سليمان راوش
در ادیان سامی، تنها شيوه ای ستم بر زن در دين اسلام و يهود يکسان است و اين از برای آن است که اسلام کاپی از يهوديت است يعنی موسی و محمد در رابطه به قضايای يکسان می انديشيدند.
چنانچه که محقق اين تشابه را در تاريخ کامل عزالدين ابن اثير به نقل از تورات و قرآن چنين می خواند : « خدای بزر گ می گويد : پس فروهشت ايشان را از بالای بهشت به زمين با فرهيب ( اعراف / 7 / 22) < ترجمه از ميبدی . اثرپذ يری حوا از فريبندگی ابليس بيشتر بود . يک بار آدم او را به همآغوشی با خود خواند ، حوا گفت : نه ، مگر اينکه به اينجا آیی . چون به آنجا آمد ، گفت : نه ، تا از اين درخت ــ بته ء گندم ــ بخوری . آندو از آن بخوردند و پس و پيش ايشان برای شان اشکار گرديد . جامه ايشان همگی ناخن بود . که فرو ريخت و همين اندازه که روی انگشتان دست و پا است ،بر جای ماند . [ اماسوال اينجاست که در دست و پای حيوانات هم ناخن است .] پس آندو آغاز به نهادن برگ های درختان بهشت بر پيکر های برهنه ء خود کردند ( اعراف / 7 / 22 ؛ طه / 20 / 121) . گويند آن برگها برگ درخت انجير بودند . درخت که آدم و حوا از آن خوردند ، چونان بود که هر کس از آن می خورد ، می زيست. آنگاه آدم رو به گريز نهاد . پرورد گارش او را آواز داد که : ای آدم ، آيا از من می گريزی؟ گفت: نه ، پروردگارا ، ولی از شرم تو همی گريزم . خدا گفت : ای آدم از کجا آسيب خوردی ؟ گفت : از حوا پروردگارم . خدا گفت : از او بر من باد که هر ماه وی را گرفتار خونريزی سازم و او را نابخرد گردانم گرچه از آغاز او را خرد مند آفريده بودم . او را چنان سازم که با دشواری بار دار گردد و به سختی بزائيد و بار ها بر لبه پردگاه مرگ جای گيرد .
من از آغاز او را چنان آفريده بودم که به آسانی بار دار گردد و به آسانی بزائيد . اگر آزموده شدن او نبود ، زنان چنان می بودند که خون ريزی ماهانه نداشته باشند و همواره به آسانی بار دار می شدند و به آسانی می زائيد ند ( اما يا الله ساير حيوانات ماده چه گناه کرده اند ؟ که خون ريزی ماهانه دارند و دوران بارداری شان مشکل است)
و خرد مند و فرزانه می بودند . ( مگر همين اکنون بسیاری از زنان نسبت به بسیاری از مردان خردمند و فرزانه نيستند ؟ . )
خدای بزرگ فرمود بی هيچ گمان زمين را که زن از آن آفريده شد ، چنان به سختی نفرين کنم که همه ميوه های آن خار گردند . ( يا جل الله ، تو که در اول گفتی که زن را از قبرغه ء چپ مرد آفريدی ، پس اين زمين که زن از آن آفريده شده در کجاست ؟ همين اکنون در زمين انقدر گل و ميوه درخت است که در جنت شايد نباشد و خار هم ندارد.) در آن هنگام در بهشت و در زمين از درخت که کنار و درخت خار نيکو تر و بهتر نبود .
خدا به مار گفت : آن ديو نکوهيده ء نفريده به ميان تو در آمد و بنده ء مرا بفريفت . تو نفريده ای نفرينی که دست و پايت را بسوی شکمت بر گرداند و ترا جز خاک خوراکی نباشد. تو دشمن آدمی زادگانی و آنان دشمنان تو هستند . هرگاه يکی از ايشان را بيابی ، پاشنه ء او را خواهی گزيد و هر يک از ايشان ترا بيابد سرت خواهد کوفد. ( يا جل الله ، کژدم ، غندل و ديگر گزندگان هم پاچه آدم را می گيرند و آدميزادگان سر هر يک را می کوبند اين ها را چرا از عرش به زمين فرو اوردی) فرو رويد که برخی از شما دشمنی برخی ديگر باشد ( همگی دشمنان همديگر خواهيد بود : بقره / 2 / 36 ؛ اعراف / 7 / 24) : ( پس مسبب اين دشمنی الله بوده است) آدم ، ابليس و مار پس خدا ايشان را به زمين فرو آورد و همه ء کرامت و نعمتی که به آدم و حوا ارزانی داشته بود ، از آنان باز گرفت.
اکنون به نقل از تورات:
« و مار از همه ء حيوانات صحرا که خداوند خدا خواسته بود ، هوشیار تر بود ( کدام صحرا؟ ) و به زن گفت : آيا خدا حقيقأ گفته است از همه ء درختان باغ نخوريد ؟ زن به مارگفت : از ميوه ء درخت باغ می خورم . لیکن از ميوه ء درختی که در وسط باغ است ، خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس مکنيد ، مبادا بميريد . مار به زن گفت : هر آينه نخواهيد مرد . بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخوريد ، چشمان شما باز می شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهيد بود . و چون زن ديد که آن درخت برای خوراک نيکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذير ، دانش افزا ، پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهرخود نيز داد و او بخورد . آنگاه چشمان هر دوی شان باز شد و فهميدند که عريان اند . ( اما هنگاميکه الله زن را از پهلوی چب آدم خلق کرد و آدم بدون مقدمه با او اميزش نمود نمی فهميدند که عريان اند و تنبان در جان شان نيست که بکشند و بپوشند . ) پس برگ های انجير به هم دوخته ستر ها برای خویش ساختند . ( تار و سوزن از کجا کردند) و آواز خداوند خدا را شنيدند که در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ می خراميد .
( يعنی که در جنت هم بهار و تابستان و خزان و زمستان بوده است .) و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پهنان کرد ند . وخدا وند خدا آدم را ندا داد و گفت : کجاستی ؟ گفت : چون آواز ترا در باغ شنيدم ، ترسان شدم زيرا عريانم پس خود را پنهان کردم . گفت: که ترا آگاهانيد که عريانی ؟ آيا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟ ( چطور مگر الله نميدانست که آدم چه کرده ؟ الله که از همه چيز باخبر است . ) آدم گفت اين زنی که قرين من ساختی ، وی از ميوه درخت به من داد که خوردم . پس خداوند خدا به زن گفت : اين چه کار است که کردی ؟ زن گفت : مار مرا اغوا کرد که خوردم . پس خداوند خدا به مار گفت : چون که اين کار کردی ، از جميع بهايم و از همه حيوانات صحرا ملعون ترهستی . بر شکمت راه روی و تمام ايام عمرت خاک خوری . و عداوت ميان تو و زن و در ميان ذريت و ذريت وی می گذارم . او سر تورا خواهد کوبيد و تو پاشنهء وی را خواهی کوبيد . و به زن گفت : الم وحمل تو را بسيار افزون کنم . با الم فرزندان خواهی زائيد و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکم رانی خواهد کرد. ( جان مطلب همين جاست که زن بايد مشاق مرد باشد و مرد بر زن حکم رانی نمايد ، اگر چه امروزه مرد مشاق زن است ، بر عکس آنچه که الله اراده نموده است ، و لی به هر حال حکمرانی مرد بر زن امر مطلق به شمار می رود .) » 8
در اين جا لازم است که تذکر داده شود که بر علاه توطئه مذهبيون و پيغمبران مذکر عليه زنان از افسانه پيداش ادم و حوا ، محقق ژرفنگر يک چيزی ديگر را نيز کشف می کند و آن اينک الله مسلمانان که نام توراتی انجیل آن يهوه است ، نمی خواسته که انسان صاحب عقل و معرفت شود و خوب را از بد تميز بدهد ، با يد در جنت مثل حيوان می چريد و خواب می کرد و همخوابگی ، اين کشف را محقق از خوانش تورات پيدا می نمايد . به قول ( لایارد) مستشرق انگليسی همين عمل حوا يعنی خوردن ميوه درخت معرفت که باعث پيدايش معرفت در انسان شد مورد تقدير مردم بين النهرين شده است : « از مطا لعاتی ( لايارد ) که قصه آدم و حوا نخست در ميان اکد يها و سومری ها شهرت داشته و از آنان به کلدانيها و آشوری ها رسيده است . در کتيبه سنگی مکشوفه ( که اکنون در موزهء بريتانيا است ) درخت معرفت در وسط قرار گرفته و آدم و حوا در دو طرف آن به روی چارپايه نشسته اند و مار که موجب گمراهی حوا شده و او را به خوردن ميوه ، ترغيب کرده است در پشت سر حوا ايستاده است . اين درخت چون به آدمی امتياز عقل و معرفت را بخشيده و انسان را از اين جهت شريک و نظير خداوندان ساخته است مورد احترام مردم بين النهرين قرار گرفته بود و در برخی از کتيبه ها سلاطين وشخصيت ها را در برابر اين درخت مقدس ترسيم کرده بودند . اين عقيده و فکر مذهبی بعد ها در کتاب تورات ، سفر تکوين ، باب سوم ، به اين صورت منعکس شده است .
« آدم را خداوند از خاک زمين آفريد و حوا را نيز از دنده آدم خلق کرد و هر دو در باغ عدن به خوبی و خوشی می زيستند . در اين باغ انواع و اقسام درخت ميوه و آب گوارا و همه نوع آشاميدنی و خوردنی وجود داشت . در وسط باغ دو درخت بود يکی بنام درخت معرفت ، ديگری بنام درخت حيات . آدم و حوا را خداوند اجازه داد هرچه مايل باشند از ميوه درختان تناول نمايند مگر از دو درخت معرفت و حيات و از خوردن ميوه اين دو درخت ممنوع شدند . . . خوردن اين ميوه سبب شد که آدم وحوا عقل و معرفت پيدا کردند و نيک و بد را از هم تشخيص دادند. . . »9
( پس الله يا بگفته يهوديان يهوه، نمی خواسته که انسان صاحب عقل باشد ، و اگر حوااز اين ميوه نمی خورد انسان هم مانند حيوان در هر جايی که می بود زندگی می داشت ، پس مرحبا زن که باعث عقلل انسان شده است).
ادامه دارد- - -
No comments:
Post a Comment