کاوون خموش
دربرابردختر نوجوانی نشستهام که ناخن های نورسیدهاش را نوازش میکند.انگشتهایش یک سال ونیم پیش ناخن نداشت، ناخنهایش راهمسرو خانواده همسرش کشیده بودند
دربرابردختر نوجوانی نشستهام که ناخن های نورسیدهاش را نوازش میکند.انگشتهایش یک سال ونیم پیش ناخن نداشت، ناخنهایش راهمسرو خانواده همسرش کشیده بودند
سحرگل از دولت می خواهد خانواده شوهرش را از
بند رها نکند
در برابر دختر نوجوانی نشستهام که ناخن های نورسیدهاش را نوازش میکند. انگشتهایش یک سال و نیم پیش ناخن نداشت، ناخنهایش را همسر و خانواده همسرش کشیده بودند.
حالا هم که در مورد روزهای حبس در زیر زمین تاریک خانه همسر و شبهای سختی که با شکنجه سر میکرد، می پرسم، به ناخنهای نورسیده اش خیره میشود و بدون اینکه حرفی بزند، آنها را نوازش میکند. نام این دختر نوجوان سحرگل است، دختری که در چهارده سالگی به خانه بخت رفت و ماه عسل را در زیرزمین تاریک خانه همسرش شکنجه شد. پلیس شش ماه بعد خبر شد که سحرگل زیر شکنجه است، دست به کار شد و سحرگل را نجات داد.تا این نوعروس را به بیمارستان منتقل کردند، شوهرش فرار کرد. تا چند ماه بعد از تداوی هم آثار شکنجه و جراحات عمیق در سیمای او به وضوح دیده میشد. موی سرش رفته بود، پوستش را با انبور کنده بودند و اندامش با سیخ داغ شده بود، گوش هایش را هم بریده بودند.
در برابر دختر نوجوانی نشستهام که ناخن های نورسیدهاش را نوازش میکند. انگشتهایش یک سال و نیم پیش ناخن نداشت، ناخنهایش را همسر و خانواده همسرش کشیده بودند.
حالا هم که در مورد روزهای حبس در زیر زمین تاریک خانه همسر و شبهای سختی که با شکنجه سر میکرد، می پرسم، به ناخنهای نورسیده اش خیره میشود و بدون اینکه حرفی بزند، آنها را نوازش میکند. نام این دختر نوجوان سحرگل است، دختری که در چهارده سالگی به خانه بخت رفت و ماه عسل را در زیرزمین تاریک خانه همسرش شکنجه شد. پلیس شش ماه بعد خبر شد که سحرگل زیر شکنجه است، دست به کار شد و سحرگل را نجات داد.تا این نوعروس را به بیمارستان منتقل کردند، شوهرش فرار کرد. تا چند ماه بعد از تداوی هم آثار شکنجه و جراحات عمیق در سیمای او به وضوح دیده میشد. موی سرش رفته بود، پوستش را با انبور کنده بودند و اندامش با سیخ داغ شده بود، گوش هایش را هم بریده بودند.
آغاز ماجرا
سحرگل در روستایی در ولایت شمالی بغلان افغانستان به دنیا آمده و در همانجا نوجوان شد. وقتی دست چپ را از راست تشخیص داد، پدرش از دنیا رفت. پدرش هر ناز او را می خرید و او را تا مدرسه همراهی میکرد. میگوید پدرش که مرد، دلش از رفتن به مدرسه سرد شد. بعد مادرش ازدواج دوم کرد.
سحرگل میگوید در آن زمان بسیار احساس تنهایی میکرد و گوشه بام مینشست و به کوچه های ده میدید، در حالیکه مادرش با ناپدری اش زندگی تازه ای آغاز کرده بودند.
سحرگل در روستایی در ولایت شمالی بغلان افغانستان به دنیا آمده و در همانجا نوجوان شد. وقتی دست چپ را از راست تشخیص داد، پدرش از دنیا رفت. پدرش هر ناز او را می خرید و او را تا مدرسه همراهی میکرد. میگوید پدرش که مرد، دلش از رفتن به مدرسه سرد شد. بعد مادرش ازدواج دوم کرد.
سحرگل میگوید در آن زمان بسیار احساس تنهایی میکرد و گوشه بام مینشست و به کوچه های ده میدید، در حالیکه مادرش با ناپدری اش زندگی تازه ای آغاز کرده بودند.
دیری نگذشت که سحرگل خواستگار یافت. این دختر
کوچک با وجودی که چهارده سال داشت اما با ازدواج مخالف بود، برادرش و خانم برادرش
که حالا در بدخشان زندگی میکنند، او را در برابر چیزی حدود ده هزار دلار آمریکایی
به خانه بخت فرستادند. روز امتحان همه رفتند درس خواندند مگر من با دخترها رفتم
بازی کردم و قصه کردیم، [با تبسم] درس نخواندم و تمام روز در مورد آرزوهای خود قصه
کردیم."
سحرگل در حالیکه خشم عمیقی در سیمایش موج میزد گفت: "من را برادرم عروس کرد، بیچاره را زنش مجبور کرد که مرا به شوهر بدهد."در خانه نو زندگی دشوارتر بود. گویا خانواده سحرگل او را وادار به تن فروشی کرده بودند. پلیس در آن زمان اعلام کرد که علت حبس و شکنجه سحرگل، راضی نشدن او به تن فروشی به خواست خانواده شوهرش بوده است. گرچه شواهدی برای اثبات این ادعا در دست نیست.
سحرگل می گوید که روزهای سختی را در زیرزمین خانه شوهرش گذرانده است، برایش نه آب می دادند و نه نان. شش ماه گرسنگی و زندان از او "نیم آدم" ساخت.
سحرگل در حالیکه خشم عمیقی در سیمایش موج میزد گفت: "من را برادرم عروس کرد، بیچاره را زنش مجبور کرد که مرا به شوهر بدهد."در خانه نو زندگی دشوارتر بود. گویا خانواده سحرگل او را وادار به تن فروشی کرده بودند. پلیس در آن زمان اعلام کرد که علت حبس و شکنجه سحرگل، راضی نشدن او به تن فروشی به خواست خانواده شوهرش بوده است. گرچه شواهدی برای اثبات این ادعا در دست نیست.
سحرگل می گوید که روزهای سختی را در زیرزمین خانه شوهرش گذرانده است، برایش نه آب می دادند و نه نان. شش ماه گرسنگی و زندان از او "نیم آدم" ساخت.
زندگی
دوباره با زخم های تازه
در کابل پایتخت، برای قربانیان مثل سحرگل، سه خانه امن فعالیت میکند. سحرگل حالا ساکن یکی از این خانه هاست. در خانه امنی که سحرگل زندگی میکند، ۲۵ دختر جوان و نوجوان از خشم خانواده و خشونتهای جنسیتی فرار کرده اند. هر کدام از این دختران داستانهای تلخی دارند.
سحرگل میگوید که وقتی به خانه امن آمد، فهمید که یگانه انسان روی زمین نیست که متحمل این همه خشونت و ظلم و وحشت شده است. می گوید قصه های دختران دیگر را که می شنود، دردهای خودش از یادش می رود.
سحرگل در یک و نیم سال گذشته، زیر تداوی بود. دردهای عمیقش را در هند مرحم گذاشتند، تا چند ماه دیگر شانزده ساله میشود، میگوید انتظار دارد تمام دوستانش را برای اولین بار در مراسم سالگرد تولدش دعوت کند.او حالا صنف/کلاس چهارم مکتب/مدرسه است. اما آنطوری که خودش می گوید، دلچسپی زیادی به درس خواندن ندارد.
سحرگل هنوز در دوران کودکی است و به بازی های کودکانه و قصه با دوستانش دلخوش کرده است.او هنگام صحبت با من اگرچه کمتر می خندید اما می خواست حرف بزند و می گفت: "اگر خودم کوشش کنم زود یاد میگیرم ولی کوشش نمیکنم، روز امتحان همه رفتند درس خواندن، مگر من با دخترها رفتم بازی کردم و قصه کردیم، [با تبسم] درس نخواندم و تمام روز در مورد آرزوهای خود قصه کردیم."
سحرگل میگوید می خواهد مدافع حقوق زن شود، می گوید با برنامههای کامپیوتر و زبان انگلیسی آشنا شده است و کم کم عادت می کند که درس بخواند و برای تحصیلات پیشرفته آماده شود تا در آینده مدافع حقوق زن شود و نگذارد که داستان زندگی او در زندگی دیگر دختران تکرار شود.
ناخنهایش حالا کاملا رسیده اند، به حدی که می تواند لباس هایش را خودش شستشو کند ولی می گوید رنگ ناخن دوست ندارد. اصلا از آرایش و فیشن نفرت دارد، می گوید گوشش را هم که بریده بودند، حالا التیام یافته ولی با آن هم دوست ندارد گوشواره و زیورات به تن کند.ولی همه چیز آنطوری که به نظر می رسد، رو به راه نیست. سحرگل همچنان کابوس می بیند و می ترسد که مبادا روزی دوباره به دست خانواده شوهرش بیافتد.
در کابل پایتخت، برای قربانیان مثل سحرگل، سه خانه امن فعالیت میکند. سحرگل حالا ساکن یکی از این خانه هاست. در خانه امنی که سحرگل زندگی میکند، ۲۵ دختر جوان و نوجوان از خشم خانواده و خشونتهای جنسیتی فرار کرده اند. هر کدام از این دختران داستانهای تلخی دارند.
سحرگل میگوید که وقتی به خانه امن آمد، فهمید که یگانه انسان روی زمین نیست که متحمل این همه خشونت و ظلم و وحشت شده است. می گوید قصه های دختران دیگر را که می شنود، دردهای خودش از یادش می رود.
سحرگل در یک و نیم سال گذشته، زیر تداوی بود. دردهای عمیقش را در هند مرحم گذاشتند، تا چند ماه دیگر شانزده ساله میشود، میگوید انتظار دارد تمام دوستانش را برای اولین بار در مراسم سالگرد تولدش دعوت کند.او حالا صنف/کلاس چهارم مکتب/مدرسه است. اما آنطوری که خودش می گوید، دلچسپی زیادی به درس خواندن ندارد.
سحرگل هنوز در دوران کودکی است و به بازی های کودکانه و قصه با دوستانش دلخوش کرده است.او هنگام صحبت با من اگرچه کمتر می خندید اما می خواست حرف بزند و می گفت: "اگر خودم کوشش کنم زود یاد میگیرم ولی کوشش نمیکنم، روز امتحان همه رفتند درس خواندن، مگر من با دخترها رفتم بازی کردم و قصه کردیم، [با تبسم] درس نخواندم و تمام روز در مورد آرزوهای خود قصه کردیم."
سحرگل میگوید می خواهد مدافع حقوق زن شود، می گوید با برنامههای کامپیوتر و زبان انگلیسی آشنا شده است و کم کم عادت می کند که درس بخواند و برای تحصیلات پیشرفته آماده شود تا در آینده مدافع حقوق زن شود و نگذارد که داستان زندگی او در زندگی دیگر دختران تکرار شود.
ناخنهایش حالا کاملا رسیده اند، به حدی که می تواند لباس هایش را خودش شستشو کند ولی می گوید رنگ ناخن دوست ندارد. اصلا از آرایش و فیشن نفرت دارد، می گوید گوشش را هم که بریده بودند، حالا التیام یافته ولی با آن هم دوست ندارد گوشواره و زیورات به تن کند.ولی همه چیز آنطوری که به نظر می رسد، رو به راه نیست. سحرگل همچنان کابوس می بیند و می ترسد که مبادا روزی دوباره به دست خانواده شوهرش بیافتد.
"شب بعد از اینکه نماز خواندم، خوابم
برد، خواب دیدم که یک سگ دنبالم میکند، دختر همسایه را صدا می کنم که کمکم کند،
کمک نمی کند، تا از بچه همسایه کمک میخواهم سگ مرا میخورد، صبح که از خواب بلند
شدم برایم گفتند که خسرانم (بستگان شوهر) را رها کردهاند."
می گوید وقتی خبر شد که خانواده شوهرش از بند رها شده اند، اشک در چشمش خشکید و از ترس اینکه مبادا به جانش بیایند، پنجره ها را بست و حالا دو هفته است که با ترس و لرز این طرف و آن طرف می رود.
پلیس افغانستان خانواده شوهر سحرگل را تحت پیگرد دارد و در پی گرفتاری شوهرش است. دادگاه عالی افغانستان میگوید که برای عاملان شکنجه سحرگل دادگاه نهایی فیصله نهایی را صادر خواهد کرد با این استدلال که عدالت را در مورد سحرگل تامین میکند.
می گوید وقتی خبر شد که خانواده شوهرش از بند رها شده اند، اشک در چشمش خشکید و از ترس اینکه مبادا به جانش بیایند، پنجره ها را بست و حالا دو هفته است که با ترس و لرز این طرف و آن طرف می رود.
پلیس افغانستان خانواده شوهر سحرگل را تحت پیگرد دارد و در پی گرفتاری شوهرش است. دادگاه عالی افغانستان میگوید که برای عاملان شکنجه سحرگل دادگاه نهایی فیصله نهایی را صادر خواهد کرد با این استدلال که عدالت را در مورد سحرگل تامین میکند.
