آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, January 8, 2013

زیب النساء مخفی

زیب النسأ " مخفی " بزرگترین دختراورنگ زیب عالمگیر "محی الدین محمد " ،پادشاه گورکانی و یکی از خوش نویسان هند وازشاعران سبک هندی درادبیات پارسی و تصوف است.
او زنی ادیب و دانش دوست، هنرمند وهنرپرور بود وبه ادبیات پارسی وعربی علاقه فراوان داشت وخط‌ های نستعلیق ، نسخ و شکسته را نیک می‌نوشته و کتب بسیار به نام او تالیف کرده‌اند. اوگاه شعرمی‌سروده و در بدیهه چیره‌ دست بود. سبک شعراو سبک هندی است.

زیب النسا مخفی از بیم پدر پنهانی شعرمی سرود. چون پدرسخت گیرگاهی غافل گیرش می کرد، فی البدیهه برای واژه های شعرش جایگزین پیدا می کرد، تا مورد غضب پدر واقع نشود.
ازبعضی اشعاری که اززیب النسامخفی بجامانده معلوم می شود که ازطنزخیلی زیبایی برخوردار است.                                                  
تا جایی که پژوهش صورت گرفته است ، مورخان و تذکره نگاران به اتفاق نوشته اند: زیب النسا همسری نداشته است. برخی نظیر دیوان بیگی، علت آن را مناعت طبع او دانسته اند. برخی دیگر نوشته اند که این بانوی بزرگ، برای همسری خود کسی را لایق نمی دید. شاید این نظر به واقعیت نزدیک تر باشد، چرا که مخفی، زنی عاقل، فرزانه و هنرمند بود، درحالی که خواستگاران اش همه از مردم دنیا طلب و اهل سیاست و دغل بازی بودند. اوطبق معمول زمان خود باید با کسی ازدواج می کرد که با رسوم سلاطین هند مطابقت داشته باشد وچنان شخصی جزیکی ازشاهزاده گان کس دیگری نمی توانست  باشد؛ افرادی که از دانش وهنرتهی بودند وهرگزنمی توانستند موقعیت زیب النساء را درک کنند. ازطرف دیگر،چنانچه به همسری شخص دیگری، خارج ازخاندان سلاطین رضایت می داد، پدرش نمی پذیرفت. پس چاره ای نبود جزآنکه مجرد بماند.             
زیب النساء در پاسخ پدرش که از او خواسته بود علت ازدواج نکردن خود را بیان کند، چنین نوشت:                                                 
نهال سرکش و گل بی وفا و لاله دورنگ                 
درین چمن به چه امید آشیان بندم
روزی زیب النساء شعر ذیل را زمزمه می کرد که دفعتاً پدرش اورا غافل گیرکرد.
چهار چیز که دل می برد کدام چهار
شراب و ساقی و گلزار و قامت یار
اما وقتی از موجودیت پدرش درهمان نزدیکی ها متوجه می شود، فی البدیهه بیت را اینگونه بلند می خواند
:                                           

چهار چیز که دل می برد کدام چهار
نماز و روزه و تسبیح و دیگر استغفار

و یا روزی آیینهً گران بهایی به زمین می افتد و می شکند.                    عالمگیر پدر مخفی می گوید:                         
از قضا آیینهً چینی شکست                          
زیب النسا "مخفی " به پاسخ پدر فی البدیهه می گوید:                
خوب شد اسباب خود بینی شکست               
به روایات دیگری مصرع اول را مخفی و دوم را کنیزاو سروده است.      سرانجام، زیب النسا از میان مردان زمان خود شوهری همشأن خود نیافت وهمچنان بدون ازدواج ازدنیا چشم فرو بست، درحالی که میل باطنی به ازدواج دراوهمانند دیگر دختران وجود داشت، چنان که در یکی از غزلهای خود به این حقیقت اشاره کرده است.
صد بهار آخر شد و هرگل به فرقی جا گرفت
غنچه باغ دل ما زیب دستاری نشد
کار ما آخر شد و آخر ز ما کاری نشد
مشک خاک ما غبار کوچه یاری نشد
[سالها خون جگر در ناف آهو شد کره
مشک شد اما چه شد خال لب یاری نشد]
هر که آمد در جهان بودش خریداری
ولی پیر شد زیب النسا او را خریداری نشد

زیب النساء در قصر زیبایی در اورنگ آباد هندوستان زنده گی می کرد و همیشه میزبان شاعران و شاهزاده گان بود ، اوقات را به سرودن شعر و یا گوش دادن می گذارند .
زیب النسا مخفی در سال
۱۶۳۸ ترسایی متولد شد و در سال ۱۷۰۲ ترسایی در ۶۴ سالگی بدرود حیات گفت . محل درگذشت او شاه جهان آباد دهلی است . از او دیوان اشعاری در دست است با نام دیوان زیب النسا ( مخفی ) . و اینک نمونه ای از شعر او :
ما که چون مجنون ز سودای جنون دیوانه ایم
دوست با اهل جنون و دشمن فرزانه ایم  
شیشه ی ما خواه پر باشد ز می خواهی تهی
ما خمار آورده ی جام می جانانه ایم
بسکه دل آزرده ایم از صحبت اهل جهان
روز و شب در فکر ترک این کهن ویرانه ایم
ما خماری مستی شبهای مستان دیده ایم
از صمیم قلب بدخواه می میخانه ایم
قدر گوهر نیست غواصی که در آرد برون
ور نه ماهم اندرین دریا در یکدانه ایم
شعله هرجا برفروزد از محبت در جهان
از برای سوختن هم شمع هم پروانه ایم
صرف لهو و لعب شد عمر گرانمایه، هنوز


No comments: