آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, May 28, 2013

دانشجـویان بد طـالـع

 
خلیلــــی مــــی خــــواســــت از خــــواســــته هــــای دانشجــــویان معــــترض حــــمایت کــــند امــــا کــــرزی . . .
 

 
 

 


 
 
 
 
 
اگر ادعا های هموطنان پشتون ما مبنی بر حمایت و پشتیبانی کریم خلیلی معاون دوم کرزی از حکیم شجاعی طالب کش حقیقت داشته باشد پس حمایت ایشان امروز از دانشجویان معترض به تبعیض ، تعصب و وجود فساد در سیستم  تدریسی دانشگاه کابل که اکثریت شان را جوانان هزاره تشکیل میدهند کاملاً منطقی و قابل تصور می باشد.
 
محترم خلیلی در همان روز اول اعتصاب دانشجویان و با اطلاع از نابسامانی ها ، تبعیض و بی عدالتی های موجود در دانشکده علوم اجتماعی چنان بر آشفته شده که از فرط خشم و غضب زیاد دندان جویده و به در و دیوار مشت می کوبید .بالاخره طاقتش طاق شده و با یک حرکت سریع شمشیر دوران جهاد را از دیوار پائین آورده و محکم  به کمر بست ، تا بادیگارد هایش چشم بهم زدند او از دروازه قصر ریاست جمهوری خارج شده و پیاده طرف جمال مینه در حرکت شد.
 
از فرط خشم وغضب فراوان چنان با هیبت راه می پیمود که گویی زمین در زیر پایش می لرزید ، شمشیرش را در هوا تکان داده و پیش چشمانش سر بریده فاروق عبدالله و بابر را در نوک آن مجسم کرده و از آن لذت می برد.غرق همین خیالات بود که صدای زنگ موبایلش او را از عالم رویا و خیالات شیرین بیرون آورد.
 
خلیلی :بلی بفرمائید !
 
کرزی :خلیلی صاحب کجا هستید که هیچ کسی سراغ تان را ندارد ؟
 
 خلیلی :من طرف دانشگاه کابل روان هستم.
 
کرزی :خلیلی صاحب اول که دانشگاه کابل نی بلکه پوهنتون کابل است ، ثانیاً توقع چنین نمک حرامی را از شما هرگز نداشتم و  گذشته از آن چه شنیده اید که بدون اطلاع بنده طرف پوهنتون در حرکت شده اید ؟
 
 خلیلی :کرزی صاحب یکدنیا معذرت و پوزش میخواهم باور کنید این عمدی نبود بلکه خیلی پریشان و مضطربم  که حتی در انتخاب کلمات دچار اشتباه می شوم.
 
کرزی :در پوهنتون چه می خواهید ؟
 
 خلیلی :من مجبورم از خواسته های دانشجویان معذرت میخواهم محصلین معترض دفاع کنم در غیر آن به یقین کامل یک روزی از طرف مردم هزاره سنگسار خواهم شد.

 
کرزی :خلیلی صاحب مگر قرار ما و شما همین نبود که هردو برای حفظ و حراست وحدت ملی در معضله کوچی در بهسود و اعتراض محصلین در پوهنتون کابل بی طرفی اختیار کرده و هیچ دخالت نکنیم ؟
اگر من هم  خدای نخواسته مانند شما از قوم پشتون حمایت کنم کار این کشور بکجا خواهد رسید ، آخر کمی از خدا حیا کنید و دنبال اینهمه قومگرایی نباشید !
 
خلیلی :کرزی صاحب به سر میرویس جان قسم که من در فکر قوم و مردم نیستم بلکه فقط از آینده خود هراس دارم و نمیخواهم از طرف مردم سنگسار شوم.
 
کرزی :نمیدانم دلیل اینهمه بی اعتمادی شما در چیست ؟
من که صد بار به شما قول دادم که در روز مبادا من شما را با خود حتی در کره ماه هم خواهم برد.
 
خلیلی :کرزی صاحب مرا ازین بیشتر خجالت ندهید من نمیدانم اینهمه بزرگواری و بنده نوازی  شما را چطور جبران کنم .
 
کرزی :خوب حالا که طرف پوهنتون روان هستید می توانید بروید ولی باید تا یکی دوساعت دیگر به ارگ برگردید .
 
خلیلی :کرزی صاحب دستان مبارکتان را می بوسم که از روی سخاوت به من حقیر اجازه رفتن به دا... معذرت میخواهم پوهنتون را می دهید من کوشش میکنم که به اسرع وقت کار را تمام کرده حضور مبارک برسم.
 
کرزی :نی خیلی عجله نکنید کدام کاری مهمی نیست فقط امروز همان محموله دالر ( سی آی ا ) به ارگ می رسد که من می توانم  استحقاق شما را نزد مارشال صاحب به امانت بگذارم.
 
خلیلی با شنیدن نام محموله دالر( سی آی ا ) پاهایش از حرکت ماند و در قسمت پائین شکم درد شدیدی که به درد ناف رفتگی شباهت داشت احساس کرد و آهسته شمشیرش را در غلاف داخل نموده عرق های صورتش را پاک کرده و به عجله طرف ارگ ریاست جمهوری به راه افتاد.
 
با تقــــــــــــديم حـــــــــرمت
حقــــ(شـــمس الحــق)ــــانی
 
 
 
 
 
 
 

No comments: