهایی که پیش از این آمدند و رفتند و نه دردی درمان شد و نه حرفی جدی و سازنده به کرسی نشست، با برپایی چند جشن پر طمطراق و صرف چای و کیک و قهوه وارداتی غرب که از
ابزارهای پُز دادنِ روشنفکری و فمینیستی افغانیزه شده است، در سالونهای مجلل و پر از چراغ و زرق و برق شهر بزرگداشت میشود. زنان مدعی مدرنیسم اجتماعی و داعیهداران آزادی و برابری زن، با عناوین دهان پُرکن شان از وزارتخانهها و ارگ و پارلمان و اطراف و اکناف، نمایش خیمه شببازی امسال را هم با حمایت منابع سیاست و قدرت مردانه به نحو احسن و شایسته و با مدیریت آگاه و مسوول خویش در مقابل واه واه و تحسین عروسکگردانها و کارگردآنهای اصلی نمایش به اجرا میگذارند.
صدای چک چک زنان و مردانِ داخل سالون در فضا میپیچد و بانوی پُشت تریبون بیش از پیش احساس خاصبودن و نخبهبودن میکند و به خود میبالد. چند مرد که در ردیفهای ویژه و اختصاصی اول نشستهاند در گوشی پُچ پُچی مردانه میکنند و احساس رضایت خاطرشان را همراه با جرعهای چای با ولع مینوشند. خبرنگاران گزارش تهیه میکنند و رسانهها شب روایتها را با خجستهگی تمام به تصویر میکشند و چند جایی از صحبتهای گُهربار سرکار بانو فلانی و فلانی مقام محترمِ را به خورد زن پای تلویزیون نشستهی باسواد و بیسوادِ شهری و روستایی میدهند. هشت مارچ روز همبستگی زنان جهان مبارک!
صدای چک چک زنان و مردانِ داخل سالون در فضا میپیچد و بانوی پُشت تریبون بیش از پیش احساس خاصبودن و نخبهبودن میکند و به خود میبالد. چند مرد که در ردیفهای ویژه و اختصاصی اول نشستهاند در گوشی پُچ پُچی مردانه میکنند و احساس رضایت خاطرشان را همراه با جرعهای چای با ولع مینوشند. خبرنگاران گزارش تهیه میکنند و رسانهها شب روایتها را با خجستهگی تمام به تصویر میکشند و چند جایی از صحبتهای گُهربار سرکار بانو فلانی و فلانی مقام محترمِ را به خورد زن پای تلویزیون نشستهی باسواد و بیسوادِ شهری و روستایی میدهند. هشت مارچ روز همبستگی زنان جهان مبارک!
برداشت دوم:
دو دختر جوان و دو مرد که یکی جوان و دیگری میانسال است در یکی از کافههای خلوت و دنج شهر مقابل هم نشستهاند. سیگار میکشند و صدای خندههایشان همراه با دود سیگار به سقف کافه میچسپد انگار. مرد جوانتر دست دختر را میگیرد و خود را کمی خم میکند و در گوشش چیزی میگوید که دونفر دیگر نشنوند. دختر ابرو گره میکند و انگشتانش را از بین دست مرد بیرون میکشد. بعد از گذر یکی دو ساعت، مرد میانسال پیشخدمت را صدا میزند و صورت حساب را پرداخت میکند. به دخترها میگوید: «ولا ساتمان زیاد تیر شد، بسیار خنده کدیم خدا کنه که جگرخون نشویم.» دخترها لبخند میزنند و یکیشان میگوید: «انشاالله نمیشه.» مرد میانسال میگوید: «خَی برین بامان خدایتان دخترا، ما رفتیم از پیشتان.»
ابتدا مردها بیرون میروند و با فاصله چند دقیقه دخترها هم فوراً کافه را ترک میکنند و از بس با عجله راه میروند در عرض چند ثانیه از پیش چشم رهگذران اطراف، ناپدید میشوند.
کافهدار که با بیصبری منتظر بیرونرفتن آنها بود، دستی به یک گوشهی موهایش میکشد و در حالی که قصد دارد مرتبشان کند نفس بلندی میکشد و با حالتی انباشته از خود شیفتهگی مردانه و غیرت افغانی میگوید:«همشیره جان! این دخترها را میشناسم هفتهی یک بار میآیند اینجا، باز این دوتا مردا هم پیدا میشن و دگشه خو خودت به چشم سر دیدی. اینا دخترای نجیب و خوب نیستن همشیره جان، دلم است دفعه دگه که آمدن جوابشان کنُم که نام مه بد نشه یک وقت.»
میگوید: «خدایا توبه خودِ ما سیاسر دار استیم تو پرده سیاسرای ما ره کو، ما خو روز تا بیگاه ده غریبی گم استیم.» منتظرم تا در بارهی آن دوتا مرد هم چیزی بگوید اما هیچ حرفی از آنها به زبان نمیآورد و مشغول حساب و کتاب با مشتری میشود.
هشت مارچ روز برابری و آزادی زنان مبارک!
ابتدا مردها بیرون میروند و با فاصله چند دقیقه دخترها هم فوراً کافه را ترک میکنند و از بس با عجله راه میروند در عرض چند ثانیه از پیش چشم رهگذران اطراف، ناپدید میشوند.
کافهدار که با بیصبری منتظر بیرونرفتن آنها بود، دستی به یک گوشهی موهایش میکشد و در حالی که قصد دارد مرتبشان کند نفس بلندی میکشد و با حالتی انباشته از خود شیفتهگی مردانه و غیرت افغانی میگوید:«همشیره جان! این دخترها را میشناسم هفتهی یک بار میآیند اینجا، باز این دوتا مردا هم پیدا میشن و دگشه خو خودت به چشم سر دیدی. اینا دخترای نجیب و خوب نیستن همشیره جان، دلم است دفعه دگه که آمدن جوابشان کنُم که نام مه بد نشه یک وقت.»
میگوید: «خدایا توبه خودِ ما سیاسر دار استیم تو پرده سیاسرای ما ره کو، ما خو روز تا بیگاه ده غریبی گم استیم.» منتظرم تا در بارهی آن دوتا مرد هم چیزی بگوید اما هیچ حرفی از آنها به زبان نمیآورد و مشغول حساب و کتاب با مشتری میشود.
هشت مارچ روز برابری و آزادی زنان مبارک!
برداشت سوم:
زن مثل ابر بهار گریه میکند و مرتب میگوید به خدا دیگر خسته شدهام، دیگر هیچ انگیزه خواندن و نوشتن و فکر کردن ندارم. دلم میخواهد کولهبارم را جمع کنم و از این مملکت بروم. من برای چه و برای کی ماندهام؟ برای چه درس خواندم و جان کندم؟ میگوید سالها است خودم را فریب دادم که جامعه به زنانی مانند من نیاز دارد، باید بمانم و مقاومت کنم. باید آگاهی ایجاد کنم و تغییری در وضعیت زنان همنسلم به میان بیاورم، ورنه تمام سعی و کوششم خطی بر آب بوده و بیهوده. اما تا کی میتوانم این بار سنگین را به تنهایی به دوش بکشم، وقتی زنان همجنس خودم همپای مردان و به مراتب پیشتر از آنها سنگ بنای یادبودم را سفارش دادهاند و هر روز زهر رقابتهای کودکانهی بدون آگاهی، برای جلب توجه بیشتر در دنیای مردان و پذیرفتهشدن از جانب اربابان قدرت و ثروت را به کامم میریزند. لبخند تلخ و سردی روی صورتش نقش سرخوردهگی را رَج میزند، اشکهای مسخرهی بیاختیار را با دستمال کاغذی شیک خارجی پاک میکند و میگوید در این هشت سال، هر جا کار کردم، زنی یا زنانی به خاطر این که خود را بهتر و مطلوبتر برای مناسبات مردانه نشان دهند، به خاطر برآوردهشدن مطالباتی احمقانه و کوچک از سوی نظام مردسالار، به خاطر تأیید و توصیف از جانب مردان کارفرما و به خاطر احساسهای فروخورده و مجالنیافتهی زنانه که فاقد هیچ اندیشه و خلاقیتی بوده، تمام قد در برابرم یا ایستادند و یا از پشت سر پُتکی به سرم زدند که تا مدتها بیهوش و بیخود باشم. زنانی که به هر روی تسلیم چرخه باطل پدرسالاری و بیگاری کمهزینه شدهاند و وقتی تلاششان برای شبیهساختن تو به خود را ناکام میبینند و دیگر فضایی برای توجیه خود پیدا نمیکنند، در صدد کمک و همنوایی با سیستم زنستیز مردمحور برای حذف تو برمیآیند تا به زعم خود یکهتاز میدان بمانند. حال آن که میان و میدانی نیست جز لجنزار متعفنی که با شهد و شکر و رنگ تزیین شده و هر روز زنان ناآگاه بیشتر و بیشتری در آن فرو میروند و خود به حال خویش واقف نیستند. اگر هم واقف شوند، روزی است که عفونت به مغز استخوان سرایت کرده و داروی حکیمباشی شهر، کارساز نخواهد بود.
هشت مارچ روز عدالت خواهی برای زنان مبارک!
واقعیت امر برهنهتر از پرداختهای روزنامهای و رسانهای امثال من است. هشت مارچ را در جامعهای و برای ارزشهایی جشن میگیریم و به تجلیل مینشینیم که هیچ آگاهی خودخواستهی شکل گرفته در ذهنیت تجربی زن مدعی و پیش روی جامعهی پشتوانه آن نیست. هشت مارچ را همان زنان و مردانی هورا میکشند و مانور میدهند که تبعیض و ادبیات به شدت جنسیتزدهی میراث برده از تاریخ را هنوز در دم و بازدمهایشان تولید و بازتولید و تکرار میکنند.
جامعهای که در آن تنها شعرای نامدار زبان فارسی نیستند که شعرشان آشکارا زنستیزانه است بلکه، زبان فارسی به شدت مردمحور و ضد زن است. کافی است در محاورات روزمره، در ادبیات نوشتاری کمی درنگ کنیم. در ضرب المثلهای روزمره زن مظهر حماقت، نادانی و مصیبت است. هرگونه عمل و صفت منفی با زنان توضیح داده میشود. در ادبیات نوشتاری به ویژه ادبیات قدیم کافی است نگاهی گذرا به اشعار شاعرانی چون فردوسی و سعدی و نظامی و دیگران بیندازیم تا رد پای تفکر ضد زن را در کلام هرکدامشان ببینیم.
زبان بی برو و برگرد بخشی فعال از فرهنگ و روبنا است. زبان انعکاس ذهنیت جامعه و چگونگی اعمال فرهنگ است. شاید اغراق نباشد که بگوییم اجزای گوناگون روبنا و فرهنگ از طریق زبان به هم متصل میشوند و زبان جایگاه ویژهای در روبنای هر جامعه و تولید و بازتولید مناسبات حاکم نقش فعالی ایفا میکند. در جهان امروز زبان به هیچ وجه نقش خنثا در رابطه با مناسبات میان مرد و زن نداشته و خود به ابزاری در تحکیم فرودستی زنان بدل شده است. از همین رو مبارزه علیه زبان مردمحور مبارزه علیه بخش مهمی از سیستم مردسالاری است. وقتی زبان را به چالش میکشیم، به ناچار بسیاری از مفاهیم مردسالارانه را به چالش کشیدهایم. نگاهی اجمالی به نقش و کارکرد برخی از مفاهیم زبان به سادگی بیانگر موضوع است.
مرد، پدر واژهای است برای توضیح کلیه صفتهای مثبت و انسانی. مردی مساوی است با جوانمردی، شجاعت و دلاوری. «واقعا مرد است»، یعنی وی آدم خوبی است، و حتا وقتی زنی صفت مثبتی دارد برای توضیح آن به مردان تشبیه میشود. برای نمونه «زن است اما واقعاً اندازه ده تا مرد است» یا «برای خود مردی ست».
برای توضیح حماقت و نادانی معمولاً از نام زن با پسوند و پیشوند هر لغتی استفاده میشود. مثلاً «دوستی خاله خرسه و نه کاکا خرسه» که مثلی است برای حماقت و نادانی. ظاهرا کرختی و سستی هم مختص زنان است. وقتی که سمبل سستی «خاله وارفته»، «خاله خواب برده» «خاله خاکانداز» و «خاله زنک است»، پس معلوم نیست کارهای طاقت فرسای خانگی را چه کسانی انجام میدهند. برای توضیح هیاهو و شلوغی هنوز هم میگویند: «مثل حمام زنانه».
زمانی که فردی مزخرف میگوید این ضربالمثل را به کار میبرند: «چند کلمه از مادر عروس بشنو.» اگر دختری جسارت و خلاقیتی مشابه برادرش از خود نشان دهد، مادرکلان میگوید: «دختر دیدیم گُدیباز نه شاه قاسم تیرانداز» و… این ضربالمثلها ادامه دارد.
ما در جامعهای هشت مارچ را در بوق و کرنا میکنیم که کاربرد صفتهای زشت و منفی مثل «شلیته»، «چرچروک»، «شلخته»، «عشوهگر» و امثال آن هرچند به طور مجرد بار جنسی ندارند، اما اتوماتیک نام زنان یا صفات زنانه محسوب میشوند.
جایی که هنوز در سرآمدترین سطوح روشنفکری زن را معمولاً «زنکه»، «سیاسر»، «مادر اولادها»، «کوچ»، «خانه» و… خطاب میکنند و یا میگویند: «دَ سرِ سگ بزنی زن پیدا میشه»، «از بیکار نشستن کرده دختر زاییدن بهتر است»، «چوب شُوی گل است هرکی نخورد خٌل است.» «مرد بدخوی زن سرخروی»، «زن که رسید به بیست باید به حالش گریست»، «زن بلا است خدا خانه را بیبلا نکند» و نمونههای فراوان مشابه دیگر.
شاید در بین مردان هوادار هشت مارچی همانهایی نشستهاند که هنگام جنگ و مشاجره با یک مرد برای این که او را تحقیر کنند و به غیرتش صدمه بزنند به خواهر و مادر و زنش دشنام میدهند.
ما در جامعهای ادعای آزادی و برابری میکنیم که اشعار و ادبیات شاعران بلندآوازهی حوزهی تمدنی آن پُر از تحقیر و فروکاستن جایگاه و نقش زن است، برای نمونه:
سعدی در «بوستان» چنین میآورد:
هشت مارچ روز عدالت خواهی برای زنان مبارک!
واقعیت امر برهنهتر از پرداختهای روزنامهای و رسانهای امثال من است. هشت مارچ را در جامعهای و برای ارزشهایی جشن میگیریم و به تجلیل مینشینیم که هیچ آگاهی خودخواستهی شکل گرفته در ذهنیت تجربی زن مدعی و پیش روی جامعهی پشتوانه آن نیست. هشت مارچ را همان زنان و مردانی هورا میکشند و مانور میدهند که تبعیض و ادبیات به شدت جنسیتزدهی میراث برده از تاریخ را هنوز در دم و بازدمهایشان تولید و بازتولید و تکرار میکنند.
جامعهای که در آن تنها شعرای نامدار زبان فارسی نیستند که شعرشان آشکارا زنستیزانه است بلکه، زبان فارسی به شدت مردمحور و ضد زن است. کافی است در محاورات روزمره، در ادبیات نوشتاری کمی درنگ کنیم. در ضرب المثلهای روزمره زن مظهر حماقت، نادانی و مصیبت است. هرگونه عمل و صفت منفی با زنان توضیح داده میشود. در ادبیات نوشتاری به ویژه ادبیات قدیم کافی است نگاهی گذرا به اشعار شاعرانی چون فردوسی و سعدی و نظامی و دیگران بیندازیم تا رد پای تفکر ضد زن را در کلام هرکدامشان ببینیم.
زبان بی برو و برگرد بخشی فعال از فرهنگ و روبنا است. زبان انعکاس ذهنیت جامعه و چگونگی اعمال فرهنگ است. شاید اغراق نباشد که بگوییم اجزای گوناگون روبنا و فرهنگ از طریق زبان به هم متصل میشوند و زبان جایگاه ویژهای در روبنای هر جامعه و تولید و بازتولید مناسبات حاکم نقش فعالی ایفا میکند. در جهان امروز زبان به هیچ وجه نقش خنثا در رابطه با مناسبات میان مرد و زن نداشته و خود به ابزاری در تحکیم فرودستی زنان بدل شده است. از همین رو مبارزه علیه زبان مردمحور مبارزه علیه بخش مهمی از سیستم مردسالاری است. وقتی زبان را به چالش میکشیم، به ناچار بسیاری از مفاهیم مردسالارانه را به چالش کشیدهایم. نگاهی اجمالی به نقش و کارکرد برخی از مفاهیم زبان به سادگی بیانگر موضوع است.
مرد، پدر واژهای است برای توضیح کلیه صفتهای مثبت و انسانی. مردی مساوی است با جوانمردی، شجاعت و دلاوری. «واقعا مرد است»، یعنی وی آدم خوبی است، و حتا وقتی زنی صفت مثبتی دارد برای توضیح آن به مردان تشبیه میشود. برای نمونه «زن است اما واقعاً اندازه ده تا مرد است» یا «برای خود مردی ست».
برای توضیح حماقت و نادانی معمولاً از نام زن با پسوند و پیشوند هر لغتی استفاده میشود. مثلاً «دوستی خاله خرسه و نه کاکا خرسه» که مثلی است برای حماقت و نادانی. ظاهرا کرختی و سستی هم مختص زنان است. وقتی که سمبل سستی «خاله وارفته»، «خاله خواب برده» «خاله خاکانداز» و «خاله زنک است»، پس معلوم نیست کارهای طاقت فرسای خانگی را چه کسانی انجام میدهند. برای توضیح هیاهو و شلوغی هنوز هم میگویند: «مثل حمام زنانه».
زمانی که فردی مزخرف میگوید این ضربالمثل را به کار میبرند: «چند کلمه از مادر عروس بشنو.» اگر دختری جسارت و خلاقیتی مشابه برادرش از خود نشان دهد، مادرکلان میگوید: «دختر دیدیم گُدیباز نه شاه قاسم تیرانداز» و… این ضربالمثلها ادامه دارد.
ما در جامعهای هشت مارچ را در بوق و کرنا میکنیم که کاربرد صفتهای زشت و منفی مثل «شلیته»، «چرچروک»، «شلخته»، «عشوهگر» و امثال آن هرچند به طور مجرد بار جنسی ندارند، اما اتوماتیک نام زنان یا صفات زنانه محسوب میشوند.
جایی که هنوز در سرآمدترین سطوح روشنفکری زن را معمولاً «زنکه»، «سیاسر»، «مادر اولادها»، «کوچ»، «خانه» و… خطاب میکنند و یا میگویند: «دَ سرِ سگ بزنی زن پیدا میشه»، «از بیکار نشستن کرده دختر زاییدن بهتر است»، «چوب شُوی گل است هرکی نخورد خٌل است.» «مرد بدخوی زن سرخروی»، «زن که رسید به بیست باید به حالش گریست»، «زن بلا است خدا خانه را بیبلا نکند» و نمونههای فراوان مشابه دیگر.
شاید در بین مردان هوادار هشت مارچی همانهایی نشستهاند که هنگام جنگ و مشاجره با یک مرد برای این که او را تحقیر کنند و به غیرتش صدمه بزنند به خواهر و مادر و زنش دشنام میدهند.
ما در جامعهای ادعای آزادی و برابری میکنیم که اشعار و ادبیات شاعران بلندآوازهی حوزهی تمدنی آن پُر از تحقیر و فروکاستن جایگاه و نقش زن است، برای نمونه:
سعدی در «بوستان» چنین میآورد:
زن از مرد موذی به بسیار به
سگ از مردمِ مردمآزار به
سگ از مردمِ مردمآزار به
و یا:
چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو خانه نشینی چو زن
چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو خانه نشینی چو زن
در جایی دیگر
تو بیعذر یک سو نشینی چو زن
رو، ای کم ز زن، لاف مردی مزن
تو بیعذر یک سو نشینی چو زن
رو، ای کم ز زن، لاف مردی مزن
چو از راستی بگذری، خم بود
چه مردی بود کز زنی کم بود؟
چه مردی بود کز زنی کم بود؟
این تنها مختص به سعدی نیست و دیگر بزرگواران ادب فارسی چون نظامی و حافظ و فردوسی و مولانا و ناصر خسرو هم نمونههایی فراوان از این دست دارند که مجال پرداختن به آن در این نوشتار نیست.
هدف از این بیان، گشودن مبحثی اجمالی برای بازشناسی و کارکرد زبان به عنوان یکی از عوامل تشدید و تداوم مردسالاری و پدرسالاری در بین روشنفکران و بالاخص فعالان جنبش زنان است. مبارزه با زبان زنستیز خواه و ناخواه به تعمیق درک زنان از ریشه ستم و چگونگی مبارزه با آن کمک خواهد کرد.استفاده از اصطلاحات ضد زن را نمیتوان فقط به حساب سهلانگاری گذاشت، بلکه این امر مرتبط است با جان سختی تفکر مردسالارانه. چرا روشنفکرانی که ساعتها بر سر یک جمله با یکدیگر جدل میکنند به راحتی میتوانند کلماتی را برای زنان مصرف کنند که از نظر تاریخ برای تحکیم و تأیید بر فرودستی زنان است و هرگز مورد اعتراض هم قرار نمیگیرد.
حتا در میان نیروهای مترقی و انقلابی نیز تقریباً به ندرت دیده شده است که زبان مردمحور را به چالش بطلبند.
هشت مارچ را در متن جامعه و فرهنگ و زبانی خجسته میداریم و نمایش میدهیم که نه مرد و مردمحوری و نظام پدرسالار آن را به نفع اقتدار خود میداند و باور دارد، نه تاریخ زبان و ادبیات مکتوب آن عاری از توهین و نگاه فرودست و منفعل به زن است و ما حتا نتوانستهایم بر مناسبات زبانی غلط غلبه کنیم و نه زنان همین جامعهی هشت مارچزده از توهم متفاوتبودن و جلوههای ویترینی شیک و مدرن خارجیپسندِ عروسکی به درآمده و به مرحله آگاهی و استقلال خودخواستهی عاریه نگرفته از مصلحت همین مردان، رسیدهاند.
جایی که فمینیسم وارداتی و نازل شده از غرب هنوز سالیان زیادی راه در پیش دارد تا از چرخه باطل خیابانگردی و شعارنویسی و تولید ادبیات و قصههای فانتزی و عاشقانه و قربانی و یا قهرمانِ پوشالی جلوهدادن زن بدون کوچکترین مسوولیتپذیری اخلاقیاش، رخت بربندد و سر به گریبان مطالعه هدفمند و تفکر فرو ببرد و ابتدا به طرح مسأله و پس از آن تولید متن برای تلنگرزدن به تابوهای دستساز سنت و اجتماع و تزلزل الگوهای مسلطِ بیمار و مندرآوردی زنان و مردان برسد..
هدف از این بیان، گشودن مبحثی اجمالی برای بازشناسی و کارکرد زبان به عنوان یکی از عوامل تشدید و تداوم مردسالاری و پدرسالاری در بین روشنفکران و بالاخص فعالان جنبش زنان است. مبارزه با زبان زنستیز خواه و ناخواه به تعمیق درک زنان از ریشه ستم و چگونگی مبارزه با آن کمک خواهد کرد.استفاده از اصطلاحات ضد زن را نمیتوان فقط به حساب سهلانگاری گذاشت، بلکه این امر مرتبط است با جان سختی تفکر مردسالارانه. چرا روشنفکرانی که ساعتها بر سر یک جمله با یکدیگر جدل میکنند به راحتی میتوانند کلماتی را برای زنان مصرف کنند که از نظر تاریخ برای تحکیم و تأیید بر فرودستی زنان است و هرگز مورد اعتراض هم قرار نمیگیرد.
حتا در میان نیروهای مترقی و انقلابی نیز تقریباً به ندرت دیده شده است که زبان مردمحور را به چالش بطلبند.
هشت مارچ را در متن جامعه و فرهنگ و زبانی خجسته میداریم و نمایش میدهیم که نه مرد و مردمحوری و نظام پدرسالار آن را به نفع اقتدار خود میداند و باور دارد، نه تاریخ زبان و ادبیات مکتوب آن عاری از توهین و نگاه فرودست و منفعل به زن است و ما حتا نتوانستهایم بر مناسبات زبانی غلط غلبه کنیم و نه زنان همین جامعهی هشت مارچزده از توهم متفاوتبودن و جلوههای ویترینی شیک و مدرن خارجیپسندِ عروسکی به درآمده و به مرحله آگاهی و استقلال خودخواستهی عاریه نگرفته از مصلحت همین مردان، رسیدهاند.
جایی که فمینیسم وارداتی و نازل شده از غرب هنوز سالیان زیادی راه در پیش دارد تا از چرخه باطل خیابانگردی و شعارنویسی و تولید ادبیات و قصههای فانتزی و عاشقانه و قربانی و یا قهرمانِ پوشالی جلوهدادن زن بدون کوچکترین مسوولیتپذیری اخلاقیاش، رخت بربندد و سر به گریبان مطالعه هدفمند و تفکر فرو ببرد و ابتدا به طرح مسأله و پس از آن تولید متن برای تلنگرزدن به تابوهای دستساز سنت و اجتماع و تزلزل الگوهای مسلطِ بیمار و مندرآوردی زنان و مردان برسد..
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment