آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, July 29, 2013

سر پرستی نه زور گویی

صالحه رشیدی
آیا سرپرستی مرد در خانواده به معنای استبداد و روز گویی اوست ؟
سرپرست یعنی قدرتمند ؟ سرپرست یعنی حاکم و ظلم ؟ یعنی خالق امرو نهی ؟ سازش و جعل کار ؟ بی بند بار ؟
 
 
قاتل ؟ بی عاطفه ؟ سر پرست یعنی در بر گیرندۀ تمام اعمال منفی ؟ نمیدانم چگونه این عنوان را بر گزید و کرامت و عواطف انسانی ، پیوند پدری ، برادری ، همسر بودن و هم بستر بودن شان را زیرا سؤال برد . آغاز سرپرستی از زندگی مشترک شروع می‌شود که به اساس ازدواج است . و خواه این ازدواج‌ها تحمیلی باشد و یا با توافق خود ،
ازدواج یک قراد داد مبتنی بر توافق وسازش بین زن و مرد است که پیام آور و ادامه دهنده آغاز زنده گی مشترک می‌شود ،
و از آغازین آن‌ها در غم و شادی ، لذت و رنج یک دیگر سهیم می‌شوند و پرابلم های زندگی را به یاری و همنوایی یک دیگر حل میکنند و آنقدر مونس و همدم می‌شوند که دیگر دیوار و یا پرده در بین شان وجود نمی داشته باشد ، با اعتماد و باور کامل سر بر بالین هم می نهاند ، بسیاری از ازدواج‌ها اغلب با شور و هیجان عاطفه آغاز شده اما بسیار زود از مواجه شدن با واقعیت‌ها با جنگ و جدل از هم گسیخته است و یا در بسا موارد تنها زن مثل موجود رز خرید ظلم و ستم مرد را به عنوان محرم و سر پرست خود متحمل شده با یآس و نومیدی به زنده گی رقت بار با ناگزیری ادادمه داده و فقط متیوان چنین زنده گی را یک قربانی در شمار گرفت و این‌گونه قربانی در کشور ما بی شمار است که مرد همیشه با قبولاندن حاکمیت خود در مورد مختلف زندگی که از بستر آغازشده تا عادی ترین مناسبات بین خانواده‌های است . چرا که مرد سرپرست است باید امر و نهی داشته باشد و به نوعی از استبداد خواهشات ونظریات اش مورد قبول واقع گرداند در غیر آن سرپرست زور و قدرت دارد هر آنچه دلش خواست انجام میدهد از ازدواج دوم گرفته تا طلاق .
از جمله عواملی که می‌تواند در پایایی و یا پایان ، زنده گی مشترک نقش مهم داشته باشد وضعیت اقتصادی خانواده و معیار های قبول شده جامعه است . باید تذکر داد که برخی از مردم چنین گمان دارند ، در درون خانواده‌های اسلامی مسایلی است بنام حدود شریعی که به هنگام تلاوت قرآن متوجه شدیم این عبارت شش بار در دو آیه تکرار شده است مضمون دو آیه مورد نظر ، حمایت و پشتیبانی از خانواده اسلامی از بیم مکدر شدن روابط و برای ترمیم و پیوند آن بدین سان از فرو پاشی آن جلوگیری شود .
نه به معنی آنکه مرد منحیث سر پرست آنچه دلش خواست بکند . سرسپرستی مرد به عنوان نان آور و تأمین کننده معیشت است که مناسبات اقتصادی و فرهنگ پایین جامعه و عدم سهم زنان در مناسبات اقتصادی و در ضمن عدم آگاهی مردن اززنده گی مشترک این زور و توانایی را نسبت به خود میدانند . و خواهرانی مظلوم ما که اسیر رنج و غصه اند و نا چاری حصار حصین بودن شان است.
متاسفانه زن در جامعه ما همان لباسی را بر تن دارد که عنعنه برایش بریده و دوخته است . عنعنه باوری را در ذهن زن بارور کرده است که زن نمیتواند جز آنچه عنعنه تعین نموده است باشد پا فراتر بگذارد . دردناک این است که نهاد های هم که در زمان های مختلف به نام زن تشکیل شده اند ؛ نام نهاد بوده اند.دردناکتر اینکه که مردان روشنفکر ما توانسته اند از دین و تعلقات دینی به اسانی در گذرند اما گذشتن از عنعنات رایج جامعه برای شان ناممکن بوده است . من گاهی فکر میکنم که زن در برابر مرد ، دانا و هوشمند آ زاده و رها میتواند باشد نه در برابر مرد اسیر . چه بسا که زنان ما ترجیح داده اند در حصار چهار دیواری ها دور از نگاه مردان نابخرد بمانند. چه بسا که زنان و من چادری را چون محافظی در برابر دیدگاه مرد روشنفکری که خود را مالک مطلق دنیای عینی و ذهنی زن می پندارد ، دیده باشم. زن جامعه ما هم با پناه بردن به دامان رواج و باور های اجتماعی برای شان امنیت حضوری دست و پا میکنند . امنیت اخلاقی را در نظر دارم نه امنیت عامه را که آنرا میتوان با تنظیم درست روابطه و ضوابط ها زیر کنترول درآورد اما امنیت اخلاقی را به داسانی و به توسل به نیرو نمیتوان حاصل کرد. بیشتر مردان روشن ما شوهر بودن را رتبه و زن بودن ( همسربودن) را خفت می پندارند. مرد بودن نه تنها در ذهن عامه که در ذهن روشنفکران و تحصیل یافته گان دلیل حق داشتن و برهان منبع حق بودن است. گاه به این باور میرسم که مرد تحصیل کرده ما روشنفکری را چون چپن سفیدی در بیرون خانه روی لباس خانگی اش می پوشد و چون برمیگردد چپن اش را بیرون در می گذارد و با سیمای متفاوت وارد میشود با تمام حق های جهان در جیب هایش و تمام صلاحیت های ممکن در چشم‌هایش. زنان روشن فکر هم چنین اند و آزادی خود شانرا در حد حق کار در بیرون خانه میبینندو ستم رایج جاری بر تن و روان زن را نادیده می گیرند. با زنان بیسواد و کم سواد و کدبانو ها که اکثریت زنان جامعه را میسازند رابطه گسسته و نا استوار دارند و خود را قشری بهتر از آنان و کمتر از مردان می انگارند.اما زنانی مثل نمونه که چراغ شام جامعه زن را با نوشته های روشنا می بخشید امید های زنده فردای زن هستند. من از همه خواهش میکنم که داستان رنج این نیمه خاموش را بنگارید و بگذارید تاریخ انراحفظ کند.
زنان آگاه بی مردان خردمند نمیتوانند به خواست مقدس شان برسند. ما زنان هسته ی باور های بی برگشت اجتماعی را در گوش فرزندان مان میخوانیم مردان تربیت یافته زنان اند . این در جنس شان نیست در تربیت شان است تربیت شان بر اساس باور های دینی ، میحطی و عنعنوی است باور های محیطی و عنعنوی به سطح رشد جامعه از نگاه های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی وابسته است اگر چنین نمیبود مردان سراسر جهان باید دارای برخورد شبیه هم میبودند که نیستند. برای تحقق انسانیت زن و مرد در کنار هم پهلوی هم و برای هم اند نه در برابر هم و خصم هم. پس کلمه سرپرست و و ظیفه سر پرستی هم در عرف و عنعنه ما منحیث یک رکن اساسی جا پیدا کرده برای ضعف قوت زن و مطیح شدن و فرمان بردار شدن .
 
 
 
 
 
 
 

No comments: