آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, January 30, 2013

نبرد بانو گرد آفرید و سهراب

یکی ازدلنشین ترین داستانهای حماسی شاهنامه فردوسی ، داستان نبرد گردآفرید دخترمرزبان سیستان با سهراب پسرتهمینه شاه  دخت سمنگان ورستم است. خلاصه داستان چنین است:



سهراب با سپاه توران رهسپار ایران شد ودرجریان راه  به این می اندیشد که کیکاووس راسرنگون کند و رستم را به پادشاهی ایران بنشاند. ولی نخستین هدف اوپیش ازهمه درین سفر،تسخیردژسفید بود.            

سهراب پرسید که حکمران دژ کیست؟ یارو یاوراوکیست؟               
- ــ پاسخ حکمران او گژدهم ، ازپهلوانان قدیمی ونامداراست که اینک رخت کهنسالی به تن کرده. شخص قابلی به جزهژیر،در دژ نیست که به پیشوازما بیاید. شکست اوهم حتمی است.                         
 پرسش دوم سهراب:
هیچ کس دیگری نیست؟                     

                            - ــ پاسخ : هیچ کس سرورم... هیچ کس
درداخل دژکسی دیگری هم هست. همو که شجاع و بلند آوازه سیستان است. از نامش اگرمی پرسید گُرد آفرید صدایش می کنند. دختر زیبایی است!... و دلیرو شجاع و درنده همچون شیر                      
زنی بود برسان گُردی سوار                 
همیشه به جنگ اندرون نامدار               
کجا نام او بود گُرد آفرید               
زمانه زمادر چنین نآورید                         
یکی بوستان بُد اندر بهشت                 
به بالای او سرو، دهقان نکشت                           
دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان                                     
تو گفتی همی بشکفد هرزمان  
                         

امید سپاهیان و خدمتگاران دژ به گُرد آفرید است. دختر زیبا برای پاسداری از دژسفید باید به جنگ سهراب برود.                        
سهراب از دور جوان رعنایی دید. گُرد آفرید بود که زره پوشیده بود و گیسوی بلندش را زیر کلاه خود پنهان کرده بود. سهراب به یاد رقص شمشیر افتاد ودلش لرزید.                                           
ندانست چرا؟ مبهوت ماند. گُرد آفرید نعره کشید. سهراب به خود آمد. زره به تن کرد وآماده نبرد شد.                           
گرد آفرید تیری به سمت سهراب پرتاب کرد و سهراب با نیزه اش به گُرد آفرید حمله برد. رد خون جاری شده بود وهردو زخمی شده بودند. سهراب سعی کرد با نیزه گرد آفرید را از اسب بیندازد. دخترشجاع به تندی شمشیر کشید و نیزه سهراب را به دو نیم کرد. سهراب خشمگین شد وحمله برد. درگیری شدت گرفت.                                              
 گرد آفرید خنجر کشید. سهراب گرز به دست گرفت. نبرد بالا گرفته بود. سهراب دست خود را خشم گینانه به سمت گرد آفرید برد، کلاه او را گرفت وازسرش بیرون کشید. آبشارسیاه رنگ موهای دختر مقبول ازسرش پایین ریخت و در باد بیابان وزیدن گرفت. چشمان سیاه وبراقی گُرد آفرید خنجری برقلب سهراب کشید.همه چیزبه یکباره متوقف شد.
همهمه ها فروافتاد وآنچه باقی ماند سکوتی بود درمیان چهره های .... مبهوت                                   

 سکوت سنگین، سراسر دشت را فرا گرفت. سهراب به خود آمد. کمند به دست گرفت و به سوی گرد آفرید پرتاب کرد. دختر شجاع اینک دراسارت سهراب بود. سهراب بازهم درچشمان سیاه دختر زیبا نگاه کرد..                                                                               

 گرد آفرید گفت: سهراب! به سپاهیانت نگاه کن که چگونه به ما نگاه می کنند. جنگیدن با دختر گژدهم برای تو افتخار نخواهد بود. پس عاقل باش و کاررا به مصالحه و گفتگو بگذار!            
سهراب چیزی نگفت. فقط گُرد آفرید را نگاه کرد.
گژدهم با نگاهی آمیخته به ترس گفت: دژ درتصرف توست پهلوان جوان! اگرمی خواهی قتل عام کن واگرنمی خواهی امان بده. اما آگاه باش که از دست رستم داستان امان نخواهی یافت.
سهراب از شنیدن نام پدر قوت قلب گرفت. چیزی نگفت. فقط گرد آفرید را نگاه کرد و لبخند زد. گرد آفرید گفت: چرا ناراحت شدی . سهراب که منتظر دعوت گرد آفرید بود از شنیدن این پاسخ بسیار متاثر شد و سوگند یاد کرد:  «به تاج و به تخت و به ماه و به مهر»: 

 که این باره با خاک پست آورم     
 ترا ای ستمگر  بدست  آورم 
لحظهً بعد گرد آفرید سهراب را در پای دژ بدید لبخندی زد و به او گفت: با همه شهامت و شجاعتی که ای نو جوان داری بر خود غره مباش که شما « با تهمتن ندارید پای " تهمتن به معنی تنومند و لقب رستم پهلوان " » و « ندانم چه آید ز بد برسرت »: جواب گرد آفرید که با غرورونیشخند آمیخته بود ، احساسات سهراب را بیشتر تحریک کرد. ولی از آنجائی که آفتاب برسرکوه بود ، به گرد آفرید حالی نمود که فردا دردژسفید منتظرحمله او باشد وبعد جلو اسپش را به عقب زد واز پای دژ به سوی لشکرگاهش تاخت. سهراب آن شب را در اندیشه زیبائی و شجاعت و دلیری گرد آفرید و چگونه گی دژ سفید به سپیدی آورد وچون خورشید روی زمین را سپید کرد ، سواران او بر دژ یورش بردند ، پس از فتح دژ سهراب درجستجوی گرد آفرید برآمد،ولی جزهمان خدمتگاران و سپاهیانی که در اول به او تسلیم شده بودند ، اثری ازگرد آفرید و پدرو برادراو نیافت، زیرا گرد آفرید با پدرونزدیکان خود همان شب از راه زیر زمینی دژ که سر به بیابان در می آورد، سالم بدررفته بودند. بدین ترتیب سهراب از شنیدن چنین حرفی خلاف انتظاربسیار ناراحت شد. ولی خاطره نبرد این دختر با شهامت را هیچ گاهی فراموش نکرد و بعضاً باعث ملال خاطر او نیزمی گردید.   
                       زنی بود بر سان گرد سوار              همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید           که چون او به جنگ اندرون کس ندید

به همین ترتیب بانو آذرگشسپ و زر بانو دختران رستم ، روکسانه شاهدخت باختر ، تهمینه شاهدخت سمنگان « تهمینه زنی است که خودش رستم را به همسری انتخاب نموده است.» ، سیندخت « زن مدبر و دلیر روزگاران پیشین و مادر رودابه و مادر بزرگ رستم است» ، رودابه همسر زال است که خودش همسرخود را انتخاب می کند« این نکته نماینگر آزادی زن درانتخاب همسرنیز است» مثال های زنان دراسطوره های آریانای کبیرچه درشهامت و شجاعت درمیدان های نبرد « در پهلوانی ، کمند اندازی ، شمشیرزنی،اسپ رانی، تیراندازی » وچه درمدیریت ،سیاست ، ثقافت وهنر بسیارزیاد درداستان های شاهنامه آمده است.                
ازین داستان ها معلوم می گردد که زنان در دوره قبل از اسلام از آزادی عمل بیشتری نسبت به دوران اسلامی بر خوردار بوده اند. پس به خوبی مشاهده شده می تواند که چادری یا حجاب نیز مانند قیودات ازدواج تحفه اسلام به زنان مسلمان در سراسر جهان منجمله افغانستان است


منبع: سیمای زن در افغانستان اثرمحترم اکادمیسین اعظم سیستانی

No comments: