آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, May 21, 2013

: جنبشهای اجتماعی و مسئله آزادی زن

سیاوش دانشور
بخش اول :مسئله زن در ایران یکی از محوری ترین مسائل سیاسی و اجتماعی است که بناچار خود را به هر تحول سیاسی تحمیل میکند.












اولا، در ایران یک جنبش وسیع اجتماعی برای آزادی زن وجود دارد که در اولین روزهای بقدرت رسیدن ارتجاع اسلامی در سال 57 در مقیاس توده ای و با شعارهای آزادیخواهانه و خواستهای مدرن و جهانشمول علیه حجاب و جنبش اسلامی در قلمرو سیاست ابراز وجود کرد. ثانیا، اگرچه ارتجاع اسلامی روی دوش قتل عام و سرکوب خونین و پاکسازی و زندان نهایتا قادر شد حجاب را بر زنان تحمیل کند و رسما و علنا پرچم آپارتاید جنسی را در یکی از مهمترین کشورهای منطقه برافرازد، با اینحال مقاومت و جنگ زنان علیه قوانین اسلامی و کشمکش با رژیم ضد زن اسلامی بیوقفه ادامه داشته است. ثالثا، تقابل رژیم اسلامی با زنان و سرکوب زنان در ایران قبل از اینکه موضوعی مختص به زنان باشد یک بارومتر سیاسی در جامعه بوده است. همیشه و همواره تعرض به زنان نمادی برای عقب راندن نارضایتی عمومی و سرکوب سیاسی بوده است. آپارتاید جنسی و ضدیت با زنان یک رکن مهم ایدئولوژی حکومت اسلامی و یک رکن اساسی جنبش اسلام سیاسی است. هرجا اسلامیون بقدرت میرسند اولین تعرض را به زنان و اولین قوانین را علیه زنان تصویب میکنند. در ایران این موضوع فراتر از نفس قوانین و تحمیل بیحقوقی به زنان است. در ایران تقابل با زنان شاخصی برای مقابله با آزادیخواهی و برابری طلبی است. آزادیخواهی ای  که در جوهر خود با کل حکومت اسلامی و نفس اسلام در تقابل است. معادله سیاسی در ایران اینست: یا حکومت اسلامی و تداوم سرکوب و بیحقوقی زنان و یا سرنگونی انقلابی این نظام بعنوان پیش شرط آزادی و رهائی زنان.

وضعیت ویژه ایران و جایگاه مهم مسئله زن در جامعه، مسئله استراتژی سیاسی جنبش آزادی زن را  برجسته میکند. کدام استراتژی و کدام سیاستها و روشها میتواند پیشروی جنبش آزادی زن را تضمین کند و نهایتا آنرا به پیروزی برساند؟
برخلاف دوره انقلاب 57 ، واقعیت اجتماعی مسئله زن و وجود یک جنبش وسیع حقوق زنان در ایران باعث شده است که جریانات جدی سیاسی و جنبشهای اصلی اجتماعی مسئله زن را در سیاست و برنامه خود وارد کنند. در ایران نمیتوان از آزادی سخن گفت و به مسئله زن بی تفاوت بود. هر نوع آزادیخواهی بناچار باید مسئله زن را برسمیت بشناسد و به آن پاسخ دهد. حتی منادیان آپارتاید اسلامی و باندهای حکومتی تلاش میکنند در مضحکه های انتخاباتی با عوامفریبی بنوعی به مسئله زن رجوع کنند. در چند شماره نشریه و برای طرح بحث تلاش میکنیم جایگاه مسئله زن برای جنبشها و گرایشات اجتماعی را بررسی کنیم و از دیدگاه سوسیالیستی و کمونیستی کارگری به مسئله آزادی زن بپردازیم.
1- جنبش ملی - اسلامی
جنبش ملی – اسلامی طیفی وسیع از سازمانها و جریانات و رسانه ها و کمپین ها را در داخل و خارج ایران دربرمیگیرد که از حمایت رسانه های غربی و نهادها و بنیادهای دست راستی نیز برخوردارند. موضع سیاسی تک به تک این جریانات در قبال مسئله زن عموما و سوالات مشخص سیاسی جنبش زنان خصوصا ضرورتا یکی نیست اما در اساس یک استراتژی سیاسی مشترک دارند. با فرض استثناهائی و جابجائی های سیاسی در سالهای اخیر، کل این جنبش مخالف سرنگونی جمهوری اسلامی است. کل این جنبش همواره از جناحی از حکومت و از این طریق از کل حکومت اسلامی دفاع کرده است و هنوز علیرغم شکست کامل استراتژی سیاسی شان از خط مشی "اصلاح حکومت" و "مبارزه مسالمت آمیز" و "در چهارچوب قانون" به طرق مختلف دفاع میکنند. مسئله زن برای جریانات این جنبش نه مسئله ای قائم بذات و امری اجتماعی بلکه مسئله ای ابزاری است. برای این جریانات از یکسو قرار است زنان نیروی پیشروی "اسلام خوش خیم" در جدال درون حکومتی شوند و از سوی دیگر افق آزادی و برابری زن و مرد را در چهارچوب ارتجاع اسلامی و نظام بورژوائی اسیر کنند. بعنوان مثال در میان این جریانات مانند کلیه جناح های بورژوائی تمایل به فمینیسم و کنوانسیون رفع تبعیض از زنان گرایشی عمومی است. در عین حال بخشی که بیشتر به حکومت اسلامی متکی اند از همین سطح محقر هم عقب تر میروند. این جناح جنبش ملی اسلامی که شیرین عبادی از سخنگویان آنست تلاش دارد بین اسلام و حقوق زن پل بزند و برای استیفای حقوق زن سراغ دایناسور- آیت الله های کپک زده و متون اسلامی و خود قرآن میرود. از نظر تاکتیکی این جریان بحدی عقب مانده است که به سنتی ترین روشها در جامعه قرن بیست و یکمی ایران چنگ میزند تا بیگانگی کامل خود را با تمایل به آزادی زن در میان نسل جدید و میلیونها زن نشان دهد.
مهمترین حرکت در میان این جریان که مورد حمایت کل جنبش ملی اسلامی قرار گرفت کمپین یک میلیون امضا بود. در این کمپین طیفهای سیاسی مختلفی شرکت داشتند اما رهبری آن در دست ملی اسلامیها بود که اساسا چهارچوب این کمپین را در خدمت پیروزی اصلاح طلبان حکومتی قرار داده بود و با شکست استراتژی اصلاح طلبی این کمپین هم بپایان رسید. بن بست و شکست این کمپین و خروج فعالین اصلی آن از ایران تنها انعکاسی از بن بست و شکست استراتژی اصلاح حکومت است. بدون وجود جناح و نیروئی فعال در میان خود حکومت اسلامی که بتواند چتری برای تحرک این جریانات و وحدت آنها باشد، کل حرکت و پدیده "اصلاح حکومت" از هم می پاشد و به جریانات بی تاثیر در قلمرو سیاست تبدیل میشود. اگر امروز طرفداران "فمینیسم اسلامی" یکی بعد از دیگری سر از نهادهای غربی در می آورند و پشت سیاست دولتهای غربی و رژیم چنج تحت عنوان "حقوق بشر" میروند، اگر امروز کسی از "فمینیسم اسلامی" و سینه چاک دادن برای اصلاحات اسلامی و "جامعه مدنی" چیزی نمیشنود، اینها محصول بن بست و شکست استراتژی جنبشی است که قرار بود زنان و پتانسیل اعتراضی شان را به نیروی جنبش اسلامی و بقای نظام اسلامی تبدیل کند. اگر امروز این نیروها دیگر دنبال کمپین عرض حال به مجلس ارتجاع و آخوندهای کپک زده برای "دیه برابر" نیستند، به این دلیل است که استراتژی جنبش شان در سطحی کلان تر شکست خورد و "جنبش زنان" که قرار بود حاشیه ای بر متن استراتژی "اصلاح نظام" باشد، دیگر در همین حد هم و تا اطلاع ثانوی موضوعیت خود را از دست داده است. فعلا زمان آنست که فعالین این جنبش دنبال گرفتن جوائز و امکانات از نهادهای غربی و تحکیم کاریر حقوق بشری خود باشند تا در دور بعدی بعنوان سوپاپ های اطمینان کنترل رادیکالیسم زنان و دفاع از راست در مقابل چپ بمیدان بیایند.
جنبش ملی اسلامی و جریانات آن بشدت سنتی و شرق زده، آخوند و اسلام زده، ضد مدرنیسم و سکولاریسم، جنبشی ضد تغییرات انقلابی و مشخصا ضد برابری طلبی سوسیالیستی و کمونیستی است. امروز امثال گنجی و عبادی بدنبال شکست تئوری "عدم تناقض اسلام با حقوق بشر و حقوق زنان" ظاهرا سکولار شده اند. این سکولاریسم قبل از اینکه ماحصل یک بازبینی انتقادی به نقش مخرب مذهب در سیاست و قدرت و جامعه باشد مسئله ای عاریتی و کاسبکارانه است. این نیروها میدانند تمایل به سکولاریسم و حتی ضدیت با مذهب در ایران قوی است. لذا تلاش دارند سکولاریسم را رقیق کنند تا امکان تهاجم ضد اسلامی را سد کنند. این جریان در بهترین حالت و زمانی که سرنگونی رژیم اسلامی برای آن مسجل میشود، و لذا افق شراکت در قدرت اسلامی و اصلاح حکومت تماما کور میشود، اساسا به نیروی جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و جریانات پنتاگونیستی تبدیل میشود و در سنگر "حقوق بشر" و "دخالت بشردوستانه" قرار میگیرد. در هر حال جنبش ملی اسلامی ربطی به مبارزه برای آزادی زن ندارد و حتی نمیتواند بعنوان یک جنبش جدی رفرمیستی برای بهبود واقعی حقوق زنان مبارزه کند. یک وجه پیشروی جنبش آزادی زن در ایران نقد تمام عیار اجتماعی و اثباتی این جریانات و افق ارتجاعی و ضد زن این جنبش است.
2- جنبش ناسیونالیسم پرو غرب  
جنبش ناسیونالیسم طرفدار غرب مجموعه ای از جریانات سیاسی و تمایلات ناسیونالیستی را دربرمیگیرد که امروز اساسا توسط مشروطه خواهان و سلطنت طلبان نمایندگی میشود. سلطنت طلبی بخش کوچکی از این جنبش است اما این جریان بنا به سابقه حکومتی در قیاس با دیگر نیروهای ناسیونالیست در این کمپ بیشتر میتواند چهارچوبهای سیاسی و افق این جنبش را نمایندگی کند.
ناسیونالیسم پرو غرب و مشخصا سلطنت طلبان جنبش و جریانی است که وضعیت سابق را میخواهد اعاده کند. منطق مقایسه دوره امروز با دوره سابق، تا به مسئله زن مربوط است، نقطه عزیمت این جنبش و جریانات متفرقه آنست. این جنبش از گذشته البته بجز مسئله کشف حجاب رضاخانی که آنهم به نیازها و ضروریات رشد سرمایه داری در ایران پاسخ میداد، از نظر تاریخی و قوانین چیزی برای عرضه ندارد. از قانون خانواده تا تصویب قوانین در مشورت با آخوندها و تطبیق با شرع انور واقعیاتی هستند که امروز چنگی بدل نمیزنند. تنها موردی که ناسیونالیستهای پرو غرب میتوانند روی آن مانور بدهند مسئله حجاب است و آنهم در مقابل حجاب اجباری حکومت اسلامی بر "لغو حجاب اجباری" تاکید دارند. نظام سلطنتی دولت و حکومتی سکولار نبود بلکه در سازشی با اسلام و قوانین اسلامی قرار داشت. ناسیونالیسم در قیاس با اسلام در توازن بهتری قرار داشت. شرایطی که ویژه همه دیکتاتوریهای سیاسی و نظامی در منطقه خاورمیانه بود.  
امروز این جریان با بخش مهمی از جنبش ملی اسلامی در کنوانسیون رفع تبعیض از زنان و بیانیه حقوق بشر فصل مشترک دارد. برای این جنبش حقوق و آزادی زن امری جهانی و جنبشی برای برابری کامل با مردان نیست بلکه "زن ایرانی" قرار است گوشه ای از جنبش و حرکتی باشد که قرار است حاکمیت بورژوائی جدید بعد از جمهوری اسلامی را اعاده کند. هدف سیاسی این جنبش برپائی نظامی است که اساسا بر نابرابری و تبعیض و استثمار طبقاتی بنا نهاده شده است و لذا در این ساختار بناچار زنان و مردان نیز در مکانیزم بازار و تولید و خانواده و قوانین نابرابر اند. زن برای این جریان نماد "مادر خوب" و "زن فرمانبردار با فرهنگ و سنت ایرانی" است. اگر فاطمه برای اسلامیون نماد زن نمونه است، برای ناسیونالیستها تهمینه نماد زن اصیل ایرانی است. این جریان از نظر فرهنگی عقب ماندگی جنبش اسلامی را ندارد اما بشدت مردسالار و ضد زن است. آزادی زن در فرهنگ این جریان "بی بند و باری" تلقی میشود. مذهب و اسلام برای این جنبش اگر نه مثل حکومت اسلامی اما جایگاه مهمی دارد. این جنبش با قوانین وحشی اسلامی مانند سنگسار مخالف است اما زنی که نرمهای ایرانی - اسلامی را درهم شکند، زن عصیانگر و آزادیخواه، نماد ضدیت با اخلاق و سنت خانواده ایرانی است.
جنبش ناسیونالیسم پرو غرب ضد برابری زن و مرد است و بنا به ماهیت بورژوائی و طبقاتی خود نمیتواند افق برابری اقتصادی زن و مرد را نمایندگی کند. این جنبش از نظر فرهنگی و اخلاقی بشدت مخالف نرمهای پیشرفته و امروزی است و در ادبیات و سیاست درجه زیادی از لمپنیسم و مردسالاری نهادینه در آن را نمایندگی میکند. برای این جریان در بهترین حالت زن "بانوی ایرانی" است که به حاکمیت بلامنازع مردانه - نابرابر نظام بورژوائی تمکین میکند. این جنبش تاکنون حرفی برای آزادی زن نداشته است و کمتر خود را درگیر جنبش آزادی زن کرده است. تا به مسئله زن مربوط است، اهداف و سیاست سخنگویان و رهبری جنبش ناسیونالیسم پرو غرب با اهداف و سیاست سخنگویان و رهبری جنبش ملی اسلامی تطابق کامل دارند. دنباله روی از برخی از اعتراضات زنان و تبریک های موسمی و شاهانه بمناسبت روز زن و وعده استیفای حقوق زنان در "جامعه ای که حقوق بشر را پاس میدارد"، نهایت وعده این جریان در قلمرو مسئله زن است. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب فاقد سیاست و استراتژی مشخصی برای آزادی زن است. این جنبش و جریانات آن در بهترین حالت وعده "لغو حجاب اجباری" و شرکت زنان در جامعه و فعالیتهای آن را میدهد. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب بحدی در قلمرو زنان عقب افتاده است که رضا پهلوی دست بدامن کمپین یک میلیون امضا "برای بازنمایی مشکلات بغرنج زنان در جامعه دینی ایران" میشود. رضا پهلوی که مانند جنبش ملی اسلامی از رادیکالیسم زنان در جامعه ایران خبر دارد، نمیتواند وحشت اش را پنهان کند و "راه رسیدن به دمکراسی را اتکا به نافرمانی مدنی و مبارزه به دور از خشونت" میداند!
تمام جناح های بورژوازی و جریانات و جنبش های سیاسی شان در وحشت از انقلابیگری و آزادیخواهی اشتراک دارند. همه اینها موعظه "نافرمانی مدنی"، "مبارزه بدور از خشونت" آنهم در نظام ضد زن اسلامی که تماما مبتنی بر خشونت است، میخوانند. همه اینها اگر قرار است به قدرت نزدیک شوند، باید بدوا پتانسیل رادیکال و انقلابی را کنترل کنند. زنان و حقوق و آزادی آنها برای جنبش ناسیونالیسم پرو غرب امری تزئینی و درباری و تشریفاتی است و با اهداف اقتصادی و تمایلات فرهنگی و شرق زدگی سلطنت جور در نمی آید. زنان "شجاع و غیور" و "شیر زنان ایرانی"، تنها زمانی برای ناسیونالیسم پرو غرب موضوعیت دارند که بتوانند سربازان رسیدن این جناح بورژوازی بقدرت سیاسی باشند.
آزادی و برابری زنان و مردان پلاتفرم و اولویت جنبش ناسیونالیسم پرو غرب نیست و در این راه سیاست و کار خاصی انجام نمیدهد. آنچه هست نستالژی و مجموعه ای از خاطرات و توسل به گذشته در مقابل وضعیت سیاه حاضر است. ناسیونالیسم مانند مذهب فی النفسه ضد آزادی و برابری زن و مرد است و بعنوان مانعی ارتجاعی باید از سر راه مبارزه برای آزادی جامعه کنار زده شود.
ادامه دارد ...

No comments: