آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, September 9, 2013

شخصيت خلاق ومدبر- ظهیرالدین محمد بابر

بخش دوم – پژوهش (صباح)
بابر مرد شجاع، کوشا، آداب دوست و سیاستمدارى مدبر بود. وى از مردان بزرگ چیزهاى بسیارى آموخت به طورى که انضباط دقیق، فنون دفاع در زمین هموار، سنگربندى، توپخانه و آیین محاصره را به صورتى مؤثر در لشکرکشیهاى خود به هندوستان به کار بست. تجارب بسیار برای او این امکان را فراهم کرد تا در میان گروههاى کوچکى از تیموریان شکست خورده که هنوز عارى از جاه طلبى شخصى نبودند و همچنین مغولانى که حتى از تیموریان نیز کمتر شایان اعتماد بودند، اتحاد برقرار کند تا این که سرانجام پس از کسب پیروزى و قدرت، فرماندهى بلا منازع شود
 
 
 
 
ظهيرالدين محمد بابر (چهارده هشتادوسه –پانزده سي ويک / م‌)، که با پنج پشت به امير تيمور مي رسد، مؤسس سلسله گورکانيان هندوستان است. وي‌ فرزند عمر شيخ‌ و نوادة امير تيمور گوركانى‌ بود و از سوي‌ مادر نيز به‌ چنگيزخان‌ نسب‌ مى‌برد . بابر در دوازده سالگي ‌ (پنج رمضان‌ هشتصدونودونو- ق) برجاي‌ پدر در انديجان‌ (تختگاه‌ فرغانه‌) به‌ حكومت‌ نشست‌.  و در( نوصدوسي وهفت - ق)  در آگره‌ درگذشت‌. جسد او را طبق‌ وصيتش‌ به‌ كابل‌ بردند و در مكانى‌ موسوم‌ به‌ باغ بابر به‌ خاك‌ سپردند.  بابر به‌ علم‌ و هنر و به‌ ويژه‌ شعر علاقه‌ داشت‌. در دوره وي‌ نقاشى‌ و معماري‌ پيشرفت‌ چشمگيري‌ يافت‌. يكى‌ از هنرهاي‌ مورد علاقة تيموريان‌ خوش‌ نويسى‌ بود كه‌ بابر خود در آن‌ دستى‌ قوي‌ داشت‌ و چندان‌ در اين‌ هنر پيش‌ رفت‌ كه‌ مبدع‌ خط و شيوه‌اي‌ شد كه‌ به‌ خط بابري‌ شهرت‌ يافت‌. بابر نسخه‌اي‌ از قرآن‌ را كه‌ با اين‌ خط نوشته‌ شده‌ بود، به‌ مكه‌ فرستاد. 
سرکوبی مدعیان : ابتدا بابر مانند پدر براى تصرف شهرها و نواحى حاصلخیز آسیاى مرکزى با خویشاوندان به جنگ برخاست.  او درنوامبر چهارده نودوهفت. م/ اقداماتى را که از سوى کاکاى بزرگش سلطان احمد میرزا، حاکم سمرقند و  مامایى بزرگش سلطان محمود حاکم تاشکند  به جهت محروم ساختن او از احراز مقام پدر در فرغانه به عمل آمده بود، کاملاً بى اثر ساخت و تصرف سمرقند  با استفاده از منازعاتى که عمو زادگاهش با هم داشتند، سمرقند را تصرف کرد. ولى چهار ماه بعد به سبب فقدان غنایم جنگى و بروز توطئه در پایگاه نیروهاى او در اَندیجال، ناگزیر سمرقند را رها کرد.  بابر چندى بعد اندیجان را دوباره متصرف شد، اما پس از مدت زمانى کوتاه، مغولانى که تحت فرماندهى تَنْبَل، قرار داشتند دوباره شهر را باز پس گرفتند. تا این که در چهارده نودونو- م، بابر، فرغانه را میان خود و برادرش تقسیم کرد.  در اوایل سال پانزده صدوسه. م، بابر نزدیک به یک سال با گروهى کوچک از هوا دارانش در ناحیه‏اى بسیار دور و در میان قبایل صحرا نشین سُخ و هُشّیار، سرگردان و از مهمان نوازى این قبایل برخوردار بود.  ولى پس از آن در جون هزاروپنجصدوچهار. م / به کابل رفت ، آن جا تحت فرمانروایى ارغونها بود. وی به کمک برادرش، کابل را فتح نمود و موفق شد تا قبایل مجاور را خراجگزار خود سازد.
سرانجام در پانزده صدوپنج - م / به درخواست سلطان حسین میرزا بایقرا که از او براى مقابله با ازبکها یارى خواسته بود، عازم هرات شد.  در این هنگام سلطان حسین بایقرا درگذشت و بى لیاقتى پسرانش موجب شد تا شیبانى خان ازبک، بخش بزرگى از خراسان را فتح کند و در نتیجه، بابر دست خالى از طریق هندوکُش به کابل باز گردد.  تا این که بابر درپانزده صدوهفت- م/ قندهار را از دست ارغونها بیرون آورد، اما همین که شیبانى خان این شهر تازه فتح شده را محاصره کرد، بابر به جاى دفاع از آن، راهى هندوستان شد.  در همین احوال میان شیبانى خان و شاه اسماعیل صفوى جنگى روى داد که شیبانى خان ازبک شکست خورد و سرانجام در سه دسامبر هزاروپنجصدوده-  م / در مرو کشته شد.
از طرفى بابر دراکتبر پانزده صدويازدهج- م / براى بار سوم سمرقند را به تصرف درآورد، اما به عنوان دست نشانده شاه اسماعیل فرمان مى‏راند و حتى تظاهر به تشیع نیز مى‏کرد.
بالاخره بابر پس از دو سال زنده گى پر مخاطره و سرگردانى، به کابل بازگشت، که از آن پس پایگاهى براى لشکر کشیهاى پر امید او به شرق و جنوب محسوب مى‏شد.  کوششهاى مکرر او براى باز پس گرفتن قندهار، به مذاکراتى در مه پانزده صدوبيست ودو-  م / انجامید که در نتیجه آن، قندهار به تصرف درآمد. سپس با پشتکار بیشتر متوجه هندوستان شد که از سال پانزده صدوشانزده-  م / با تاخت و تازهاى مکرر خود به شناسایى آن پرداخته بود.
فاتح قندهار ، ظهیر الدین بابر ، از سوى دولت خانِ لودى، حاکم لاهور و عالَم خان، کاکاي ابراهیم لودى، سلطانِ دهلى،
به هندوستان دعوت شد تا ایشان را در برابر ابراهیم کمک کند. به این ترتیب بابر در دومین حمله خود به هندوستان، دولت خان را بر انداخت و  پس از آن که با استفاده از نفوذ عالَم خان، پشتیبانى افغانها را جلب کرد، در اپریل پانزده صدوبيست وشش - م / در پانى پِت، قواى ابراهیم لودى را در هم شکست و دهلى و آگره را متصرف شد به طورى که در جهت شرق تا جَونپور و غازى پور در امتداد گنگ پیش رفت. تا این که پیروزى در خانوا و غلبه بر رانانسنگا - ملکه چیتور - در فبروری پانزده صدوبيست وهفت م خاطرش را از جانب راجستان آسوده ساخت.  از سوى دیگر، اپریل پانزده بيست ونو- م / در محلى که رود گوگره به گنگ مى‏پیوندد، حوزه حکومت خود را در هندوستان، تا بنگال وسعت بخشید.  سرانجام بابر در بيست وهفت دسامبر پانزده صدوسي - م / در اَگره درگذشت و چند سال بعد جسدش را در کابل منتقل و در مقبره کنونیش به خاک سپردند.
بابر مردي شجاع، کوشا، آداب دان، محتاط و سیاستمدارى مدبر بود.  وى از سرداران بزرگ ازبک چیزهاى بسیارى آموخت به طورى که انضباط دقیق، فنون دفاع در زمین هموار، سنگربندى، توپخانه و آیین محاصره را به صورتى مؤثر در لشکرکشیهاى خود به هندوستان به کار بست.  تجارب بسیار برای او این امکان را فراهم کرد تا در میان گروههاى کوچکى از تیموریان شکست خورده که هنوز عارى از جاه طلبى شخصى نبودند و همچنین مغولانى که حتى از تیموریان نیز کمتر شایسته ی اعتماد بودند، اتحاد برقرار کند تا این که سرانجام پس از کسب پیروزى و قدرت، فرمانده ای بلا منازع شود.
بابر نه‌ تنها سياستمداري‌ زبده‌، و جنگجويى‌ دلير بود، بلكه‌ مردي‌ آزادانديش‌ و دانشمند نيز به‌ شمار مى‌آمد. در وصيت‌نامه‌اش‌ كه‌ گفته‌ مى‌شود نسخه‌اي‌ از آن‌ در كتابخانه بهوپال‌ نگهداري‌ مى‌شود، به‌ همايون‌، فرزندش‌، سفارش‌ كرده‌ است‌ تا براي‌ وحدت‌ اسلام‌ اختلاف‌ ميان‌ شيعه‌ و سنى‌ را ناديده‌ بگيرد اين‌ سفارش‌ نمايانگر تسامح‌ مذهبى‌ و وسعت‌ ديد سياسى‌ بابر است‌ و از اين‌ طريق‌ توانست‌ با دولت‌ شيعى‌ صفويه‌ ارتباطى‌ دوستانه‌ برقرار و نقشى‌ مهم‌ در انتقال‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ ايرانى‌ به‌ هند ايفا كند .
بابر به‌ علم‌ و هنر و به‌ ويژه‌ شعر علاقه‌ داشت‌. در دورة وي‌ نقاشى‌ و معماري‌ پيشرفت‌ چشمگيري‌ يافت‌. از آثار معماري‌ اين‌ دوره‌ بايد به‌ مسجد و آرام‌ باغ‌ اشاره‌ كرد. وي‌ براي‌ ساختن‌ آگره‌، سنان‌، معمار برجسته عثمانى‌ را به‌ هند دعوت‌ كرد و او يكى‌ از بهترين‌ شاگردان‌ خود به‌ نام‌ يوسف‌ را نزد بابر فرستاد. يكى‌ از هنرهاي‌ مورد علاقة تيموريان‌ خوش‌ نويسى‌ بود كه‌ بابر خود در آن‌ دستى‌ قوي‌ داشت‌ و چندان‌ در اين‌ هنر پيش‌ رفت‌ كه‌ مبدع‌ خط و شيوه‌اي‌ شد كه‌ به‌ خط بابري‌ شهرت‌ يافت‌. بابر نسخه‌اي‌ از قرآن‌ را كه‌ با اين‌ خط نوشته‌ شده‌ بود، به‌ مكه‌ فرستاد .
مسجد بابري‌ به‌ سبب‌ موقعيت‌ ويژة مذهبى‌ آن‌ همواره‌ موضوع‌ اختلاف‌ ميان‌ مسلمانان‌ و هندوها بوده‌ است‌. مسبب‌ اين‌ كشمكشها، گزارش‌ نويل‌، افسر انگليسى‌ است‌ كه‌ در هجده پنجاه وپنج - م‌ / بدون‌ آنكه‌ سندي‌ معتبر ارائه‌ دهد، ادعا كرد كه‌ اين‌ مسجد در محل‌ معبد ويران‌ شده هندوها بناشده‌، و اصلاً محل‌ تولد رام‌ چندر بوده‌ است‌. هندوها نيز برآنند كه‌ اين‌ مسجد بر خرابه‌هاي‌ معبد راما ساخته‌ شده‌، و راماچندر بر سكوي‌ (چبوتره) كوچكى‌ كه‌ درقسمت‌ بيرونى‌ شبستان‌ مسجد قرار داشته‌، زاده‌ شده‌ است‌ . اختلاف‌ نظر و كشمكش‌ ميان‌ مسلمانان‌ و هندوان‌ بر سر محل‌ اين‌ مسجد سالهاي‌ متمادي‌ ادامه‌ داشت‌ و ساختمان‌ آن‌ بارها تخريب‌ و دوباره‌ ساخته‌ شده‌ است‌ تا سرانجام‌ درسال سيزده هفتادويک  اين‌ مسجد به‌ دست‌ هندوها به‌ كلى‌ ويران‌ گرديد. مسجد بابري‌ داراي‌ كتيبه پارسى‌ بود كه‌ تاريخ‌ ساخت‌ بنا را نيز نشان‌ مى‌داد. در هر سه كتيبه‌ پس‌ ازستايش‌ خدا و اشاره‌ به‌ فرمان‌ بناي‌ مسجد توسط بابر از ميرباقى‌ به‌ عنوان‌ بانى‌ اين‌ مسجد ياد شده‌ است‌. بابر براي‌ نگهداري‌ مسجد، مقرري‌ ساليانه‌اي‌ نيز تعيين‌ كرده‌ بود كه‌ تا سالها پس‌ از او پرداخت‌ مى‌شد .
علاوه‌ بر مسجد ياد شده‌، دو مسجد ديگر به‌ فرمان‌ بابر در هند بنا گرديد كه‌ هر دو، به‌ مسجد بابري‌ مشهورند: يكى‌ بابري‌ مسجد در كابلى‌ باغ‌، در پانى‌ پت‌، و ديگري‌ در آگره‌ در قسمت‌ چپ‌ رودخانة جمنا در نزديكى‌ باغ‌ زرافشان‌.
ظهیرالدین محمد بابر کتابی درباره فتوحات و جهانداری ترجمه حال خودش به نام توزوک بابری به زبان جغتایی تألیف کرد که بعدها عبدالرحیم خان جانان به فرمان اکبر شاه آن را به پارسی برگردانید. بابر به پارسی و ترکی شعر می گفت و این بیت زیبا از اوست:
بازآی ای همای که بی طوطی خطت              نزدیک شد که زاغ برد استخوان ما
باری، ظهیرالدین محمد بابر هنگامی که پس از فوت پدر در ولایت فرغانه حکومت می کرد و شهر اندیجان را به جای تاشکند پایتخت خویش قرار داد؛ در مسند حکمرانی دو رقیب سرسخت داشت که یکی کاکايش امیر احمد حاکم سمرقند و دیگری مامايش محمود- حاکم جنوب فرغانه بود. بابر به توصیه مادر کلانش از یکی از رؤسای طوایف تاجیک به نام یعقوب استمداد کرد. یعقوب ابتدا به جنگ محمود رفت و او را بسختی شکست داد و سپس امیر احمد را هنگام محاصره انیجان دستگیر کرد. بابر که آن موقع در مضیقه مالی بود، خزانه امیر احمد در سمرقند را که دو کرور دینار زر بود به تصرف آورد و آن پول در آغاز سلطنت بابر در پیشرفت کارهایش خیلی مؤثر افتاد. بابر با وجود آنکه در آن زمان بیش از سیزده سال نداشت شعر می گفت و با وجود خردسالی، خوب هم شعر می گفت. این شعر را هنگام مبارزه با کاکايش امیر احمد سروده است:
با ببر ستیزه مـکن ای احـمد احــرار           چالاکی و فرزانگی ببر عیانست
گر دیر بپایی و نصیحت نکنی گوش          آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست.
آثاربجامانده ازبابر:
← 
۱ بابرنامه بابر در این حسب حال که خود به ترکی جغتایی نوشته است، بی آن‌که ضعف‌ها و لغزش‌ها و شکست‌هایش را کتمان کند، سرگذشت خود را از جوانی تا آخرین سالهای عمر به رشته تحریر درآورده است. این کتاب صرفاً ستایش‌نامه‌ای از زندگی شخصی او نیست، بلکه لحن آن به قدری عادی و بی‌طرفانه است که خواننده متفنّن شاید آن را خاطرات سربازی باتجربه و شجاع یا بنیانگذار سلسله‌ای به شمار نیاورد، حال آن‌که با مطالعه دقیق‌تر می‌توان دریافت که ماجرا چیزی جز این نیست. نمی‌توان ادعا کرد که بابر در ترسیم چهره واقعی خود یا دوستان و دشمنانش کاملاً بی‌طرف بوده است، مثلاً بخوبی می‌توان دریافت که در وصف احوال شیبانی خان تحت تأثیر احساسات قرار گرفته و عمداً از حیثیّت و اعتبار او کاسته است، اما بابرنامه، علی رغم بی‌انصافی‌هایی از این قبیل که گاه گاه در کتاب ظاهر می‌شود، بیش از اغلب آثار دیگر از این نوع شایان اعتماد است. در این کتاب استعداد شگرف مصنف در مطالعه حوادث و روح تحلیل‌گر او در شرح یا توضیح آثار هنری و وصف انواع گیاهان و حیوانات هر ناحیه و بیان روان‌شناسی جمعی و خلقیات شخصی از هر حیث نمایان است. بابرنامه به دلیل زبان ساده و منقّح و لحن طبیعی و وصف‌های رنگارنگ و زنده، باید یکی از بهترین نمونه‌های نثر جغتایی، و‌ به‌طور کلی یکی از شیواترین آثار منثور زبان ترکی شمرده شود.
← 
۲ عروض رساله سی (رساله عروض) مدتها از طریق بابرنامه و برخی از نسخه‌های دیوان بابر و منتخب التواریخ بَداؤنی  معلوم شده بود که بابر رساله‌ای در عروض به زبان جغتایی نوشته است. اما این رساله تا ۱۹۲۳ که محمد فؤاد کوپریلی نسخه دستنویس آن را در پاریس پیدا کرد، شناخته نشده بود. این رساله با آثاری از این نوع که به زبان پارسی نوشته شده اختلاف چندانی ندارد، ولی در باب برخی از قوالب عروضی که شاعران ترک به کار برده‌اند، اطلاعات موجود در این کتاب از آنچه در میزان الاوزان نوایی آمده کامل‌تر است و اهمیتش نیز در همین است. بابر مثا‌ل‌هایی از اوزان و بحور رایج ترکی و پارسی آورده و گاهی هم مثال‌هایی از شعر خود در آن‌ها گنجانده است، اما شواهدی که از بحور ابداعی خود آورده صرفاً ترکی است. بابر در پایان دیوان خود اشاره می‌کند که رساله عروض را دو یا سه سال پیش از فراغت از فتحِ هندوستان (ح ۹۳۲ـ۹۳۴) به پایان رسانده است.
← 
۳ مُبَیَّن  رساله‌ای در قالب مثنوی در بحر خفیف مخبون (فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلُن) که بنابر آنچه در عروض رساله سی آمده، در ۹۲۸/۱۵۲۱ خاتمه یافته است. او در این رساله، هم به مباحثی در فقه حنفی و هم به موضوعاتی در باب لشکرکشی پرداخته است. این کتاب صرفاً جنبه تعلیمی و آموزشی دارد و از هرگونه اهمیت هنری خالی است، امااز مطاوی آن استنباط می‌شود که بابر به علم فقه عنایت داشته و در مذهب حنفی راسخ بوده است. مستشرقان تا این اواخر رساله مبین را ذیل عنوان «مُبین» می‌شناختند و آ.س. بِورِیج هم نام آن را چنین ضبط کرده، هر چند او اشاره می‌کند که مورخان هندی از جمله ابوالفضل علاّمی و بداؤنی عنوان کتاب را «مُبَیَّن» خوانده‌اند. در حقیقت «مُبین» نام تفسیری بر همین مثنوی است که شیخ زین، منشی بابر، آن را تألیف و تنظیم کرده است.
← 
۴  ترجمه رسالة والدیّه رساله‌ای است در اخلاق صوفیه، تألیف خواجه عبیدالله اَحرار، صوفیِ بزرگِ آسیای مرکزی و مرشد روحانی تیموریان. چنانکه از عنوان آن پیداست، خواجه عبیدالله آن را با اصرارِ پدرخود نگاشته است. بابر آن را در ۹۳۵/۱۵۲۹ به ترکی جغتایی برگردانده و هم اکنون ضمیمه دیوان اوست. این رساله منظوم و در قالب مثنوی است و در ۲۴۳ بیت، در بحر رمل (فَعِلاتُن فَعِلاتُن فَعِلُن)، سروده شده است. با اینکه اشعار آن ساده و مطبوع است، ارزش هنری چندانی ندارد و اهمیت آن از لحاظ دلالت بر گرایش بابر به تصوف است.
← 
۵  دیوان قسمت اعظم اشعار دیوان بابر به ترکی است، اما چند شعر پارسی هم در آن آمده است. انواع شعر او عبارت است از: غزل، مثنوی، رباعی، قطعه، تیوغ - از قوالب شعری خاصِ زبان ترکی، معما، و مفردات. اشعار فراوانی در دیوان مشاهده می‌کنیم که در بابرنامه به سرودن آن‌ها اشاره شده است. نسخه‌های موجود دیوان بابر براساس نظم قدیمی معمول در دیگر دیوانها تدوین نشده است و اشعار بی هیچ ترتیب آشکاری در آن ضبط گردیده است. بابر در فن شعر از هیچ‌یک از شاعران جغتایی قرن نهم/ پانزدهم، حتی از نوایی، فرودست تر نیست. او عقاید و عواطف خود را به زبانی ساده و سبکی خالی از تکلف بیان می‌کند. در دیوانش ترانه‌های عاشقانه و صوفیانه و خَمریّه، و شعرهایی با مضامین عادی روزمره در کنار یکدیگر قرار گرفته است. شعر بابر تاحدی از شعر شاعران متقدم بویژه نوایی متأثر است، اما از هرگونه تقلید صرف عاری است. با این‌که بابر تا حدی به شعر متصنّع و هنرنمایی‌های شاعرانه گرایش داشته و با این‌که به تبعیت از سنتِ رایج ادبیات ترکی و پارسی در آن روزگار، معمیّات بسیار نیز سروده است (۵۲ معمّا در دیوانش آمده است)، قسمت اعظم اشعارش ساده و بی پیرایه و طبیعی است. در دیوانش تعدادی تیوغ به چشم می‌خورد. رباعیات معدودش در نهایت شیوایی است، و در میان «تورکو» ( ترکی ) ها یا ترانه‌های عامیانه‌اش، یک قطعه شعر هجایی نیز هست . بابر شعر پارسی نیز می‌سرود و در دیوانش بیش از بیست قطعه شعر پارسی وجود دارد، اما علاقه‌اش به زبان مادری موجب شده که شعر جغتایی را به شعر پارسی رجحان دهد. علاوه بر این، غالباً در اشعارش به ارزش قوم ترک اشاره دارد و افتخار می‌کند که خود فردی از آنان است. بابر در این باره از آن جریان فکری و ادبی خاص تبعیت می‌کند که در طول قرن پیش با نوایی آغاز شده بود و علاوه بر خراسان، در همه دربارهای تیموریان سخت مورد عنایت بود. نفوذ ادبی بابر موجب شد که گروهی شاعرِ جغتایی سرای، هم در میان فرزندان او و هم در میان درباریانِ ایشان ظهور کند. به هر حال، مسلّم است که در تاریخ ادبیات باید در میان سرایندگان شعر جغتایی پس از نوایی مقامی والا به بابر اختصاص یابد. سرچشمه ها: ويکي فقه، مجله آرياناسال شصت وسه ومقاله هاي نويسنده .
 

No comments: