ندای زن
ما می خواستیم زنده گی کنیم
زنده گی نبود!
ما در انتظار بهار بودیم که خزان آمد
ما می خواستیم ستاره را بگیریم
کز آتش آفتاب سوختم
ما می خواستیم که صلح شود
که جنگ آغاز شد
ما می خواستیم که آینده را بسازیم
که همه چیز به تل خاک مبدل شده بود
ما می خواستیم چیزی بیاموزیم
و همه روزنه های امید به روی ما بسته بود
ما می خواستیم از بنیاد گرائی رهائی یابیم
که وهابی های متحجر دامن گیر ما شد
و به هر چه که زندگی و روشنائی بود
سکوت سیاه و مرگ گسترده شد
طالبان که تاریخ جهل را ورق می زدند
برای زن ستیزه و اسارت را رقم زدند
زن را اشتباه خلقت گفتند
" هشت مارچ " را تکفیر کردند
خندیدن ، حرف زدن و حضور زن را محکوم کردند
به مادر که خود آزادی بود فرمان می راندند
به زن که ندای آزادی بود شلاق می زدند
وقتی که احساس و عواطف او را بو می کشیدند
براو فتوایی سنگسارو مرگ می راندند
سر انجام حضور زن را عقب حصار "برقع" پنهان کردند
تا هر چه واقعیت است در آن پنهان بماند
نجیبه آرش
مارچ 2000 روسیه
No comments:
Post a Comment