"آرزو
دارم دُبی بروم"
سحرگل در چند جلسه اخیر دادگاه که شرکت کرده و با خانواده همسرش رو به رو شده، خودش را پشت وکیل مدافع خود پنهان کرده است و از فرط ترس نتوانسته در مورد حرفی بزند.او از مادرشوهر، پدر شوهر و خواهر شوهرش بیشتر از شوهرش می ترسد و می گوید از دولت افغانستان میخواهد که خانواده همسرش را از بند رها نکند.یک و نیم سال پیش، خانواده شوهر سحرگل، ناخن های او را از گوشت کشیدند، حالا او ناخن های نو کشیده است او می گوید: "اگر زندانی شوند، نمی ترسم، چرا بترسم، ولی اگر آزاد باشند، هر جایی که بخواهند می روند، آنها خواهند فهمید که من این جا هستم و من نگرانم که اگر بیرون بروم، بیایند دستم را بگیرند و دهنم را بسته کنند و با خود ببرند و من کاری نتوانم."
سحرگل در چند جلسه اخیر دادگاه که شرکت کرده و با خانواده همسرش رو به رو شده، خودش را پشت وکیل مدافع خود پنهان کرده است و از فرط ترس نتوانسته در مورد حرفی بزند.او از مادرشوهر، پدر شوهر و خواهر شوهرش بیشتر از شوهرش می ترسد و می گوید از دولت افغانستان میخواهد که خانواده همسرش را از بند رها نکند.یک و نیم سال پیش، خانواده شوهر سحرگل، ناخن های او را از گوشت کشیدند، حالا او ناخن های نو کشیده است او می گوید: "اگر زندانی شوند، نمی ترسم، چرا بترسم، ولی اگر آزاد باشند، هر جایی که بخواهند می روند، آنها خواهند فهمید که من این جا هستم و من نگرانم که اگر بیرون بروم، بیایند دستم را بگیرند و دهنم را بسته کنند و با خود ببرند و من کاری نتوانم."
سحرگل می گوید برای اینکه به آرزوهایش برسد،
دولت باید خانواده همسرش را دست کم تا ده سال در زندان نگه دارد. بانو سحرگل به
این باور است که تا ده سال دیگر بزرگ می شود و برای خودش کاره ای خواهد شد و آنگاه
در برابر هرکسی که بخواهد حق اش را زیرپا کند بایستد.
سحرگل یک برادر دارد. برادری که خواهرش را به شوهر داد، حالا از کاری که کرده پشیمان است. اما برای سحرگل دیگر مهم نیست که کسی دارد یا نه. او می گوید باید پیوسته تلاش کند که خواب هایش را برآورده کند.او تصاویر دبی را دیده و می گوید بزرگترین آرزویش این است که به دبی برود، به شهری "چراغان و مقبول"، جایی که بتواند بلند بلند بخندد.
مدافعین حقوق زن میگویند که سحرگل نمونهای از هزاران دختربانوی افغان است که صدایشان بلند ناشده خفه شده است.
شکریه خالقی یک مدافع حقوق زن می گوید که اگر دادگاه عالی افغانستان عاملان شکنجه سحرگل را رها کند، دیگر دختران و زنان جرات نخواهند کرد که در برابر خانوادههای مردسالار بایستند.
سحرگل یک برادر دارد. برادری که خواهرش را به شوهر داد، حالا از کاری که کرده پشیمان است. اما برای سحرگل دیگر مهم نیست که کسی دارد یا نه. او می گوید باید پیوسته تلاش کند که خواب هایش را برآورده کند.او تصاویر دبی را دیده و می گوید بزرگترین آرزویش این است که به دبی برود، به شهری "چراغان و مقبول"، جایی که بتواند بلند بلند بخندد.
مدافعین حقوق زن میگویند که سحرگل نمونهای از هزاران دختربانوی افغان است که صدایشان بلند ناشده خفه شده است.
شکریه خالقی یک مدافع حقوق زن می گوید که اگر دادگاه عالی افغانستان عاملان شکنجه سحرگل را رها کند، دیگر دختران و زنان جرات نخواهند کرد که در برابر خانوادههای مردسالار بایستند.
مجلس افغانستان اخیرا طرح قانون منع خشونت با
زنان را برای تصویب روی دست گرفت. مخالفت شماری از اعضای مجلس نمایندگان، تصویب
این قانون را که حقوق و آزادی های زنان را تضمین می کند، با بی سرنوشتی دچار کرده
است.
در افغانستان شماری از روحانیون و علمای دینی میگویند که به زنان "در چارچوب قوانین اسلامی آزادی داده شود، نه آزادی و حقوقی که هرکاری دل شان خواست بکنند".BBC
در افغانستان شماری از روحانیون و علمای دینی میگویند که به زنان "در چارچوب قوانین اسلامی آزادی داده شود، نه آزادی و حقوقی که هرکاری دل شان خواست بکنند".BBC
No comments:
Post a Comment