آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, February 13, 2013

در شناختی بنيادينه های ستم بر زنان

سليمان راوش
برگرفته شده از کتاب سیطرّ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان     
 بهرحال بحث زنبارگی و سکس در اسلام مسله جداگانه وازحوصله اين مقال بيرون است زيراکمترين دين و يا حتی ميتوان گفت که در هيچ دين سکس به این بی پردگی مطرح نشده است .

 اما در اسلام مطرح شده است و بسيار برهنه هم مطرح  است .
پس از احاديث يک محقق موظف است که پيش از پرداختن به قرآن به مثابه ی حکام نهايی ،   از علمای دين هم روايات بايد داشته باشد  تا بيبيند که انها چه دُ ر فشانی هايی نموده اند . پس چه بايد کرد ؟ بايد به سراغ اين فقها رفت .
امام محمد غزالی  در کتاب کيميای سعادت  زير عنوان {حق شوی بر زن} می نويسد : « حق مرد عظيم تر است بر زن ، که وی به حقيقت بندهء مرد است ؛ در خبر آمده است که : « اگر سجود  جز خدای را روا بودی زنان را   سجود فرمودندی برای مردان»
حق مرد بر زن آنست که : در خانه بنشيند ،و بی دستور وی بيرون نشود ، و به در و بام نشود ، و با همسايگان مخالطت و حدطث بسیار نکند ، وبی ضرورت در نزيک ايشان نشود ، واز شوی خويش جز نکويی نگويد ، و استاخی که ميان ايشان باشد ـ در معاشرت و صحبت ـ حکايت نکنند ، و بر همه کار بر مراد و شادی وی حريص باشد ـ و در مال وی خيانت نکند و شفقت نگاه دارد ، و چون دوست شوی وی در بکوبد چنان جواب گويد که وی را نشناسد .، و روی از جمله آشنايان شوی خويش پوشيده دارد  تا وی را باز ندانند ، و با شوی بدان چه بود قناعت کند و زيادتی  طلب نکند ، و حق وی را از حق خويشاوندان مقدم دارد ، و هميشه خويشتن پاکيزه دارد ـ چنانکه صحبت و معاشرت را بشايد ، و هر خدمتی که به دستی خويش بتواند کرد بکند ، و با شوی به جمال خويش فخر نکند ، و بر نيکويی که از وی ديده باشد ناسپاسی نکند ، و نگويد که من از تو چه ديده ام ؟ و هر چه زمانی بی سببی  طلب خريد و فروخت نکند  و طلاق نخواهد ، که رسول می گويد  ( ص) : در دوزخ نگريستم  بيشتر زنان را ديدم ، گفتم چرا چنين ا ست ، گفتند زيرا که لعنت بسيار کنند و از شوی خويش ناسپاسی و کله کنند . » 22
   در بحث ديگر ی زيرعنوان { در آداب زندگانی کردن با زنان از اول نکاح تا به آخر } می نويسد : « . . . در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفريده اند . داوری ضعف ايشان خاموشی بودنست ، و داوری عورت ايشان  خانه بر ايشان زندان کردن است » و در جای ديگر می گويد « الرجال قوامون علی النساء» بايد که مرد بر زن مستولی باشد رسول ( ص) گفت « تعس عبدالزوجه» نگونسار است کسی که بنده ء زن باشد . چه زن بايد که بنده ء مرد بود . »  23
بهر حال اين حرفها و احاديث را محقق توانسته در پيش از بيان امام غزالی ياد داشت نمايد اما چيزيکه بسيار مشمئز کننده  و تهوع آور است  روايت همين امام محمد غزالی است در کتاب نصيحت الملوک در صفحات 270 ـ 273 و 275 که می نويسد : و نيز بدان که جملگی خوی زنان بر ده گونه است و خوی هر يک به صفت چيزی از حيوانات مانند است : يک ـ چون خوک ، دوم چون کپی « ميمون» ، سه ـ چون سگ ، چهارم ـ چون مار ، پنجم چون استر « قاطر» ، ششم چون کژدم ، هفتم چون موش ، هشتم چون کبوتر ، نهم چون روبا ، دهم چون گوسفند . و زنيکه خوی گوسفند دارد مبارک بود ، همچون گوسفند که اندر همه چيز های وی منفعت يابی ، زن نيک هم چنين با منفعت بود . . . » 24
در تشخيص مبارک بودن زنی که خوی گوسفند دارد  که همه چيزی آن منفعت دار است اين معنی نهفته است که صفت گوسفند معلوم است و گوسفندی بودن يکی از ضرب المثل های معروف است . زنی که خوی گوسفند ی داشته باشد به اين معنی است  که مرد ميتواند اگر بخواهد  زن را چون گوسفند قربانی نما يد ، خواهد بفروشد ، خواهد بخشش بدهد ، و خواهد انگونه که می خواهد از هر عضو و جايش لذت ببرد ،  اين تشخيص و تعين ، تشخيص و تعين امام غزالی نيست ، اين تشخيص و تعين از آيات قرآن و تفاسير که از آن به عمل آمده است باز تاب يافته است . البته نه با ذکر کلمه گوسفند ولی بد تر از آن يعنی  برده ، بنده ، کنيز  . مثلأ در قرآن بنا بر تفسير که از آن به عمل آمده ،  زن حتی از حق دفاع از حقوق  زنانگی شان محروم شده اند . مثلأ درآيهء223 سورهء بقره که می گويد : { نسآوکم حرث لکم فأ توا حرثکم انی شئتم.} يعنی : زنان شما ( در حکم ) کشتزار شما هستند، پس هر گونه که خواستيد به کشتزار خويش در آيد .»  25
مرحوم علی دشتی که خود يکی از اسلام شناسان روزگار خويش به شمار می آيد و [ سالها خود از طلاب مدارس دينی نجف و کربلا بوده و آشنايی بسِار عميق به علوم اسلامی داشته]  به نقل از تفسير جلالين  در رابط به اين آيه می نويسد : «  جلالين در تفسير جمله  انیٌ شئتم بهر سوی مزرعه می نويسد :
 {منَ قيام و قـُعـُود و اضطجاع و اقـبال و ادبار} يعنی نشسته ، ايستاده ، خوابيده از پيش { قـُـبـُل}و از پس { دُ بُر}.
پس از آن می نويسد که اين آيه در رد عقيده جهودان نازل شده است که می گفتند اگر از پشت به پيش زن روی آورند  بچه او چب خواهد شد .
سيوطی معتقد است که آيه 223 صريحأ می فرمايد نزد زنان خود از آن سويی روی آوريد که خداوند امر فرموده است ، بنا بر اعتراض عمر و جمعی از صحابه نسخ شده است  ، زيرا اهل کتاب پهلوی زنان خود می خوابيدند و طبعأ انصار که اهل مدينه بودند اين روش را با حجب و مستوری تر بود پذيرفته بودند . اما مهاجران بنا به عادت قريش و اهل مکه  زن را به انواع مختلفه دستمالی کرده و از هر طرف او را می غلطانيدند و لذتی می بردند از اين که آنها را بر پشت بیفکنند و  دمر بيندازند { دمر : کسی که روی سينه و شکم دراز کشيده باشد } و يا با پس و پيش او ،هر دو سر و کار داشته باشند .
 يکی از مهاجران زنی از انصار  را بره بود و می خواست با وی چنان کند ، زن تن در نداد و گفت : ما به يک پهلو می خوابيم . خبر به حضرت رسول رسيد و بدين جهت اين آيه نازل شد که { زن مال مرد است و هر گونه دلخواه اوست می تواند با او بر آيد }
  احمد بن حنبل و ترمذی از ابن عباس نقل می کنند که  که عمر با مدادی نزد پيغمبر آمد و گفت : يا رسول الله  هلکت . ای پيغمبر خدا از دستم رفت . پيغمبر فرمود : ما اهلکت يا عمر ؟  عرض کرد : حولت رحلی الليلة فلم يرد عليه شيئأ : يعنی کاری خواستم انجام دهم و نشد . آن وقت اين آيه نازل شد و معنی  انی شئتم  اين است { مقبلات ، مدبرات و مستلقيات . يعنی : به پشت خوابيده ، از جلو از عقب  طاق باز و د مر}» 26
  محققی  که می خواهد بنياد های ستم بر زنان را بر تابد در می يابد که در آيه ديگر از قرآن ، زن ارزش انسانی خود را از دست می دهد و صاحب هيچگونه اراده نيست ،  چنانکه امام غزالی فرمود :مانند گوسفند است .  همچنانکه اگر کسی قوت خريد گوسفند را داشته باشد می تواند هر چقدر که بخواهد  بخرد ممانعت نيست به شرط که طویله کلان داشته باشد و علف تهيه نموده بتواند . زنان هم در همين رديف قرار داده شده اند، اگر کسی در باره ايشان عدالت بتوانند  مانع وجود ندارد هر چقدر می خواهد بگيرد چنانکه در قرآن آمده است : « از زنان هرچه خوش داريد ، دو تا دوتا  و سه تا سه  تا و چهار تا چهار تا بگيريد » 27
  در اين رابط يک محقق بايد قناعت آنعده از پژوهشگران را فراهم نمايد که صرف به خاطر عقيده وارثتی  بدون ملاحظات تاريخ  وانمود ميدارند که تعدد زوجات در اسلام بنا بر مصلحت های سياسی  و يا اهداف تاکتيکی  بوده  ، و به ويژه ازدواج های پيغمبر اسلام را ازاين نوع می شمارند  که همه اين ها از نظرات محمد حسين هيکل پيروی می کنند . گويا که کتاب ( حيات محمد ) او را مطالعه  فرموده باشند يا شايد  شنيده باشند.. برای قناعت ايشان بازهم ، چه بايد کرد ؟ بايد به تاريخ مراجعه نمود تا نشان داده شود که شخص پِغمبر مانند بسياری از انسانهای ديگر خواهان بدست آوردن نعمت های بسيار ارزان  و خوب بود . مثلأ نمی توانست جلو خواست های نفسانی خويش را بگيرد . چنانچه که از قول ام المومنين حضرت عايشه  همسر محمد پيغمبر اسلام ، در تاريخ الرسل و الملوک محمد بن جرير طبری نوشته شده است که :
 «  در جنگ بنی المصطلق از آنها بسيار کشته شد . از جمله علی بن ابی طالب مالک و پسر وی را بکشت  و پيمبر از آنها اسيران  بسيار گرفت و ميان مسلمانان تقسيم کرد  و جويريه دختر حارث بن ضرار از جمله آنها بود .
عايشه گويد : [ وقتی پيمبر اسيران بنی المصطلق را تقسيم می نمود جويريه دختر حارث جزو سهم بن قيس يا پسر عموی وی شد  ، و دخترنمکين و شيرين حرکات بود و هر کس او را می ديد مجذوب می شد ، او با صاحب خود قرار مکاتبه نهاد  و خواستار آن شد که مالی بدهد  و آزاد شود ، و پيش پيغمبر آمد تا در کار پرداخت مال از او کمک بخواهد .
عايشه گويد : چون وی را بر در اطاق خود ديدم از او بيزار شدم که دانستم پيمبر دلبستهء او می شود و چون به نزد پيمبر آمد گفت : ( ای پيمبر خدای، من جويريه دختر حارث بن ابی ضرار سالار قوم هستم  و به بليه ای افتاده ام که دانی و در سهم ثابت بن قيس شماس يا پسر پسر عموی وی افتاده ام  و قرار مکاتبه نهادم و آمده ام که در پرداخت مال مکاتبه با من کمک کنی ؟ )
 پيغمبر گفت : می خواهی که کاری بهتر از اين کنم ؟
گفت: ای پيغمبر خدا بهتر از اين چيست ؟
گفت: مال مکاتبه را بدهم و ترا زن خويش کنم
جويريه گفت: آری
پيمبر گفت : چنين کردم » 28
ملاحظه می گردد که محمد هم مانند ديگرا ن مجذوب زيبايی گرديد . و حتی قصه عاشق شدن پيغمبر بر زينب زن پسر خوانده اش زيد بن حارث در قرآن آمده است .  که با مداخله الله وتعالی و نزول فرمان يعنی آيه 37 سورهء احزاب  اين رسوايی عشقی پايان می پذيرد .  ترجمه فارسی آيه چنين است : « و چنين بود که به کسی که هم خداوند و هم خود تو در حق او نيکی کرده بودید ، گفتی که همسرت را را نزد خويش نگهدار  واز خداوند پروا کن و چيزی را در دل پنهان می داشتی که خداوند آشکار کننده آن بود ، و از مردم بيم داشتی ، حال آنکه خداوند سزاوار تر است به اينکه از او بيم داشته باشی ؛ آنگاه چون زيد از او حاجت خويش بر آورد ، او را به همسری تو در آورديم ،  تا برای مومنان در مورد همسران پسر خواندگانشان ــ به ويژه آنگاه که از اينان حاجت خويش را برآورده باشند ــ محظوری نباشد ؛ و امر الهی انجام يافتنی است . » 29
تفسير اين آيه را محقق برای توضيح ادعای خويش  در بيان علی دشتی می يابد که می نويسد : « آيه خيلی روشن است و نيازی به تفسير ندارد . پيغمبر از زينب خوشش می آيد  ولی وقتی زيد به حضورش رسيده اجازه می خواهد او را طلاق دهد  به وی می فرمايد طلاقش مده و برای خود نگاهدار . با اين بيان روی خواهش درونی پا گذاشته به زيد پند می دهد که زن خود را نگاه دارد . اما خداوند به او می گويد تو از ترس زبان بد گويان ميل باطنی خود را که طلاق زينب باشد ظاهر نساختی  در صورتی که تو فقط بايد  از خدا بترسی . چون زيد حاجت خود را انجام داد ، او را به زنی تو می دهم ( وای به حال زن بيجاره ،  حاجت سر حاجت است که بايد  بر آورده سازد .) تا بر مومنان قيد و بندی در ازدواج با پسر خوانده شان نباشد . » 30
در تفسير کمبريج در رابط به عشق محمد نسبت به زينب آمده است که : « روزی رسول (ص ) به خانه زينب آمد و زيد را می جسته  . زينب را ديد ايستاده در سماخچه [ سا ما کچه ، سماچه يعنی پستان بند ، سينه بند . احتمالأ زينب عريان و تنها سينه بند به سينه داشته است ]  داروی بوی خوش می کوفت . خوشش آمد و در دلش افتاد اگر او زن او بودی . چون زينب رسول را بديد دست به روی نهاد . [ پيغمبر ] گفت لبساقة  و حسنأ [ يعنی ] هم شرينی و هم زيبايی . ای زينب سبحان الله  مقلب القـلوب .
 اين واقعيت آشکار می سازد که ازدواج ها نه مصلحتی و سياسی بلکه بيشتر ناشی از علاقمندی به لذت بوده است  . تأييد اين حقيقت را محقق  در[  روش پيامبر در انتخاب همسر ] در يابد . چنانکه در کتاب طب المومنين  رهنمود های  چهارده معصوم  تاليف محمد ابراهيم  اوازه « رضوی»  که در سال 1382 در تهران اسلامی چاب و نوشته شده است  درمی يابد که نوشته شده است : «  از امام صادق ( ع ) نقل شده است که فرمود : [ پيغمبر  (ص ) وقتی می خواست زن بگيرد ، يکی را می فرستاد او را ببيند و می فرمود : گردنش را بوی کن که خوشبو باشد ، بويش خوب و طيب است و نيز اگر غوزک پايش پر گوشت باشد ، فرجش هم پرگوشت خواهد بود .» 31 
اما اين حق که زن ارباب آينده ء خود را از لحاظ های ويژه معلوم بدارد ، برايش داده نشده است ، و اگر در اين مورد زبان بشوراند فتواي بی حيايی بر او صادر می شود. زيرا اعتراض بر امر مسلط  ، مستلزم تسليط است ، و زن بنا بر حکم اسمانی فاقد نيروی تسليط باز نگهداشته شده است و در تسلط مرد گير افتاده است . احاديث و روايات دينی همه اين
نا بهنجاری ها را چنانکه از بحر قطره ی  بيان گرديد صراحت می دهد، اما برای اينکه نتيجه تحقيق  يک محقق مورد قبول واقع گردد ، بايد بگفته پژوهشگر عزيز کشور ما که : « هر آنچه را ما بنام حديث می شناسيم نخست اينکه بايد در يکی از کتب حديث آمده باشد ، دوم اينکه از نظر سند و متن صحيح و معتبر باشد و سوم اينکه تعارضی با قرآن  نداشته باشد . » 32
 انچه در کتب حديث امده بود گفته شد اکنون چه بايد کرد ؟ بايد اکنون عدم تعارض با قرآن را بر ملا ساخت . مثلأ تسلط مرد بر زن را همانگونه که احاديث و روايات  فقها و امامان و اصحاب  دين و ساير قبيله سالاران مذاهب اديان توحيدی پيروان کتب اربعه  ، در مانيفست ايشان پيدا نمود .  آيه 34 سوره نساء مبين اين واقعيت تلخ است يعنی حکم مطلقه يی تسلط مرد بر زن چنانکه نوشته است : « الرجال قومون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض »: يعنی مردان بايد بر زنان مسلط باشد چرا که الله بعضی از انسان ها را بر بعضی ديگر برتری بخشيده است . هر گونه تعريف و يا تفسير ديگر از اين آيت نمی تواند  موجه باشد  زيرا از قرون متمادی تا به امروز شخصيت های مانند محمد بن جرير طبری  که تفسير بزرگ  رابه عمل آورده و يا امام محمد غزالی  و صد ها مفسر ديگر که زبان عربی  مادری داشند و به علم قرآن سر آمد روزگار بوده اند ، و در تراجم مختلفه مترجمين قرآن  به همين گونه که در بالا ذکر گرديده نوشته شده است . و اين امر بيان مطلق تسلط مرد بر زن را در دين اسلام نشان می دهد . که همه احاديث و روايات  بر همين ستون استوار شده است. 
 بر علاوه چنانکه گفته شد ک در باره سوره ء نور صحبت خواهد شد   و رسول الله هم سفارش نمود که به دختران تان سوره نور بياموزانيد و سوره يوسف را نی .  اکنون بايد ديد که چه چيز در سوره نور جالب است .
در سوره نور مساله حجاب مطرح است . حجاب اسلامی چيزيکه يکی از دست آورد بزرگ و بنيادی انقلاب اسلامی در ايران و پيروزی مجاهدين را در افغانستان تشکيل می دهد. ياد آوری  اين نکته را يک محقق که می خواهد بنياد ستم بر زنان را از سوی اسلاميست  بر ملا بسازد ، نبايد ناگفته بگزارد که  ، همين که آخند ها در ايران و ملا  ها و چلی ها در افغانستان  وقتی قدرت را غضب کردند اولين کاری که کردند زنان را در جوال بنام حجاب اسلامی انداختند ، حتی بدون ترديد فقط همين امر گويا که استراتيژی انقلاب اسلامی و جهاد  مجاهدين را تشکيل ميداده است و واقعيت هم چنين بود دگر همه چيز به روال سابق گذاشته شد فقط هدف انقلاب  اسلامی عليه زنان بود وبس . و اين امر مسلمأ ناشی از تطبيق آيه31 از سوره ء نور است که البته طالبان به مثابه ی نيروی اجرائـوی مـتعهد به شريعت غـرای محمدی چهار کامی حتی از امر قرآن هم به جلو تاختند. در اين آيه گفته شده است که ترجمه فارسی آن چنين است : « به زنان مومن بگو  ديدگان شانرا فرو گذارند( يعنی فقط پيش پای خود را ببينند) و ناموسشان را محفوظ بدارند ( منظور از ناموس چنانکه طبری ترجمه نموده عبارت از فرج می باشد ، که در عربی آن درخود آيت هم «فروجهم»  ذکر شده. ملاحظات تاريخ نشان می دهد که جز حوا که در جنت برهنه بوده  آنهم در هنگام که بگفته خود اين جنابان ديدگانش کور بود ه ، دگر حتی در دوره بربريت تاريخ  هم زنان ناموس شان را پوشيده نگهداشته است ، اگر منظور از عرضه کردن باشد ، چرا متقاضيان منع نشده است ، عرضه در اثر تقاضا صورت می پذيرد و قتی تقاضا نباشد عرضه نيست . اما برای متقاضيان گرچه يک آيه بالا يعنی در آيه 30 منع به عمل آمده اما اگر اشتهای مردان تحريک گردد، و دروازه های حلال ديگر  گشوده است .  بدين معنی که حتی زنانيکه ناموس کسی ديگری است و به کسی ديگری تعلق دارد بر اساس عشق رضايت و توافق دوجانبه ازدواج کرده اند . به متقاضی مومن روا است . در اين  مورد از ابوسعيد الهودری نقل شده است که : { محمد در جنگ حنين يک گروه از اصحابش را به نقطه ی [ اوتاس ] فرستاد . آنان بر بر ساکنان اوتاس پيروز شدند و زنان شان را برای ما آوردند . در آن موقع اشتهای ما ( مومنين ــ مجاهد ين) برای زنان شديدأ  تحريک شده بود . محمد اين زنان را بين مسلمانان تقسيم کرد ، اما برخی از مسلمان به اين عنوان که اينان زنان مشرکين اند ( شوهر دارند ) از همخوابگی با آنان خوداری کردند . در همان موقع اين ايه به شرح همبستری با زنان شوهر دار ممنوع است ، ولی زنان اسير جنگی از اين دستور مستثی هستند نازل شد . به بدين معنی اگر اين نوع زنان  صاحب همسر هم باشند قابل همبستری اند . با نزول اين آيه اعتراضات و خود داری ها به پايان رسيد و از آن پس زنان اسير شوهر دار نيز مورد استفاده ی جنسی مسلمانان قرار گرفتند . }33  متن آيه چنين است . ترجمه فارسی آن : [ و همچنين زنان شوهر دار  ، مگر ملک يمين« کنيز» تان ، اين فريضه الهی است که برشما مقرر گرديده است ، و فرارتر از اين بر شما حلال گرديده است. . .} 34    {ادامه آيه 31} و زينت شان را جز انچه از آن اشکار است ، اشکار نکنند ، و رو سری های شان را بر گريبان های شان بياندازند ، و زينت شان را اشکار نکنند  مگر به شوهر شان يا پدر شان ، يا پدر شوهر شان يا پسران شان يا پسران شوهر شان ، يا برادر شان يا پسران برادر شان ، يا پسران خواهر شان زنان { همکيش} شان ، يا ملک يمين های شان ، يا غلامان که نياز مند { به زن } نيستند ، يا کودکان که بر نهانی های زنان آگاه نيستند . و { بگوکه } چنان پای نکوبند تا زينت که پنهان داشته اند ، معلوم شود » 35 
در مورد اين آيه برخی از مفسرين امروز به منظور کاستن از تلخی های اوامر باب شکر  ريزی ها را گشوده اند چنانکه می گويند منظور از زينت همان قسمت های از وجود زنان است که نبايد نامحرم ببيند ، مثلأ از زانو به به بالا تا زير گلو . در حاليکه آيه به صراحت اعلام می دارد که سراپای زن بايد پوشيده باشد مثلأ هيچ زنی حتی روسپی بی حيا هم اگر باشد در برابر پدر يا پدر کلان از زانو به بالای خود را تا به سينه برهنه نمی سازد که اگر منظور آيت اين باشد که مگر  در نزد پسر و برادر و پدر  و غيره. منظور اين نيست منظور از زينت: چشم و ابرو دهن تا به ناخن زن است ، منظور اين است که روی خود را ميتواند در نژد کسان ذکر شده نپوشاند . يک عالم دين اين را می داند ، رهبران مجاهدين و پيشرفتر آنها طالبان معنی اين آيه را می دانستند فقط اين ماموران مزد بگير منفعت جو هستند که می خواهند بين عقل و دين نوع آشتی برقرار نمايند يا به عبارت ديگر دموکراسی اسلامی به بار بياورند چيزيکه ممکن نیست . اين کاری است که در طول قرنها بنام عرفان و صوفیگری و غيره صورت گرفته اما سر انجام از همان گودالی که بر آمده بودند دوباره  به همان گودال خود را دفن یافتند، به استثای چند تای که فرار را بر قرار ترجيح دادند و عقل وفلسفه و استدلال را تاييد نمودند و افتخار تکفيراز  سوی مفتيان دين نصيب شان گرديد،و چنان ابن سينای بلخی فرياد زدند که :
با اين دو سه نا د ان که چـنان می دانـنـد ـــ از جـهـل که د ا نـای جهـا ن آنـنـد
خر باش که اين جماعت از فـرط خری ــــ هرکو نه خر است، کافرش می خوانند  
                                                                         ابو علی سينا بلخی




No comments: