سیدروحالله رضوانی
یک سال ازواقعه فرخنده میگذرد.آغازسال۱۳۹۴ افغانستان بااین واقعهکلیدخورد؛فاجعهای که در شبکههای اجتماعی به سرعت اطلاع
رسانی شدو ابعاد جهانی به خود گرفت. تراژدی فرخنده واقعیتهای زیادی را از جامعه افغانستان توانست بروز بدهد؛ واقعیتهای تلخ و ناخوشایندی که با لایههای مختلف اجتماعی و امنیتی پوشیده شده است. در این نوشتار سعی دارم به برخی از ابعاد این فاجعه شهروندی اشاره داشته باشم. به این امید که شهادت فرخنده و آنچه این واقعه به همراه داشت، مشمول مرور زمان نشود و بتوان از سرمایههای اجتماعی برآمده از آن، حداکثر استفاده را در راستای آگاهیبخشی به مردم و اصلاح باورهای اخلاقی و اجتماعی مردم نصیب شد.
فرخنده قربانی چه شد؟
محتوای اولیه اطلاعرسانیها را فاجعهای افتخارآمیز شکل میداد. بسیاری از آنانی که در صحنه فاجعه حضور داشتند، با عکس و فلم آن را اطلاعرسانی کردند و از سهم خود در شکل دادن آن فاجعه نوشتند. یکی از آنها پسر نوجوانی بود که در صفحه فیسبوک خود نوشت: "Feeling Wonderful" و بعد عکسی از سوزانده شدن فرخنده در رودخانه بیآب کابل گذاشت و ادعا کرد که در کشتن دختر جوانی که «قرآن را سوختاند» سهم گرفته است. انتشار عکس اوراق سوخته شدهای که به نظر میرسید متن قرآن باشد و ادعا داشت همان اوراقی است که فرخنده سوزانده است، در کنار سندسازیها و اظهارات دیگری که همه فرخنده را دختری ضد دین و اسلام معرفی میکرد، در ابتدا فضای رسانههای اجتماعی را به سمت توجیه این جنایت و اظهار خشم نسبت به فرخنده سوق میداد. موضعگیریها و قضاوتهای عجولانه بسیاری از مقامات و شخصیتهای شناخته شده در خصوص توجیه قتل فرخنده و بهجا بودن اقدام مردم در فیسبوک و رسانههای اجتماعی -از نماینده پارلمان گرفته تا روحانی نامدار کابل- باعث شد موضوع ابعاد جدیتر و گستردهتری به خود بگیرد. به نظر میرسید بسیاری از مردم، مسوولین و مدعیان صیانت از ارزشهای دینی و مذهبی جامعه میخواستند از افتخار محکومیت فرخنده و همراهی با مردم دور نمانند و در محکوم کردن فرخنده و تقدیر از مردم اظهار نظر میکردند.
یکی از مهمترین این نوع اظهار نظرها را محمد ایاز نیازی داشت. امام مسجد وزیر محمداکبرخان کابل در واکنش به این واقعه گفت: «خواهش من از ارگانهای عدلی و قضایی این است که با دقت حرکت کنند… وقتی که به مقدسترین معتقد مردم [قرآن] اهانت صورت بگیرد، مردم مکلف نیستند که بپرسند این [متهم] اعصابش جور است یا ناجور است. فکرتان باشد که این اشتباه بزرگ است و اگر دست میزنید به دستگیری مردم، شاید این مردم قیام کنند. جمع کردن این مردم بسیار مشکل است.» هرچند ایشان بعدها به اشتباه بودن قضاوت و موضعگیریاش پی برد و بنا به گفته پدر فرخنده، برای عذرخواهی و طلب بخشش از او به خانهشان رفته بود. اظهار نظرهای شتابزده و قضاوتهای عجولانه مقامات ادامه داشت. خانم حسنزاده معین وزارت اطلاعات و فرهنگ و سخنگوی پولیس کابل از جمله این مقامات بودند که در نهایت به خاطر اظهاراتشان در این خصوص عزل شدند.
این واقعه نشان داد که تقریبا تمامی سطوح جامعه ما از مردم عادی گرفته تا جامعه فرهنگی، علما و مسوولان حکومتی به شدت دچار شتابزدگی هستند؛ شتابزدگی در قضاوت، اظهار نظر، تنبیه کردن و حتا کسب منفعت. یکی از علل بروز فاجعه فرخنده شتابزدگی جامعه در تمامی این ابعاد است. همنوایی و رقابت مردم با یکدیگر در به قتل رساندن فرخنده از آنجایی ناشی میشود که هرکس با خود میگوید دیگری حتما دلیلی برای آنچه میکند دارد. من هم به همان دلیل- دلیلی که از آن خبر ندارم یا از آن مطمین نیستم- آن کار را میکنم تا از منافعش باز نمانم. این منفعت میتواند یک منفعت از نوع تخلیه خشم هیجانی یا کسب اعتبار شخصیتی و اجتماعی باشد. نتیجه این شتابزدگی افراطگرایی است.
غالب مردم در این جامعه به راحتی حس و حدسشان را به یقین، تصمیم و عمل تبدیل میکنند در حالیکه بعد از عمل حتا نمیتوانند توضیح دهند که دقیقا به چه دلیلی چنین کاری کردهاند. فکر کردن کار بسیار دشواری است که مردم این جامعه توان و مهارت آن را ندارند. مردم جامعه ما به شدت دچار پیشداوری و قضاوتگریاند. به راحتی با حداقل دلایل ظاهری حداکثر قضاوت و نتیجهگیری را در مورد دیگران میکنند. خاصیت پیشداوری این است که تفاوتهای فردی و استثنا در آن دیده نمیشود. با خود بار احساسی و هیجانی شدیدی ایجاد میکند که میتواند به رفتارهای افراطی کشیده شود. تاسفآورترین بخش قضیه این است که حتی مسوولان، علما و فرهنگیان و فرهیختگان جامعه نیز دچار چنین شتابزدگیها و پیشداوریهای خطرناکی هستند.
از سوی دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم در آن نیازمند فاجعهاند. این بدین معنی است که مردم نیاز دارند احساس کنند افراد خاصی هستند و کارهای مهم و بزرگی میکنند. برای بهدست آوردن این احساس باید کاری را که میکنند کاری بسیار مهم جلوه دهند. اگر در شرایط سختی قرار داشتند، نیاز دارند این طور نشان دهند که این شرایط بسیار بسیار سخت و فاجعهآمیز است. عاملان مستقیم این جنایت در آن زمان نیاز داشتند ادعا کنند مشکل بزرگی را حل کردهاند تا بتوانند ثابت کنند که خودشان آدمهای مهم و بزرگی هستند. حال اگر واقعا مشکل بزرگی وجود نداشت، خودشان آن مشکل را خلق میکنند و در حد توانشان آن را بزرگ میکنند. نتیجه این شد که شایعه و ادعای سوزاندن قران توسط فرخنده را خیلی سریع پذیرفتند چراکه محتاج فاجعهای به همین بزرگی بودند تا در نقش ناجی قرآن قرار گیرند.
در نهایت آنچه فریبکاری تعویذنویسان، زودباوری و شتابزدگی مردم، پیشداوری و نیاز مردم به احساس افتخار را به مرحله نهایی شکل دادن این فاجعه کشاند خشونت انتقالی بود.
مرور رنجآور صحنههای این جنایت شهروندی بهخوبی بیانگر خشونت انتقالی است؛ خشم و خشونتی که تقریبا در درون تک تک حاضران و ضاربان مشهود است. آنان بهدنبال فرصتی برای تخلیه کردن خشم خوداند. در واقع واگویههای تک تک آنانی که مشت و چوب و سنگ بر فرخنده آوار کردند این است: بیا خشم و رنج من را هم بگیر تا راحت شوم. من خودم نمیتوانم آن را تحمل کنم. هرچقدر محکمتر و بیشتر بزنی آسودهتر میشوی پس باید جست و سنگ بزرگتری یافت، مشت و لگد محکمتری زد و آخرش باید همه چیز را سوزاند تا چیزی از خشم و عصبیت و نفرت ما نماند تا مجبور باشیم در آینده شاهدش باشیم. به این میگویند خشونت انتقالی. در خشونت انتقالی جامعه نیازمند کشف اشتباه دیگران میشود تا بتواند به بهانه تنبیه خاطی خودش را تخلیه کند. حتا اگر اشتباهی وجود نداشته باشد، یک شایعه کافی است خودمان آن را تبدیل به امری قطعی و یقینی میکنیم تا فرصت مجازات کردن بیابیم. ما مشتاق اشتباه دیگران میشویم چرا که به ما فرصت انتقال خشم و خشونت و تخلیه رنج و دردمان را میدهد.
احتمال تکرار چقدر است؟
با روشن شدن جزییات جدید فاجعه همه چیز ابعاد تازهای بهخود گرفت. به نظر جنرال ظاهر- مسوول پیگیری این فاجعه- آنچه باعث شد فرخنده به چنین سرنوشت تلخی گرفتار شود؛ مخالفت او با زیارت کردن و به خطر افتادن درآمد تعویذنویسان زیارتگاه بوده است. تمام آنچه رخ داد، برنامهای از قبل طراحی شده توسط ملایان و تعویذنویسان آن مسجد بوده است. آنچه جنرال ظاهر از روند شکلگیری حادثه بیان میکند این است که: «دو تن از زمینهسازان صحنه به تخریب اذهان مردم میبرایند و فردی که قبلا اوراق سوخته را تهیه کرده بود، آن را با فریاد به مردم نشان میدهد. در حوالی ساعت چهار جر و بحث جایش را به ضربات مشت و لگد و بعد خشونتهای بیشتر میدهد و تا پنج و نیم ادامه مییابد.»
مسلما باید اصلیترین عامل زمینهساز این واقعه را ملایان دعانویس و تعویذنویسانی دانست که تلاش فرخنده برای منع مردم از دریافت تعویذ را نافی منافع خود میدانستند. آنان شاید با این تصور که مردم با همان سادگی که نزد آنان میآیند و تعویذها و گفتههایشان را باور میکنند، صحنهسازیها و ادعاهایشان در مورد فرخنده را نیز باور خواهند کرد، اقدام به عملی کردن نقشه شوم خود کردند. البته این تصور آنان چندان دور از واقعیت هم نبود. مردم در ابتدا همان چیزی را باور کردند که از ملایان و دعانویسان شنیدند و همان کاری را کردند که آنها میخواستند؛ کشتن و از بین بردن مانع منافعشان. فرخنده به فجیعترین شکل ممکن شکنجه و در نهایت قربانی شد و تعویذنویسان با این تصور که بار دیگر پیروز شدهاند شاید در دل به مردمیکه تا این حد چشم و گوش بسته آنان را باور میکنند میخندیدند.
اما فرخنده نه تنها چنان نبود که میگفتند بلکه کاملا در جهت خلاف آن عمل میکرد. او تحصیلکرده علوم دینی در دارالعلوم عایشه صدیقه بود. معلمان و اساتیدش او را دانشجویی مشتاق دانستن، کنجکاو، پرسشگر و شجاع میدانستند. شجاعت و اشتیاقی که ظاهرا گاه معلمان و حتا پدر او را نیز نگران میساخت. خصیصهای که باعث میشد فرخنده اقدام به نصیحت و منع مردم از گرفتن تعویذ از ملایان کند، عدم تحمل خرافات و تمام آنچه دین را به تحریف و انحطاط میکشانید بود.
هرچند برملا شدن واقعیت آنچه ملایان و تعویذنویسان طراحی کرده بودند، بعدها منجر به اقداماتی از سوی حکومت در مورد آنان شد، بساط کسب و کار و شیادی علنی آنان در بسیاری از نقاط کابل برای مدتی جمع شد. اما مردم همچنان به تعویذنویسان و ادعاهای ملانمایان باور دارند و در شرایط استیصال و نیازمندی به سراغ آنان میروند. شاید واقعه فرخنده تا حدی توانسته بخشی از حقیقت این قشر از راهزنان شعور و عقیده و اقتصاد را برملا سازد اما در واقعیت کلان جامعه تغییر خاصی رخ نداده است. آنچه که با اقدام و نهایتا شهادت فرخنده شروع شد، آنطور که باید، توسط رسانهها، نهادهای حکومتی مسوول، خود متولیان و روحانیان و ملایان عقلمدار و دینباور دنبال نشد. هنوز که هنوز است، بساط تعویذنویسان باز در گوشه و کنار این شهر پهن است و مردم به آنچه آنان مینویسند، میگویند و دستور میدهند امید دارند.
تا زمانی که آنچه فرخنده شروع کرد، شجاعانه و حکیمانه ادامه پیدا نکند، احتمال وقوع و تکرار فاجعه فرخنده در این جامعه وجود دارد. در طول این یک سال همواره از خود میپرسم اگر آنچه برای فرخنده رخ داد، باز تکرار شود مردم چه خواهند کرد. آیا شجاعت آن را خواهند داشت تا از فرخنده دفاع کنند یا مانند آنچه رخ داد، قربانی دیگری خواهند ساخت. این که رویداد فرخنده چه واقعیتهایی را در جامعه ما تغییر داده است و یا این تغییرات چه سطح و گسترهای از مردم را در بر گرفته است، باید مورد بررسی و تحقیق جدی جامعه شناسان و روانشناسان قرار گیرد. حقایق برآمده و آشکار شده از رویداد فرخنده سرمایه اجتماعی سنگینی است که با تلخی بیپایانی بهدست آمده است. مراقبت و بهرهگیری از آن در راستای همان چیزی که هدف فرخنده میخواست بهدست آورد مهمترین رسالت اخلاقی و اجتماعی ماست. تلاش برای آگاهیدهی و روشنگری در مورد باورهای دینی و اعتقادی مردم و منزه ساختن این باورها از خرافات و تحریف. در غیر این صورت باید منتظر تکرار فاجعههای مشابه بود.
مسوول تکرار چه کسی خواهد بود؟
عاملان قتل فرخنده با پیگیریهای مردم و تلاش پولیس شناسایی و محاکمه شدند؛ محاکمهای که خود واقعیتهای دیگری از این جامعه را بروز داد. در روند شناسایی و دستگیری عاملان این فاجعه مردم و پولیس توانستند کار را به سرانجام برسانند. اما وقتی موضوع به مرحله قضاوت و محکمه رسید، نگرانیها و اعتراضات شروع شد. خانواده فرخنده، نهادهای مدنی، رسانهها و عموم مردم نارضایتی خود را از روند رسیدگی به پرونده و احکام نهایی در مورد عاملان آن اعلام کردند. اما هنوز حکمیکه بتواند خانواده فرخنده و مردم را اقناع کند اجرا نشده است. این موضوع نشان میدهد نهادهای قضایی و متولیان عدالت در این جامعه آنقدر ناکارآمد و مشکلسازاند که حتا واقعهای این چنین نمیتواند آنان را به تغییر و اصلاح خود وادارد. نگرانی از این که پرونده فرخنده به تدریج مشمول مرور زمان شود و به فراموشی عامدانه سپرده شود، بسیار زیاد است. فراموشی خطرناک که عملا باعث میشود این واقعه پیامدهای عکس آنچه انتظار میرفت را بهدنبال داشته باشد. اگر عاملان این جنایت شهروندی به مجازات متناسب با آنچه انجام داده اند نرسند، این تفکر در جامعه رشد خواهد کرد که «از هر جنایتی میتوان فرار کرد و سود هرجنایتی از هزینهاش بیشتر خواهد بود.» هزینهای که احتمالا تعویذنویسان و کاسبان باورهای مردم جسارت پرداخت دوباره آن را خواهند داشت. متولیان اجرای عدالت مسوولان مستقیم تکرار احتمالی چنین فاجعههایی در آینده خواهند بود.
در یکسالگی تراژدی فرخنده
در این که رویداد فرخنده یک سرمایه اجتماعی است، تردیدی نیست. رسالت ما این است که هرسال چیزی بر این سرمایه بیفزاییم و آن را بارور کنیم. در یکسالگی تراژدی فرخنده همه چیز باید حداقل به اندازه یک سال رشد کرده باشد. از شعور جمعی گرفته یا عدالت قضایی. در غیر این صورت تمامی این مردم، نهادهای مدنی، رسانهها و حکومت، با تمام ادعاها و وعدههایشان از فرخنده عقب مانده و تاوان این خون تا قیامت بر ما خواهد ماند.
فرخنده قربانی چه شد؟
محتوای اولیه اطلاعرسانیها را فاجعهای افتخارآمیز شکل میداد. بسیاری از آنانی که در صحنه فاجعه حضور داشتند، با عکس و فلم آن را اطلاعرسانی کردند و از سهم خود در شکل دادن آن فاجعه نوشتند. یکی از آنها پسر نوجوانی بود که در صفحه فیسبوک خود نوشت: "Feeling Wonderful" و بعد عکسی از سوزانده شدن فرخنده در رودخانه بیآب کابل گذاشت و ادعا کرد که در کشتن دختر جوانی که «قرآن را سوختاند» سهم گرفته است. انتشار عکس اوراق سوخته شدهای که به نظر میرسید متن قرآن باشد و ادعا داشت همان اوراقی است که فرخنده سوزانده است، در کنار سندسازیها و اظهارات دیگری که همه فرخنده را دختری ضد دین و اسلام معرفی میکرد، در ابتدا فضای رسانههای اجتماعی را به سمت توجیه این جنایت و اظهار خشم نسبت به فرخنده سوق میداد. موضعگیریها و قضاوتهای عجولانه بسیاری از مقامات و شخصیتهای شناخته شده در خصوص توجیه قتل فرخنده و بهجا بودن اقدام مردم در فیسبوک و رسانههای اجتماعی -از نماینده پارلمان گرفته تا روحانی نامدار کابل- باعث شد موضوع ابعاد جدیتر و گستردهتری به خود بگیرد. به نظر میرسید بسیاری از مردم، مسوولین و مدعیان صیانت از ارزشهای دینی و مذهبی جامعه میخواستند از افتخار محکومیت فرخنده و همراهی با مردم دور نمانند و در محکوم کردن فرخنده و تقدیر از مردم اظهار نظر میکردند.
یکی از مهمترین این نوع اظهار نظرها را محمد ایاز نیازی داشت. امام مسجد وزیر محمداکبرخان کابل در واکنش به این واقعه گفت: «خواهش من از ارگانهای عدلی و قضایی این است که با دقت حرکت کنند… وقتی که به مقدسترین معتقد مردم [قرآن] اهانت صورت بگیرد، مردم مکلف نیستند که بپرسند این [متهم] اعصابش جور است یا ناجور است. فکرتان باشد که این اشتباه بزرگ است و اگر دست میزنید به دستگیری مردم، شاید این مردم قیام کنند. جمع کردن این مردم بسیار مشکل است.» هرچند ایشان بعدها به اشتباه بودن قضاوت و موضعگیریاش پی برد و بنا به گفته پدر فرخنده، برای عذرخواهی و طلب بخشش از او به خانهشان رفته بود. اظهار نظرهای شتابزده و قضاوتهای عجولانه مقامات ادامه داشت. خانم حسنزاده معین وزارت اطلاعات و فرهنگ و سخنگوی پولیس کابل از جمله این مقامات بودند که در نهایت به خاطر اظهاراتشان در این خصوص عزل شدند.
این واقعه نشان داد که تقریبا تمامی سطوح جامعه ما از مردم عادی گرفته تا جامعه فرهنگی، علما و مسوولان حکومتی به شدت دچار شتابزدگی هستند؛ شتابزدگی در قضاوت، اظهار نظر، تنبیه کردن و حتا کسب منفعت. یکی از علل بروز فاجعه فرخنده شتابزدگی جامعه در تمامی این ابعاد است. همنوایی و رقابت مردم با یکدیگر در به قتل رساندن فرخنده از آنجایی ناشی میشود که هرکس با خود میگوید دیگری حتما دلیلی برای آنچه میکند دارد. من هم به همان دلیل- دلیلی که از آن خبر ندارم یا از آن مطمین نیستم- آن کار را میکنم تا از منافعش باز نمانم. این منفعت میتواند یک منفعت از نوع تخلیه خشم هیجانی یا کسب اعتبار شخصیتی و اجتماعی باشد. نتیجه این شتابزدگی افراطگرایی است.
غالب مردم در این جامعه به راحتی حس و حدسشان را به یقین، تصمیم و عمل تبدیل میکنند در حالیکه بعد از عمل حتا نمیتوانند توضیح دهند که دقیقا به چه دلیلی چنین کاری کردهاند. فکر کردن کار بسیار دشواری است که مردم این جامعه توان و مهارت آن را ندارند. مردم جامعه ما به شدت دچار پیشداوری و قضاوتگریاند. به راحتی با حداقل دلایل ظاهری حداکثر قضاوت و نتیجهگیری را در مورد دیگران میکنند. خاصیت پیشداوری این است که تفاوتهای فردی و استثنا در آن دیده نمیشود. با خود بار احساسی و هیجانی شدیدی ایجاد میکند که میتواند به رفتارهای افراطی کشیده شود. تاسفآورترین بخش قضیه این است که حتی مسوولان، علما و فرهنگیان و فرهیختگان جامعه نیز دچار چنین شتابزدگیها و پیشداوریهای خطرناکی هستند.
از سوی دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم در آن نیازمند فاجعهاند. این بدین معنی است که مردم نیاز دارند احساس کنند افراد خاصی هستند و کارهای مهم و بزرگی میکنند. برای بهدست آوردن این احساس باید کاری را که میکنند کاری بسیار مهم جلوه دهند. اگر در شرایط سختی قرار داشتند، نیاز دارند این طور نشان دهند که این شرایط بسیار بسیار سخت و فاجعهآمیز است. عاملان مستقیم این جنایت در آن زمان نیاز داشتند ادعا کنند مشکل بزرگی را حل کردهاند تا بتوانند ثابت کنند که خودشان آدمهای مهم و بزرگی هستند. حال اگر واقعا مشکل بزرگی وجود نداشت، خودشان آن مشکل را خلق میکنند و در حد توانشان آن را بزرگ میکنند. نتیجه این شد که شایعه و ادعای سوزاندن قران توسط فرخنده را خیلی سریع پذیرفتند چراکه محتاج فاجعهای به همین بزرگی بودند تا در نقش ناجی قرآن قرار گیرند.
در نهایت آنچه فریبکاری تعویذنویسان، زودباوری و شتابزدگی مردم، پیشداوری و نیاز مردم به احساس افتخار را به مرحله نهایی شکل دادن این فاجعه کشاند خشونت انتقالی بود.
مرور رنجآور صحنههای این جنایت شهروندی بهخوبی بیانگر خشونت انتقالی است؛ خشم و خشونتی که تقریبا در درون تک تک حاضران و ضاربان مشهود است. آنان بهدنبال فرصتی برای تخلیه کردن خشم خوداند. در واقع واگویههای تک تک آنانی که مشت و چوب و سنگ بر فرخنده آوار کردند این است: بیا خشم و رنج من را هم بگیر تا راحت شوم. من خودم نمیتوانم آن را تحمل کنم. هرچقدر محکمتر و بیشتر بزنی آسودهتر میشوی پس باید جست و سنگ بزرگتری یافت، مشت و لگد محکمتری زد و آخرش باید همه چیز را سوزاند تا چیزی از خشم و عصبیت و نفرت ما نماند تا مجبور باشیم در آینده شاهدش باشیم. به این میگویند خشونت انتقالی. در خشونت انتقالی جامعه نیازمند کشف اشتباه دیگران میشود تا بتواند به بهانه تنبیه خاطی خودش را تخلیه کند. حتا اگر اشتباهی وجود نداشته باشد، یک شایعه کافی است خودمان آن را تبدیل به امری قطعی و یقینی میکنیم تا فرصت مجازات کردن بیابیم. ما مشتاق اشتباه دیگران میشویم چرا که به ما فرصت انتقال خشم و خشونت و تخلیه رنج و دردمان را میدهد.
احتمال تکرار چقدر است؟
با روشن شدن جزییات جدید فاجعه همه چیز ابعاد تازهای بهخود گرفت. به نظر جنرال ظاهر- مسوول پیگیری این فاجعه- آنچه باعث شد فرخنده به چنین سرنوشت تلخی گرفتار شود؛ مخالفت او با زیارت کردن و به خطر افتادن درآمد تعویذنویسان زیارتگاه بوده است. تمام آنچه رخ داد، برنامهای از قبل طراحی شده توسط ملایان و تعویذنویسان آن مسجد بوده است. آنچه جنرال ظاهر از روند شکلگیری حادثه بیان میکند این است که: «دو تن از زمینهسازان صحنه به تخریب اذهان مردم میبرایند و فردی که قبلا اوراق سوخته را تهیه کرده بود، آن را با فریاد به مردم نشان میدهد. در حوالی ساعت چهار جر و بحث جایش را به ضربات مشت و لگد و بعد خشونتهای بیشتر میدهد و تا پنج و نیم ادامه مییابد.»
مسلما باید اصلیترین عامل زمینهساز این واقعه را ملایان دعانویس و تعویذنویسانی دانست که تلاش فرخنده برای منع مردم از دریافت تعویذ را نافی منافع خود میدانستند. آنان شاید با این تصور که مردم با همان سادگی که نزد آنان میآیند و تعویذها و گفتههایشان را باور میکنند، صحنهسازیها و ادعاهایشان در مورد فرخنده را نیز باور خواهند کرد، اقدام به عملی کردن نقشه شوم خود کردند. البته این تصور آنان چندان دور از واقعیت هم نبود. مردم در ابتدا همان چیزی را باور کردند که از ملایان و دعانویسان شنیدند و همان کاری را کردند که آنها میخواستند؛ کشتن و از بین بردن مانع منافعشان. فرخنده به فجیعترین شکل ممکن شکنجه و در نهایت قربانی شد و تعویذنویسان با این تصور که بار دیگر پیروز شدهاند شاید در دل به مردمیکه تا این حد چشم و گوش بسته آنان را باور میکنند میخندیدند.
اما فرخنده نه تنها چنان نبود که میگفتند بلکه کاملا در جهت خلاف آن عمل میکرد. او تحصیلکرده علوم دینی در دارالعلوم عایشه صدیقه بود. معلمان و اساتیدش او را دانشجویی مشتاق دانستن، کنجکاو، پرسشگر و شجاع میدانستند. شجاعت و اشتیاقی که ظاهرا گاه معلمان و حتا پدر او را نیز نگران میساخت. خصیصهای که باعث میشد فرخنده اقدام به نصیحت و منع مردم از گرفتن تعویذ از ملایان کند، عدم تحمل خرافات و تمام آنچه دین را به تحریف و انحطاط میکشانید بود.
هرچند برملا شدن واقعیت آنچه ملایان و تعویذنویسان طراحی کرده بودند، بعدها منجر به اقداماتی از سوی حکومت در مورد آنان شد، بساط کسب و کار و شیادی علنی آنان در بسیاری از نقاط کابل برای مدتی جمع شد. اما مردم همچنان به تعویذنویسان و ادعاهای ملانمایان باور دارند و در شرایط استیصال و نیازمندی به سراغ آنان میروند. شاید واقعه فرخنده تا حدی توانسته بخشی از حقیقت این قشر از راهزنان شعور و عقیده و اقتصاد را برملا سازد اما در واقعیت کلان جامعه تغییر خاصی رخ نداده است. آنچه که با اقدام و نهایتا شهادت فرخنده شروع شد، آنطور که باید، توسط رسانهها، نهادهای حکومتی مسوول، خود متولیان و روحانیان و ملایان عقلمدار و دینباور دنبال نشد. هنوز که هنوز است، بساط تعویذنویسان باز در گوشه و کنار این شهر پهن است و مردم به آنچه آنان مینویسند، میگویند و دستور میدهند امید دارند.
تا زمانی که آنچه فرخنده شروع کرد، شجاعانه و حکیمانه ادامه پیدا نکند، احتمال وقوع و تکرار فاجعه فرخنده در این جامعه وجود دارد. در طول این یک سال همواره از خود میپرسم اگر آنچه برای فرخنده رخ داد، باز تکرار شود مردم چه خواهند کرد. آیا شجاعت آن را خواهند داشت تا از فرخنده دفاع کنند یا مانند آنچه رخ داد، قربانی دیگری خواهند ساخت. این که رویداد فرخنده چه واقعیتهایی را در جامعه ما تغییر داده است و یا این تغییرات چه سطح و گسترهای از مردم را در بر گرفته است، باید مورد بررسی و تحقیق جدی جامعه شناسان و روانشناسان قرار گیرد. حقایق برآمده و آشکار شده از رویداد فرخنده سرمایه اجتماعی سنگینی است که با تلخی بیپایانی بهدست آمده است. مراقبت و بهرهگیری از آن در راستای همان چیزی که هدف فرخنده میخواست بهدست آورد مهمترین رسالت اخلاقی و اجتماعی ماست. تلاش برای آگاهیدهی و روشنگری در مورد باورهای دینی و اعتقادی مردم و منزه ساختن این باورها از خرافات و تحریف. در غیر این صورت باید منتظر تکرار فاجعههای مشابه بود.
مسوول تکرار چه کسی خواهد بود؟
عاملان قتل فرخنده با پیگیریهای مردم و تلاش پولیس شناسایی و محاکمه شدند؛ محاکمهای که خود واقعیتهای دیگری از این جامعه را بروز داد. در روند شناسایی و دستگیری عاملان این فاجعه مردم و پولیس توانستند کار را به سرانجام برسانند. اما وقتی موضوع به مرحله قضاوت و محکمه رسید، نگرانیها و اعتراضات شروع شد. خانواده فرخنده، نهادهای مدنی، رسانهها و عموم مردم نارضایتی خود را از روند رسیدگی به پرونده و احکام نهایی در مورد عاملان آن اعلام کردند. اما هنوز حکمیکه بتواند خانواده فرخنده و مردم را اقناع کند اجرا نشده است. این موضوع نشان میدهد نهادهای قضایی و متولیان عدالت در این جامعه آنقدر ناکارآمد و مشکلسازاند که حتا واقعهای این چنین نمیتواند آنان را به تغییر و اصلاح خود وادارد. نگرانی از این که پرونده فرخنده به تدریج مشمول مرور زمان شود و به فراموشی عامدانه سپرده شود، بسیار زیاد است. فراموشی خطرناک که عملا باعث میشود این واقعه پیامدهای عکس آنچه انتظار میرفت را بهدنبال داشته باشد. اگر عاملان این جنایت شهروندی به مجازات متناسب با آنچه انجام داده اند نرسند، این تفکر در جامعه رشد خواهد کرد که «از هر جنایتی میتوان فرار کرد و سود هرجنایتی از هزینهاش بیشتر خواهد بود.» هزینهای که احتمالا تعویذنویسان و کاسبان باورهای مردم جسارت پرداخت دوباره آن را خواهند داشت. متولیان اجرای عدالت مسوولان مستقیم تکرار احتمالی چنین فاجعههایی در آینده خواهند بود.
در یکسالگی تراژدی فرخنده
در این که رویداد فرخنده یک سرمایه اجتماعی است، تردیدی نیست. رسالت ما این است که هرسال چیزی بر این سرمایه بیفزاییم و آن را بارور کنیم. در یکسالگی تراژدی فرخنده همه چیز باید حداقل به اندازه یک سال رشد کرده باشد. از شعور جمعی گرفته یا عدالت قضایی. در غیر این صورت تمامی این مردم، نهادهای مدنی، رسانهها و حکومت، با تمام ادعاها و وعدههایشان از فرخنده عقب مانده و تاوان این خون تا قیامت بر ما خواهد ماند.
https://plus.google.com/u/0/112610024058402079714/posts
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
https://www.facebook.com/profile.php?id=100008822536258
This email has been checked for viruses by Avast antivirus software.
www.avast.com |
No comments:
Post a Comment