دلتنگی
بیا پر پر زنان سویم بخوان بسیار دلتنگم
قناری جان مرو از من بمان بسیار دلتنگم
دلم دریای طوفانی سرشک از دیده بارانی
بس است غمهای تنهایی ، رهان بسیار دلتنگم
سرم شور جنون دارد شبم غمها فزون دارد
بتاب ای صبح رخشان جهان بسیار دلتنگم
در آن پس کوچه ها و کوچه و بازار مردم ها
که میدادند سلامم هر زمان بسیار دلتنگم
دلم از غصه مینالد گلو از غصه میخشکد
به این اندوه بی پایان چنان بسیار دلتنگم
بیاد قصه ی مادرکلان شبهای طولانی
چه شیرین داشت با ما مهربان بسیار دلتنگم
" ثنا " از انتحاری از ستم از جنگ دلگیرم
به جای خنده از آه و فغان بسیار دلتنگم
محمد اسحاق " ثنا "
ونکوور، کانادا
No comments:
Post a Comment