آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, October 19, 2013

?چگونه ميتوان کشورومردم کشورراازفلاکت وسيه روزي نجات داد

بخش دوم گفت وگوی استاد صباح با کبیرنوری
سوال: آیا بعد از سقوط حاکمیت دوکتور نجیب اله، کما فی السابق به کار خویش در داخل کشورهمچنان ادامه داده اید؟
بلی...  بعد از فروپاشی حکومت شهید دوکتور نجیب اله ( شخصیتِ شخیصی که توانسته بود تمامی حوادث خونین و ویرانگر آینده را گویی به شکل سناریویی دقیق که بعدن به واقعیت کامل پیوست، پیش بینی نمایند.)، در وزارت امور خارجه به کار ادامه دادم.
 

علت ادامه ی کارم هم بیشترینه به بستن تعهد مشترک  با خانم عزیزم نسرین جان ارتباط میگیرد که مرعی الاجراء هم شد. زیرا خانمم که استاد در انستیتیوت پولیتخنیک کابل بود، ... ما باهم قراری داشتیم...؛؛؛ اینکه ما از خون این همه بیوه زن و یتیم و یسیر و هردم شهید و جنگزده ی از چاره بی چاره به کسب و فراگیری تحصیلات عالی نایل شده ایم، باید تا آخرین لحظات زندگی با پذیرش تمام مصایب جنگ و ترور و انفجار و راکت و تهدید های بنیادگرا ها یی که بوسیله سازمانهای استخباراتی، به ویژه همسایه ها سمت و سو داده میشدند... درکنار مردم و با مردم خود باشیم و به کار خود ادامه دهیم. اگر مُردیم هم در کنار مردم خویش بمیریم؛ این هم یک افتخار جاویدان خواهد بود.
 
حکومتی بنام دولت اسلامی افغانستان، به جای جمهوری افغانستان  استقرار یافت. جنگهای جهادی – تنظیمی در شهر کابل آغازیدن گرفت. من از فجایع در هر روز و هرساعت و هر لمحه الان چیزی نمی نویسم؛ زیرا  نگارش آن با ارایه اسناد، وقتگیر و به کتاب حجیمی پایان مییابد.
 
اما باید خدمت شما اذعان داشت که من از آغاز، تا آخرین جنگهای تنظیمی ی جهاد فی سبیل اله ی که توسط مارگریت تاچر آغاز یافته بود،  شاهد همه درگیری ها و جنایات ضد بشری وضد اسلامی در شهر زادگاه ام ( کابلِ زخمی و رنجُور ) بوده ام. و شریک در تمامی درد ها و مصایب با همشهریانِ  جگر سوخته و خانه سوخته و همه زندگی در باد فنا داده با درد ها، زجه ها... و فریاد و ناله های جانسوز شان همراه بوده ام که تو گویی بلند و بلند چو آتش بلند دوزخ!  تن هر انسان را در خود میسوزاند. و من درینجا لا اقل، فقط ، فقط و فقط یک حادثه از صدها را میخواهم برایتان بازگو نمایم؛؛:  روزی که جنگ ها ادامه داشت و من از وظیفه بر میگشتم، در کارته ی مامورین ، خانمی را دیدم که به سرو روی خود میزند و موهایش را بر میکند؛ وقتی من را دید، با تمام نیرو بطرفم دویدن گرفت. نزد من آمد و دستم را گرفته من را به سمتی کشانید. و با امیدواری ی، ازمن با فریاد تلخ و جانکاه طلب کمک کرده گفت:
او بیادر مره کُومک کو! بیا که نشانِت بِتم.
 
من او را همرایی کردم. بعداز چند لحظه پیاده رَوی، نزدیک به آواری شدیم. خانه اش به اثر اثابت راکت های نیرومندی( سَکَر و بی ام چهل)، دگرگون شده و به تپه ی خاکی مشابه بود. این خانم همچو دیوانه ها فریاد میزد:
شوهرم، اولاد هایم، زندگی ام همه اینجس. اُوناره از زیر خاک بیرون کن! او مردم...! او مسلمانا...! کمکم کنید!!!!
این شیون و فریاد ها دل آسمان خدا را پاره کرده بر عرش معلا مستولی میشد و دلِ زمین آن را میلرزانید. بلی...من شاهد این صحنه ی دلخراش در حالی بودم که هاوان و راکت باری ها بازهم از جنوب شهر از چارآسیاب ( قرار گاه آقای گلبدین حکمتیار)، مثل همیشه  آغازیدن گرفت. در مقابل راکت های دولتی ( بی ام چهل، راکت های مدرن لونا، توپ دیسی، هاوان ها و توپهای مختلف النوع) نیز به پاسخ، هی آتش مینمود و آتش مینمود. و من ناگزیر دوان دوان راه خانه راه پیش گرفتم و به این بانوی وامانده که در آتش غم میسوخت و فریاد جانسوزش دل ها را به آتش میکشانید، ناتوان از ارایه هر نوع کمکی بودم.
اما امروز، تاکنون؛ موهای ژولیده، رخسار های پرت پرت و پوست شده و خون آلود این مادر و یا خواهر، ذهنم را در خود میپیچاند و درونم را تا مغز استخوان میسوزاند و...
بلی بعد از حاکمیت مستقیم سازمان جهنمی " آی اس آی" بر کشورم، وطن را ترک نمودم.
 
سوال- سپاس از شما؛؛؛ هموطنان علاقمند خواهند بود تا بدانند، طوریکه شما اشاره فرمودید، سازمان جهنمی اردوی پاکستان "آی اس آی" چگونه بر کشور مسلط شد؟ هرگاه ممکن باشد، لطف نموده از چگونگی ورود طالبان و آی اس آی در شهر کابل که شما خود شاهد عینی  بوده اید، در مورد توضیحاتی ارایه فرمائید.
 
با درنظرداشت اهمیت این موضوع؛ استخبارات  منطقوی و بین المللی بصورت متداوم درین کشور توجه داشته و مدام فعال بوده اند. من که مانند هزاران هموطن دیگر خویش در تمامی مدت درگیری ها و جنگ های تنظیمی و طالبی در کابل بودم و شاهد کشتار هزاران همشهری به گونه های متنوع، حوادث، فجا یع، ماتم ها، جنایات، نیرنگ ها، فتوحات!! شکست ها!!! بمباردمانها و ویرانی های شهر زیبای کابل نیز بوده ام؛ و شاید بصورت تصادفی از ده ها انفجار حتا در ده متری خویش، بصورت معجزه آسا، رهیده چانس زنده بودن را داشته ام که خوشبختانه زنده مانده ام. میخواهم یکی از چشمدید های خویشرا در رابط به حضور باالفعل افسران دستگاه جاسوسی پاکستان در وزارت امور خارجه افغا نستان، بصورت کوتاه و بسیار فشرده به نگارش درآورم.
 
 
 
تابستان سال 1994میلادی  بود، جنگ ها با راکت پرانی ها و بمباردمان ها در داخل شهر کابل ادامه داشت.
شهروندان دردمند و ماتمدار شهر کابل، بعد از سال 1992 ، با مشاهده ی ترور ها، انفجارها، کشتار بیش از شصت هزار مردم بیگناه کابل، حالت روانی ای که داشتند؛ دیگربا این شرایط عادت کرده بودند. اکثریت مردم  خاموش بودند. زیرا چیزی از دست شان بر نمی آمد. همه از جنگ خسته، درمانده و کاملأ بیچاره شده بودند. در آن روز ها خبر سقوط سپین بولدک بوسیله ی گروپ مجهول الهویه بنام "تحریک طالبان" از رسانه ها پخش گردید. بعد ازمدتی ولایت قندهار نیز بدون درگیری به دست طالبان افتید. گفته میشد که مسوول زون قندهار این ولایت را به سازمان جهنمی " آی اس آی " فروخته  و خود به امریکا رفته است. بعد از سقوط ولایت هرات که شنیده میشد سقوط همه ولایات با معاملات و ساخت و بافت ها و پرداخت پول به قوماندانان محلی از جانب استخبارات پاکستان - سعودی صورت میپذیرد، جزوتام های نیرو های امنیتی نیز یکی پی دیگری بدون مقاومتی به گروهک های ناشناخته وارد شده از پاکستان بنام "تحریک طالبان " تسلیم میشدند.  رادیو های غربی و به ویژه رادیوی بی بی سی گویا بصورت قطب نما طالبان را در هر موقعیتی که داشتند،به پیشروی سوق میداد و از جانب دیگر ، مثل امروز از طالبان یک قدرت هیولایی با عظمت و شکست ناپذیر در بین عامه مردم ساخته بود. فقط پس ازگذشت هر روزی، به نظر می رسید که استخبارات پاکستان، سعودی و سایر حامیان شان با کار در بین مسوولین ولایات و پرداخت رشوه های کلان، باعث می شدند تا ولایات بدست طالبان می افتید. ولایات جنوب و جنوب غرب به سرعت یکی پی دیگری بدون هیچگونه مقاومتی سقوط کردند. رادیو ها و رسانه ها، با غریو و شور و شوق وصف نا پذیر ، طالبان را در پیشروی هل داده، برنامه های فارسی و پشتو متعارف  برای افغانستان را بصورت فوق العاده صرفا برای  تبلیغ برای به قدرت رسانیدن ایشان اختصاص داده بودند.
زمان به کندی و توام با رعب و وحشت میگذشت وغول تحجر و تعصب سیاه قرون وسطایی ( تحریک طالبان ) نیز آرام نمی ایستاد. آنها با اطمینان و جسورانه بطرف دروازه های کابل در حرکت بودند.
" تحریک طلبه های اسلام" همه امکانات پولی، لوژیستیکی، تجهیزات نظامی ، با کادر های مسلکی نظامی مانند تانکیست ، توپچی، استحکامچی، پیلوت ... و غیره را به کمک و سازماندهی استخبارات پاکستان در اختیار داشتند.(در جریان جنگها، پاکستان علاوه بر آنکه کمیتی از افسران فراری اردوی افغانستان را قبلا به خدمت خود گماشته بود، تشدید جنگهای تنظیمی ده ها هزار شهروند کابل را مجبور به ترک وطن نموده بود که اکثریت به پاکستان فرار میکردند. طوریکه گفته میشد استخبارات پاکستان با استخدام افسران تازه وارد فراری از جنگ و دهشت تنظیمی به همکاری شخصیت افغانی ای بنام جنرال  شهنواز تنی که مقر آن در شهر راولپندی ( نزدیکی اسلام آباد) بود، درین امر برنامه های ویژه ای داشت و با جذب و پرداخت اجرت ماهوار دوصد دالر امریکایی به این گرسنگان و محتاجان، ایشان را به خطوط مقدم جبهات با تانکها و سایر سلاح ها سوق میدادند). اکثر شهر وندان کابل در ابهام بسر میبردند. تبلیغ میشد که ظاهر شاه می آید و مملکت آرام میشود.
طالبان از جنوب شهر کابل( پیش ازآن سنگر گاه دایمی حزب اسلامی به رهبری حکمتیار)، به کمک آی اس آی،  با قساوت وبی رحمی تمام، کابل را راکت باران کرده، و از جانب دیگر نیرو های دولتی برهان الدین ربانی با بمباردمانها ،  پرتاب راکت ها، تانکها و سایر سلاح های ثقیل مانع ورود  طالبان در کابل می شدند. در این جنگ خانمان سوز روزانه جان صد ها تن از مردم بیگناه را میگرفتند.  به قول سازمان جهانی یونسکو شهر کابل نخستین شهر جهان است که طی نبرد های خونین داخلی بیش از ۹۵ درصد ویران شد.
جنبش طالبان یا پروژه انگریزی! با داشته های مالی عربستان و قوت استخباراتی پاکستان در بین مردم   به سرباز گیری می پرداختند که از سطح سواد محروم  و از لحاظ اقتصادی بدبخت ترین مردمان جهان به شمار میرفتند و ترجیع می دادند تا اینکه خود و فامیلشان از گرسنه گی بمیرند، باید در صفوف طالبان بپیوندند وغربت و بیچارگی مردم برای طالبان بستر مساعد وموثری شد برای کارزار تحقق اهداف شبکه های جاسوسی منطقه و کشور های علاقمند به آن. همان طوریکه آی اس آی بعد ازسال 1992 توانست در بین ملیتهای افغانستان تحت نام ( پشتون – تاجک، ازبک  و ترکمن، هزاره  و بلوچ، شیعه ، سنی و غیره ) موفقانه تخم نفاق بپاشد و آنها را به انزوای همزیستی مسالمت آمیز بکشاند؛ با تسلط طالبان و ایجاد "امارت اسلامی"! برای سرکوب اقلیت ها دست بکار شد.
طالبان برای پیشروی از نسخه ها و نیرنگ های  تبلیغاتی استخباراتی سازمان جاسوسی پاکستان " آی اس آی " برای جلب و فریب اذهان عامه نیز استفاده میکردند که از آن تبلیغات چندی را بگونه ی مثال درینجا بر میشمارم :
ـ بی احترامی جنگ سالاران ( ربانی، دوستم و مسعود ) به مردم خود، پرنده های نجات! ( طالبان ) را بوجود آورد .
- مجاهدین نتوانستند حکومت کنند، این طالبان اند که صلح و آرامش را در سراسر کشور به ارمغان خواهند آورد.
- طالبان بعد از تسلط کامل بر افغانستان، قدرت را به ظاهرشاه تسلیم میدهند.
- طالبان با نیروی خارق العاده و دور از تصور عمل میکنند. آنها قادر اند تا یک ولایت را در لحظه ی کوتاه، با یک گروپ  طلبه های سوار در چند موتر داتسون، تسخیر کنند. بسیاری از مولوی صاحبان تبلیغ میکردند که طلبه های کرام  فرشته های نجات اند.
- زمانیکه طالبان میجنگند، در زیر لباس شان لباس کوماندوی امریکایی دیده شده است.
و وسیعا تبلیغ میشد که:
- جنگجویان طرفداران برهان الدین ربانی که در سنگرهای مستحکم جنوب کابل خواسته اند سرسختانه با طالبان بجنگند، در جریان جنگ، دستی به پشت سرشان تماس کرده، وقتی این جنگجویان به عقب نگاه می نمودند ، مشاهده کردند که مرد نورانی با ریش سفید و لباس دراز خطاب میکند که روی برادران مسلمان خود فیر مکنید ؟همان بوده که سنگر داران بعد از خواندن کلمه ؛ فرار را بر قرار ترجیع داده اند.
شام 27 سپتمبر 1996 میلادی (6 میزان 1375 خورشیدی) کابل نیز بدست طالبان سقوط کرد. شامگاهان شهر کابل از نیروهای مجاهدین خالی شد و  این نیرو ها به طرف شمال  کابل عقب نشینی نمودند. اولین کاری که طالبان کردند، دوکتور نجیب الله رئیس جمهور پیشین و شاه پور احمد زی برادرش را بدون محکمه در حالیکه در دفتر ملل متحد پناه داشتند به شهادت رسانیدند که فردای آنروز خبر مرگ دوکتور نجیب اله چون صاعقه وحشت و ارعاب طالبانی بر فراز افغانستان مستولی گشت. من طبق معمول سر ساعت 8 صبح به وظیفه رفتم. درآن روز در وزارت امور خارجه طالبی بنام ملا محمد غوث به حیث وزیر امور خارجه  توظیف گردیده بود. به دفترم داخل شده بعد از احوالپرسی با همکارانم، همه را چون خودم متاثر، مشوش و در دلهرگی و سردرگمی یافتم. شهادت رئیس جمهور پیشین دوکتورنجیب الله زنگ خطری بود برای آغاز یک دوره ی توحش و ترور و اختناق طالبانی.
حوالی ساعت 10:30 دقیقه ی پیش از چاشت، از دفتر بیرون شدم. در دهلیز (دهلیزمنزل دوم تعمیر مرمری که دفتر وزیر خارجه و معاونان آن نیز درین منزل قرار داشتند؛ و دفتر ماهم در همین منزل بود) آدم اجنبی ای با جلد تیره  را دیدم که میخواهد لوحه های پشت دروازه ی دفاتر را که نام شعبات به آن نوشته شده بود، بخواند. وقتی چشمش بمن افتاد،" تیر خود را آورد" گویا چنین نشان داد که تصادفی نظرش به آن لوحه افتاده است و در حالیکه دو دست خود را به عقب گره زده بود، به قدم زدن آغاز کرد. من از پهلویش رد شدم. وقتی به وسط  دهلیز رسیدم؛ دیدم ، تنی چند از این چهره ها با لباس های سفید و واسکت های پاک ومنزه، و بوتهای براق، ریش های تراشیده، (سر های لُچ)بدون کلاه و لُنگی  روی کوچ دهلیز نشسته اند و باهم آرام به زبان اردو صحبت میکنند؛ کاملا از پاکستانی بودن ایشان یقینم حاصل شد.  دو تن دیگر از نزدیک دفتر وزیر و معاونان بطرف وسط دهلیز در حرکت بودند. چه آدم کنجکاو و ماجراجویی بودم. من هم از پله های زینه پایین آمدم بدون داشتن برنامه و کدام کاری، به منزل اول سری به شعبه تشریفات زده به دوستان سلام و عرض ارادت کرده و با دلهرگی و دلتنگی و بدون درنگ دو باره به دفترم برگشتم. بالای کوچ نشستم. سرم بطور عجیبی داغ شده بود. برای لحظه ای چشمهایم را بستم؛؛؛ باخود در فکر فرو رفتم وحتی تصورم نمی شد که تسلط مستقیم  پاکستانی ها را در وزارت امور خارجه افغا نستان تماشاگر باشم.
از جایم برخاستم و بطرف پنجره رفتم. نزدیک پنجره ایستاده شدم و نگاها یم را به بیرون دوختم. در باغ وزارت گروپ هایی از طالبان مسلح با حلقه های 10- 15  نفری جداگانه، نشسته، یا مصروف کشیدن چرس بودند یا مصروف پُر کردن آن؛ در حا لیکه غرق در تفکرات برای سرنوشت آینده ی کشور بودم، دیدم در پا یین موتر لنداوری با نمبر پلیت سرخ "سی دی"( ازین نمبر پلیت فقط اعضای کوردیپلوماتیک سفارت های کشورهای خارجی مقیم افغانستان میتوانستند استفاده نمایند) توقف کرد. موتر را توانستم شناسا یی بکنم که مربوط سفارت یکی از کشور های غربی بود، اما افرادی که از آن پیاده شدند بازهم چهره های سیاه و تیره با لباسهای تمیز و منزه، مثل همان پاکستانی هایی که در دهلیز منزل دوم بودند توجه ام را بخود جلب کرد.
 
این افراد فقط همان روز اول در ساعات رسمی ظاهر شدند. ولی روز های بعد درین ساعات دیده نشدند. من که کاملا گیچ شده بودم؛ نا گهان خاطره ی سرقت نا فرجام یگانه نقشه ی بزرگ خط دیورند با سوراخ کردن دیوار عقبی آرشیف وزارت امور خارجه که به کمک و یاری تعدادی از مجاهدنما های مزدور و  مهره های تحت پوشش استخبارات  پاکستان، نصب شده در وزارت امور خارجه، درسال 1993، در ذهنم تداعی شد؛" البته موضوع سرقت این نقشه ی بزرگ ایجاب یک نبشته ی مستقل و جداگانه را مینماید و با اغتنام از فرصت تعمیل خواهد شد"؛ دوسیه ها و اسنادی که تا همان روز در سیف های دفاتر سیاسی وزارت خارجه قفل و تا هنوز مصوون بودند، و همچنان موجودیت صدها سند اشد محرم دیگر در شعبات سیاسی وزارت و آرشیف وزارت امور خارجه تنم را لرزاند.
 
با خود گفتم حالا "آی اس آی" نیازی به جابجایی مهره ها ندارد. این سازمان جهنمی زیر نام امارت اسلامی افغانستان خود مسلط است و حالا خود دوسیه ی سرنوشت مردم و کشور ما را بدست داشته، رقم زده و  طبق خواست و میل  خویش عمل میکند.
در دفتر ما ( مدیریت چهارم سیاسی که مسوولیت پیشبرد امور مربوط به کشورهای اروپایی و قاره ی امریکا را به عهده داشت)، همه همکارانم را چون مجسمه های متحرک یافتم. هیچکسی در مورد هیچ چیزی سخن نمی زد. یکی از همکارانم که روابط بسیار نزدیک باهم داشتیم؛ یادش بخیر، محترم شمشیر خان نازیانی، که زمانی در سفارتهای افغانستان مقیم روم و ویانا مسئولیت سفارت را عهده دار بودند، شخص  فهیم ، مهربان، وطندوست و با درکی بودند، در حالیکه حالت روانی اش نهایت آشفته و سخت برهم خورده بود، آرام و آهسته روی کوچی مقابلم نشست. لحظه ی به چشمان همدیگر نگاه کردیم،  نگاهای مان باهم ملاقی شدند و در یک لحظه صدها حرف و رمز ناگفته را به یکدگربیان کردند. اما ایشان بلاخره دل تنگ شده، در حا لیکه دست ها را به همدیگر می فشردند، آهسته برایم گفتند: "حالا دیگر کاملن بیچاره شدیم". من فقط به اشاره ی سر جواب داده و حرف شانرا تایید کردم.
 
فردای آن روز زمانی که بازهم در دفتر ایشان را دیدم، چنین دریافتم که بخاطر من بسیار تشویش داشته و با مهربانی و شفقت و حسن نیت از من تقاضا کردند که :    " هرچه زودتر وظیفه و وطن را ترک کن. زیرا میبینیم که این لعنتی ها همه پاکستا نی هستند". من که قبلا تصمیم خود را گرفته بودم و در فکر گریز از فاجعه بودم، ابتدا وظیفه را ترک کرده و محل بود و باشم را تغییر دادم و بعدن وطن را ترک کرده و به لشکر غربت نشینان پیوستم.
بلی...بعد از سلطه ی پاکستان بر کشورم تحت نام " امارت اسلامی افغانستان " که جناب حامد کرزی و با تیم مزدور، انگریز و امریکا، به قول نماینده ولایت بدخشان درپارلمان افغانستان به حمایت این گروهک های خود ساخته ی تروریستی پرداخته و باز هم میخواهند این مزدوران و لشکر نیابتی متحجر آی اس آی را در قدرت سیاسی - نظامی بر مردم افغانستان تحمیل نمایند؛ بسان ده ها هزار هموطن، زادگاهم را ترک کرده و به یکی از کشور های غربی پناهنده شدم. بعد از فراگیری زبان محلی در یکی از سازمانهای بین المللی شامل کار شدم. در جریان کار چانس آن را هم دریافتم تا در کنفرانسهایی بین المللی ای در مورد افغانستان ( همه این کنفرانس ها، خدعه و فریب ونیرنگی بوده است برای اغفال ذهنیت جامعه ی جهانی؛ با آنکه نام های جذابی داشته اند، حتا زیر نام استراتیژی نو در رابطه به بحران افغانستان) شرکت نمایم. متاسفانه نسبت یک سلسله مشکلات صحی، دوکتور معالجم اجازه ی  ادامه کار را بمن نداده و فعلن وظیفه ی رسمی ای ندارم.
پرسش : درکشوري من وتو چرا حق به حقدار نميرسد ويا به زبان ساده ، درهمه مورد وابستگي هاي تنظيمي ، خانواده سالاري ، خويشخوري و زد و بند هاي زباني و محيطي حکمفرمااست ؟
 
پاسخ:  متاسفانه در تمامی کشور های فقیر و عقب نگهداشته شده که اکثریت نفوس جامعه را بیسواد و کمسواد تشکیل میدهد، به ویژه  در بیشترین تعداد از کشور های اسلامی این چنین مشکلات از قرون متمادی بدینسو، وجود دارد. اما در کشور من وتو که بیشتر از 35 سال تمام آن را در آتش جنگ میسوزانند و زجه ی مردم آن به عرش معلا رسیده است، شوربختانه که امروز بازی بزرگ مافیایی ی بین المللی ی بسیار پیچیده ای  توسط استخبارات نیرومند کشور های ذیدخل درین بازی بزرگ و سترگ جهانی در جریان است. این روند خانواده سالاری، زدوبند های زبانی و قومی و سمتی و مذهبی و تنظیمی ...همه همه جز تعاملات ومعاملات و معادلاتی به سود ارباب قدرت و حامیان منطقوی و جهانی ایشان رایج  و عادی نگهداشته شده است.
 
سوال : خشونت بی پایان، کشتار مردم بیگناه، داشتن رکورد تولید مواد مخدر در جهان و یک میلیون معتاد از جمله دستاوردهای يک دهه دولت کرزي شمرده ميشود وبه عقيده شما چراگامهاي وطنپرستانه وصادقانه بخاطرنابودي وياحداقل کاهش آن برداشته نميشود.؟
پاسخ: شما دقیق میفرمایید.  انتصاب آقای کرزی و تیم کاری ایشان برای تحقق اهداف و  برنامه های خارجی ها؛ انتخاب  کمپنی  نفتی یونیکال بوده است و بس، نه منافع و ارزش های ملی و مردمی افغانستان. گفته میشود که امروز خارجی ها ده ها ملیارد دالر از کشت،  تولید و تورید و قاچاق مواد مخدر سود میبرند و من متاسفم که اسنادی در اختیار دارم که کرزی آقا شخصن مانع  محو تولید تریاک در کشور شده اند. تعدادی از ماموران قصر سفید را که برنامه محو مواد مخدر را مطرح نموده بودند، به نظر رسیده که سخت مایوس نموده است. اما رهبری کانون توطئه های جهانی یا رهبری اصلی پشت پرده جهان ما، با شادمانی از مزدوری مزدوران حلقه بگوشی  چون کرزی ها این کسب و کار و بزنس بدون سرمایه گذاری را در اختیار دارند و به پیش میبرند.
این دستاورد ها صرفن منحصر به مزدورانی چون آقای کرزی نمیشود، بل به برنامه ریزی هایی منظم و از پیش کوردنت شده ی توطئه ی پس پرده ی اشغالگران تعلق میگیرد. اما برداشتن گامهای وطنپرستانه  در صورتی میسر میبود که یک شخص وطنپرست و دلسوز در رهبری و مدیریت کشور قرار میداشت؛ نه  نوکران کمپنی نفتی یونیکال چون کرزی و خلیلزاد و مماثل ها.
سوال : روابط   کرزی، با مقامات امریکایی در ين چند سال گذشته متشنج و غیرقابل پیش بینی بوده استروزنامه امریکایی وال ستریت ژورنال نوشته است که کرزی تلاش می ورزد که با اتخاذ تصامیم بحث برانگیز، در میان افغان ها منحیث یک رهبر دست نشانده، ظاهر نشود. به نظرشما اينهمه کش وگيري که به وسايل اطلاعات جمعي داده ميشود آيا حقيقتی دارد؟.
 
پاسخ: نخیر! پیامد تعمیل هرآنچه رویکرد هایی را که جناب شما در شرایط امروزی در کشور مشاهده میفرمایید، کارکرد ها و برنامه هایی از پیش تنظیم شده ی قلدوران غرب ( خدایان نفت و گاز ورهبران اصلی بازار مالی – اقتصادی جهان) میباشد که نقش جناب کرزی بمثابه مهره ای بیش نیست. هر قلقله ی وطنپرستی و ملی گرایی کرزی در برابر غرب، جز عوامفریبی وخاکپاشی بر چشم عامه ی  مردم جهان و مردم میهن ما، چیزی بیشتر نمیتواند تلقی شود و همه  وهمه برنامه های سردمدار ان پنهانی - اصلی غرب است که جناب کرزی نقش یک مهره ی بازی را در ان بصورت صادقانه و خالصانه ایفاء مینمایند.
ببینید! طی بیش از 12 سال، دولت اسلامی افغانستان به رهبری یکی از کارمندان پیشین شرکت نفتی یونیکال، به نام مستر حامد کرزی، یک استراتیژی ملی سیاسی – اقتصادی، اجتماعی و امنیتی ندارد. چونانیکه محترم کرزی خویشتن را مصروف سیاست های روزمرگی و واهی نموده اند، آنچنانی بوده است که خارجی ها برنامه ریزی نموده اند. گویا یک مزدور تمام عیار برای خارجی ها؛ نه دولت ها و حکومات، بل امپریال و خدایان زور و سرمایه و صاحبان طلای سیاه در جهان.
میخواهم در مورد کارکرد های جناب کرزی مکث مختصری داشته باشم که ایشان چگونه به حمایت از جنایات مرگبار و مزدوری خویش اعتراف میکند: 
آنچه کمیسر ها، کرنیل ها، جرنیل ها، پولیتکل ایجنت های پنجابی و مزدوران  استخباراتی پاکستان، به قول رسانه ها این نوه های انگریزی النسب  در رابطه به سرنوشت مردم افغانستان، در برنامه دارند،  عالیجناب حامدجان کرزی همه را به منصه اجرا گذاشته است و میگذارد. آری حامدجان کرزی پسر محترم عبدالاحد خان کرزی که به قول نویسندگان غربی همراه با پدر  و برادران همه، در سالها 1980 بصورت فامیلی در خدمت اداره جاسوسی پاکستان قرار گرفته بودند و تاکنون برنامه های آی اس آی را زیرکانه و ماهرانه تطبیق و ادامه داده و به این نوکری مشغول هستند.
در رابطه به  آقای کرزی، یکی از مهره های مرموز، اما مربوط ارتجاع سیاه، باید بگویم که  این جناب عالینشان(  احراز مافغانستان در مقامهای تولید مواد مخدر و فساد اداری و انفجار و انتحار) از مقام های کاری پیشینم در وزارت امور خارجه افغانستان بوده اند که با ایشان روابط کاری وصحبت های دو بدو و شناخت نسبی داشته ام؛ اما امروز میخواهم تا  ایشان را برای هموطنانم " چج و غُربال" نموده و ماهیت اصلی ایشان را برملا سازم. خوشبختانه که ایشان یعنی جلالتماب عالیمقام و مافیا شان و کوکنار نشان حامد کرزی، همه اسناد جنایی خویش را خود آشکارا در دسترس مردم افغانستان و جهان قرار داده اند.
در سرزمین غربی ای  که من مهاجرم، هرگاه چنین یک  حادثه شگرف افشای تصادفی یا خود خواسته عناصر ضد ملی و ضد مردمی اتفاق بیفتد همه  باید شادمانی کنند،  و از اوج شادمانی بگویند "هورا..."
 
چرا که اینجا هورا!؛ مظهر سنتی وجد عظیم و  احساسات شدید ناشی از پیامد خوشی های بزرگ و جمعی میباشد، این که بیشترینهای ما کلمه "هورا" را صرفن مربوط و منوط به شعار های ویژه ی کشور های سوسیالیستی و کمونیستی میدانیم، فقط معذوریم.
 بیایید کرزی را کمی بیشتربشناسیم!
درینجا هدف شناسی بیشتر جناب رئیس جمهور افغانستان جلالتماب حامد کرزی، اساسا" دریافت اصلیت و ماهیت، درجه صداقت و وطنپرستی، معیار  مردم دوستی و وطنپرستی اوشان به ویژه در رابطه به حلف وفا داری و سوگند خوردن ایشان در برابر وطن و مردم درآغاز انتصاب به وظیفهء خطیر و بزرگ تاریخی و میهنی زعامت و رهبری کشور میباشد.
 جناب ِ حامد کرزی (حیف پیشوند جناب به این مرئوس معلوم الحال )،  جایگاه خود را خود،  در تاریخ افغانستان و جهان طی مصاحبه ی ویژه ای با ژورنالیست  تلویزیون الجزیره که از تلویزیون طلوع نیوز بتاریخ 4 اپریل سال روان پخش گردید، تعین و تثبیت فرموده است.
میخواهم از دقت ژورنالیست دراک شبکه تلویزیون طلوع نیوز در نامگذاری عنوان این خبر ابراز قدردانی نمایم: (انکار رئیس جمهور کرزی از برنامه ریزی برای نابود سازی طالبان)
مصاحبه آقای حامد کرزی با خبر نگار کانال تلویزیونی الجزیره نی تنها لب و لعاب این شخصیت  ویژه و شخیص مهم بین المللی! را به معرفی گرفته است، بل با این مصاحبه کمنظیر افشاگرانه(الجزیره- افغانستان)، عامل اصلی بحران ها و بلایای عظیم تروریزم حاکم و مستولی در افغانستان و منطقه و تحدید های مرگبار فراتر ازآن در مقیاس  جهانی را، میتوان دریافت و شناسایی کرد که این عامل اساسی و اصلی رشد و توسعه ی بنیاد گرایی و تروریزم در افغانستان، منطقه و جهان، در افغانستان و تبعهء افغانستان حامد کرزی است.
این فرد محیل و مکار که ابتدا مجاهد شد و در اختیار سازمان جهنمی  استخباراتی آی اس آی قرار گرفت و بعدن به قول نویسندگان غربی همه اعضای فامیل خود را هم به حلقه غلامی آی  اس آس پاکستان در آورد. پسانتر ها دیده شد که به  برنامه و پروژه طالبی ی انگلیس، با مدیریت امریکاـ پاکستان و تمویل شیوخ خلیج یا کشور های عربی چون آل خلیفه و آل سعود( قطر  و سعودی)، پیوست .
چون قرار بود این مزدوران و دستنشاندگان تاریخی انگریز حاکمیتی را بنام امارت اسلامی افغانستان، در افغانستان تحکیم و مستقر مینمودند. به قول خود حامد کرزی این مزدور و تبعه ی منفور کشوری بنام افغانستان در تأسیس جنبشی  بنام طالبان  نقشی داشته است.
 از سوی دیگر همین حامد جان کرزی ،زمانی بعد یکجا با جلالتمابی زلمی خلیل زاد  در مقامات بلند کمپنی یونیکال ؛ کمپنی سوزاننده «افغانستان در آتش نفت» به خدمت گماشته شده بودند،  و بنابر تمامی این ممیزات بود که  در اولین نشست نحس بنام کنفرانس بن  بر مسند مرکزی قدرت در افغانستان نصب گردید.
گزارشگر طلوع نیوز چنین میگوید: رئیس جمهور کرزی نمی پذیرد که در شکست طالبان و تامین امنیت سراسری در افغانستان ناکام بوده است.
رئیس جمهور کرزی در تازه ترین سخنانش میگوید که هنوزهم طالبان را برادر خطاب میکند و هرگز برای نابود سازی طالبان برنامه ریزی نکرده است.
ببینید!
 کرزی همه سوال ها و چالش ها  و سیر ادامه و رشد  بحران تروریزم  جهانی را چونان بازگو و اعتراف کرده است که این اعتراف از منظر سیاسی  منطقی و حقوقی، خودش را عامل اصلی این همه کشتار ها و خونریزی ها طی بیشتر از یک دهه ی گذشته اثبات مینماید. دهه ایکه منحیث رئیس جمهوری افغانستان نزد خدا و مردم افغانستان و تمام جهانیان مستقیماً مسئول بود و هست ولی او میفرماید که شخصن نی تنها  نخواسته است علیه طالبان عملی انجام دهد ، بل مانع برنامه های جدی ای شده است که نیرو های جامعه جهانی برای قلع و قمع همین گروهک های تروریستی  القاعده و طالبان... در افغانستان حضور یافته بودند.لذا اینک ما حسب اعترافات بلبل وار جناب حامد کرزی ؛ در وجود او با نوکری ازسلسله نوکران انگریز و با یک عامل و مسئول  رشد بنیاد گرایی و تروریزم در افغانستان و منطقه و جهان رو برو استیم.
درین مصاحبه رئیس جمهور کرزی از دست اوردهای نزدیک به  12 سال کارش سخن میزند و آزادی بیان، آزادی رسانه ها و آموزش و پرورش را از دست آورد های مهم حکومت خودش میداند.
کسی که پرنده ئ اقبال  برای  احراز پست ریاست جمهوری افغانستان را، به دلیل طالب بودن و مهمتر از همه نوکری در آی ایس ای و سی آی ای و در شرکت فراملیتی نفتی یونیکال بر سر خود احساس کرده است؛.عجبی ندارد که از همان نخستین روز های زمامداری هم در نیرومند سازی  و بزرگنمایی طالبان بنیادگرا و تروریست  به سان میدیا و دستگاه های سیاسی و دیپلوماسی انگریز، نقش به سزایی داشته باشد.
حامد کرزی خود به یاد دارند که در آستانه تاسیس این گروهک تروریستی به وسیله آی اس ای پاکستان، تحت نام شخصیت خبیر مبلغ  50 هزار دالر امریکایی را برای تقویه و رشد طالبان  معاونت کرده اند.( هرگاه این پول حاصل  دستمزد همکاری آنجناب عالی با  سازمان استخبارتی پاکستان بوده باشد؛ به قول ستیو کول نویسنده شهیر امریکایی، پس نابود سازی و اضمحلال گروه تروریستی با انتصاب فردی بنام حامد کرزی، فریب اذهان مردم افغانستان و جامعه جهانی بوده است و بس. زیرا به اقرار خود آقای حامد کرزی، ایشان یکی از اساسگذاران پروژه انگلیسی طالبان بوده اند.
بازهم جناب کرزی درین مصاحبه فرموده اند که:
" در مورد جایگاه من در تاریخ، تاریخ بادرنظرداشت کارهایی که من انجام داده ام داوری خواهد کرد. و پس از سال 2014 که من رئیس جمهور نخواهم بود، این داوری بهتر خواهد شد."
این جایگاه بلندی که کرزی برای خود فکر میکند، آیا برای مردم افغانستان روشن و آشکار نیست؟
پس بیایید جایگاه کرزی را چونانیکه خود فرموده اند؛ در تاریخ معاصر افغانستان دریابیم.
- افغانستان کشوری که حدود 94 فیصد مواد مخدر را در جهان تولید مینماید و عالیجناب کرزی طی دو دهه ی ریاست جمهوری خویش نی تنها اینکه بر ضد آن مبارزه نکرده است، بل در برابر برنامه ماموران قصر سفید که مصمم بودند تا برای محو و نابودی کامل کوکنار در افغانستان به فعالیت و مبارزه آغاز کنند، ایستاد. سفیر بریتانیا طی مصاحبه ای با محترم عبدالقدیر میرزایی ژورنالیست آگاه و شهیر کشور، این موضوع را با صراحت اذعان داشته و ابراز کرد که ما با مخالفت در برابر نابودی کامل کشت کوکنار در افغانستان که امریکا میخواست، جانب حکومت افغانستان را گرفتیم. چونکه به حاکمیت ملی افغانستان احترام داریم!؟
می بینیم که کرزی چطور به نوکری بیگانگان متعهد است تا خدمتگذاری به مردم خود.
 مدارک درعرصه مواد مخدر:
اول- جایگاه تاریخی بلند کرزی در رابطه با تولید، ترافیک و قاچاق مواد مخدر در کجاست؟
-   بیشتر از یک میلیون از جوانان افغانستان معتاد به مواد مخدر اند. و سکوت کرزی در رابطه با رشد و گسترش کشت مواد مخدر، نمایانگر حمایت این پوپت از مواد مخدر است .
حامیان اصلی تروریزم طالبانی، که سیاسیون افغانستان اکنون آنها را به روشنی شناسایی کرده اند، اما نزد عامه جهان در پردهء ابهام باقی مانده اند. گویا که یگانه درامد طالبان از طریق اخذ مالیات مواد مخدر است که سالانه صد ها ملیون دالر را ازین  طریق برای ادامه فعالیت های تروریستی و ادامه جنگ نیابتی آی ایس آی و پاکستان در افغانستان بدست می آوررند. یعنی که این مواد مخدر است که حمایت مالی و استخباراتی بسیاری از کشور های منطقوی و بین المللی را مسکوت و پیچیده و پوشانیده نگهمیدارد.
من تصور میکنم که مدال و یا نشان عالی افتخاری ی بلند ترین مقیاس تولید بیش از 90 فیصد از مواد مخدر در جهان که در افغانستان تولید میشود و جالبتر از همه اینکه 50 فیصد مواد مخدر افغانستان در ولایت هلمند و قندهار به ویژه در هلمند که بیش از 9000 از نیروهای آهنین و سنگین با اخرین تجهیزات پیشرفته تکنالوؤی معاصر کشور بریتانیا( مولد و حامی اصلی طالبان و حامی اصلی ملا کرزی ) حضور دارد، در سینه ی جلالتمابی کرزی تعلیق گردیده است؛ این پروژه یعنی تولید و گسترش مواد مخدر، خطر ناکتر از ویروسی بنام طالبان که حامد کرزی عاشق جانسوز و دلباخته ی آنست، برای جامعه ی جهانی و بشریت شمرده میشود.
این در حالیست که سیاسیون و کارشناسان امور به خوبی میدانند گروهک های تروریستی یا طاعون آی اس آی که طالبان نامیده میشوند در پهلوی مواد مخدر، بیشترین کمک های تبلیغاتی، سیاسی، مالی و تسلیحاتی را از طریق حامیان منطقوی و بین المللی خود بدست میآورند. و این حقیقت برای افغانان مثل آفتاب  تابان است.
رییس جمهور کرزی  می افزاید که تلاش هایش را برای کشانیدن طالبان به صلح و ادغام مجدد آنان به جامعه ادامه خواهد داد.تا در امن مانند دیگر افغانان در فضای صلح زندگی کنند.
بازهم رئیس جمهورکرزی:
" هرگز برای نابود سازی طالبان برنامه ریزی نکرده ایم. نه من، نه افغانان، و نه حکومت افغانستان."
کرزی آقا ! همه میدانند که سازمان ملل متحد و جامعه جهانی مسولیت پیشبرد  مبارزه بر ضد تروریزم در افغانستان را به شما واگذار کرده بودند، نه به احمد و محمود و حمید گل و کرنیل امام. بنا" نابود سازی طالبان و تروریزیم بنا بر تصمیم و برنامه ریزی آن جناب عالی باید تعمیل میگردید نه افراد عادی و متعارف جامعه. اما درین اعتراف خود اذعان نداشته اید که جناب شما  در تضاد به برنامه حضور بیش از پنجاه کشور از جامعه جهانی که برای قلع و قمع تروریزم طالبان و القاعده تشریف فرمای افغانستان شده اند، قرار داشته و در موضع دفاع از تروریزم و بنیادگرایی قرار گرفته اید!؟ یعنی اینکه شما خود یکی از حامیان سر سخت تروریزم طالبانی بوده اید!؟ پس درود بر شما و یا نفرین!؟
بازهم ملا کرزی میفرمایند: زمانیکه من به حیث رئیس جمهور افغانستان در کنفرانس  بن آلمان اعلام شدم، در کندهار بودم، من در آن هنگام عفو طالبان را از رهبری شان گرفته تا یک فرد عادی اعلان کردم.
کرزی آقا حالا مردم افغانستان همه میدانند که به چشم مردم بازهم خاک پاشیده ای. بعد از قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد حدود  پنجاه کشور برای محو و نابودی طالبان به افغانستان حمله آوردند. آیا شما جناب عالی بدون دستور حامی اصلی طالبان یعنی انگریز میتوانستید عفو طالبان را اعلام دارید؟
اما کرزی آقا، منکه زمانی دیپلومات وزارت خارجه بوده ام، و با جناب شما  روابط کاری داشته ام و بائیست هم پروتوکول  دیپلوماتیک  را رعایت کرده از رئیس جمهور کشور با القاب پروتوکولی و تشریفاتی و رسمی نام میبردم. اما شریفانه با استفاده از القاب متعارف برای یک رئیس جمهور، برای شما خجالت میکشم. واقعن خجالت میکشم که شما را با القاب رسمی چون  رهبر و زعیم و یا  جلالتماب و پریزیدنت یک کشور احترامانه خطاب نمایم. زیرا جناب شما جفاهای بیشماری را در راستای سیاه روزی ، ذلت و زبونی و بدبختی این ملت مظلوم ، فقیر و بیچاره در حق آن روا داشته اید و برای منافع بیگانه و دشمن مردم  بیشتر ازهمه زندگی خویشرا  وقف کرده اید.
جناب کرزی خان فرموده اند: تمامی افغانانیکه یکی در برابر دیگر مشغول جنگ بودند و ازهمدیگر دوری میگزیدند، اکنون در کنار هم زندگی میکنند. یک حکومت دموکراتیک ایجاد شده است ونیز آزادی بیان و آزادی رسانه ها  وجود دارد و هم آموزش و پرورش نیز پیشرفت کرده است.
یعنی گویا حالا امنیت تامین و دنیا گل و گلزاراست!
پس از همینجاست که روزانه صد های فامیل و به ویژه قشر جوان کشور با قبولی ریسک زنگی، وطن را ترک کرده به طرف کشور های غربی پناه میبرند؛ زیرا نسبت به امنیت باورمند و متقن نیستند.
البته نمیتوان گفت که چیز هایی نشده است ولی حقیقت همان است و کرزی آقا هم معترف که اینها کار و هنر حامد کرزی نبوده است و نیرو ها و شخصیت های دیگر افغانی و بیشترینه خارجی ها درین راستا پیشگام بوده اند. نسبت به هر چیز دیگر افتخار فساد اداری سخت بی سابقه که از افغانستان دومین کشور فاسد جهان ساخته به حامد کرزی تعلق میگیرد. کرزی تروریست ها را از زندان  های پاکستان و افغانستان رها کرده  و بدین وسیله در تشجیع طالبان به حملات کور و وحشیانه بر مردمان بیدفاع افغانستان و توسعه تاکتیک های انتحاری نقش های بزرگ ایفا نموده است.
ای مردم! اینکه مسئولیت تمام حملات مرگبار تروریستی را سخنگویان طالبان به عهده میگیرند ولی کرزی و دار و دسته اش آنهارا ماست مالی مینمایند؛ چه معنا و هدف واقعی ـ نه توهمی چون تگدی صلح!ـ داشته است و داشته میتواند. بگونه مثال در حمله تروریستان برشهر و ادارات مرکز ولایت فراه بیشتر از پنجاه نفر هموطنان مظلوم مان شهید و متجاوز از صد نفر مجروح و معیوب شدند و مسوولیت آن را قاری یوسف احمدی سخنگوی طالبان عهده دار شد. اما کرزی خان  بازهم در خود مرکز فراه و در حضور مردمان ماتمدار آن جا؛ طالبان را برادر خوانده میفرماید که این کار طالبان نیست، کار دشمنان مردم افغانستان و چرند هایی از این قبیل است و باید در ناکجا آبادی به جستجوی آنها باشند. همین مزدور ملعون در واقع جامعه جهانی  بویژه ذهنیت عامه جهان را هم در سردرگمی قرار داده است. کشور هایی که میخواهند بر ضد تروریزم ناشی از بنیاد گرایی و توحش قبیلوی واقعن مبارزه کنند، این کرزی است که آن ها را از مبارزه منحرف یا منصرف میسازد.  به گزارش ویب سایت افغانستان مونیتور و به نقل تلویزیون الجزیره، حامد کرزی گفته است که هیچگاه قصد از بین بردن طالبان را نداشته است. پس یکی از حامیان اصلی تروریزمی که بیش از پنجاه کشور جهان را به افغانستان کشانیده است، همین حامد کرزی است.
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!
 
 
 

No comments: