آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, January 30, 2013

عقیق سوخته

ازپوهندوی شیماغفوری
شبی در خواب بودی
و من آزرده از غمها
به شمشیر خیال خود
دریدم صفحۀ سنگین صدرت را


در آن دیدم یکی مشتی ز موم آتشین،
گلنار همچون لالۀ صحرا
به هر سو در تکان و کشمکش ،
چون مرغ بسمل مظهر غوغا.
به شمشیر خیال خود شگافیدم درونشرا
تماشا کردم و دیدم در آن داغ عزیزانت
که صد داغ عزیزان وشهیدانت
چو مرجان و عقیق سوخته پرتو فشانی داشت
ز حرمان های ناگفته و ز اندوه های ناسفته نشانی داشت
و من آنگه شدم آگه
ز رمز مهر بی پایان و عشق بی حد و حصرت
به آن  آوارگان  وادی   بی  آب  و  بی دانه
به آن سر گشتگان ملک بی یاور
به آن وحشتسرای یکه ی دوران
به آن درماند گان جنگ بی پایان
کــه مهرت  زان عـقیق سوخته پر نور میگـردد
که قـلبت ز آتـش جسم عزیزانـت
چو مـشـت موم  مـیـگـردد.
تـو تصویـری  ز صد هـا و هزاران سوگوارانی
که یکتای جهان بـر سر زمین ماتم قـلبت
به جای یأس تخم رزم میکارد
و صبر و بردباری را
به جای ناقراری و غضب
همواره می بارد.



No comments: