هارون رستاقی
زبان مادری ام را بنازم
زمین خاوری ام را بنازم
معطرمیکند جان را نوایش
نسیم سرسری ام را بنازم
زمین خاوری ام را بنازم
معطرمیکند جان را نوایش
نسیم سرسری ام را بنازم
ز اشکانی وسامانی چه پرسی
زبان دلبری ام را بنازم
بُود آیینۀ اَدوار تاریخ
بیان مِنبری ام را بنازم
زبان دره و دریا و دربار
به کوه قاف پری ام را بنارم
زبان عارف و صُوفی و عالِم
همه افسونگری ام را بنازم
حکاکی گشته یی درقلب دهلی
زبان شاعری ام را بنازم
زپارتی تا به فارسی محتوایش
شۀ دُر دَری ام را بنازم
نباشد زیب و زینت را به آهن
طلای زرگری ام را بنازم
زبان سلطنت در طول تاریخ
به دنیا گوهری ام را بنازم
زبان حافظ و سعدی و بلخی
کلام عشقری ام را بنازم
ز فردوسی زبان سُچه دارم
به یاران یاوری ام را بنازم
ز انصاری و بیدل تا به عطار
صدای با ختری ام را بنازم
سنایی وخَیام ، اِقبال وبیتاب
چُوماه و مشتری ام را بنازم
برآمد آفتاب از جام جامی
شعاری انوری ام را بنازم
به پروازآمده عاصی زپارسی
فضایی حیدری ام را بنازم
بنازم پُور سینایت خُراسان
بیان ابقری ام را بنازم
نمی ترسد ز اِخطار اَجانب
عقاب سنگری ام را بنازم
ندارد با کلُوخ خو د را برابر
چُوسنگ مَرمَری ام را بنازم
هُجُوم ناکسان اندر قفایش
ثُبات و سَروری ام را بنازم
نه زاغ و نی زَغَن تهدید راهش
فقط کبک دَری ام را بنازم
تو هستی ترجمان قلب بینا
بگویم داوَری ام را بنازم
This email is free from viruses and malware because avast! Antivirus protection is active.
|
No comments:
Post a Comment