آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Monday, December 27, 2010

فرا خوان

                                                        
سلیمان کبیر نوری
فراخوان به یک کامپاین ملی، مدنی وتاریخی
پاکستان باید به حیث کشور حامی تروریزم مجازات شود !!!
به جای پاکستان ؛ ملت ما مجازات میشود
چه باید کرد؟
درین جا میخوانید:
- قطعنامه های شورای امنیت در مورد تروریزم در افغانستان.
- وضع افغانستان به کدام مسیر کشانیده شد؟؟
- دوسیه ی افغانستان به پاکستان تحویل داده میشود!!
- ملت ما چرا باید به مجازات محکوم باشد؟ 
- فرصت طلایی!!
- افغانها میتوانند این طلسم را بشکنانند، پاکستان را مجازات کرده به این حامی تروریزم درس تاریخی بدهند و ابتکار عمل را در دست های خود  گیرند.
منکه در شهر غربت بسر میبرم، روح و روانم بر بلندای چکاد کوهپایه ها و بر آسمان نیلگون میهنم، که امروز دود باروت و آتش دران غنوده است، و خفاشان و کرگسان  کورخون آشام از کران تا  کرانش بال و پر گشوده، میرقصند، و به نظاره ی این سرزمین و انسهای نگون بختش، نشسته اند.
و میبیند که چسان لاشخواران سیاه دل، مردار خوار، مست در هوسهای( نامشروع)، چگونه بر مردم و سرزمین سوخته ام میتازند و یکی پی دیگری رذیلانه با قصاوت و بیرحمی تمام، بنام کمک و همیاری به انسانهای این مرز و بوم  خیانت و جنایت میکنند.
 این سرزمین کهن که با ملتش، در قرون متمادی سربلند و مفتخر بوده ، اما امروز بسان پسر بچه یتیم و یسیر؛بیچاره گشته است ؛ غاصبان آن که هرکدام غرق و مست در هوس های دور از انسانیت ، آمده اند تا  هرچه در توان دارند ، باز هم با جعل حجت وبرهان تامین عدالت- و دموکراسی......به زعم خود آن را در زیر پاشنه های سنگین لگد مال کرده خونش را بمکند و قلبش را در آتش هوا و هوس خود بریان نمایند و از کبابش برای خویش نشاط بیافرینند؛ در کوی و برزنش اهریمنانه برقصند...
کوتاه و مختصر اینکه نیرو های نظامی 46 دولت خارجی به هر بهانه ی که بود، بخصوص بعد از تصویب در جلسه ی شورای امنیت که امروز مشروعیت آن هم زیر سوال است؟؟، در  کشور ما حضور نظامی گسترده یافته اند که اکثریت قاطع این کشورها بخصوص بعد از اصدار قطعنامه های  بیسابقه و تاریخی ای،  از جانب  شورای امنیت ملل متحد، مبنی بر پیشنهاد ایالات متحده ی امریکا( قطعنامه های شماره 1373 و1368) تحت عنوان مبارزه علیه تروریزم و تنبیه کشورهای حامی تروریزم به افغانستان لشکرکشی کردند.
با مشروعیت دادن به حضور سنگین و آهنین جامعه ی جهانی از جانب شورای امنیت ملل متحد در افغانستان، اکنون در دهمین سال سوال این است که پیامد های بزرگ آن برای مردم افغانستان و مردمان جهان چه بوده است؟
- کشت، ترافیک، تولید و قاچاق مواد مخدر ریکارد جهانی را قایم کرد.
- فساد گسترده اداری در تمام ابعاد انکشاف بی سابقه و غیر عقلانی یافت.
- فعالیت شبکه های تروریستی، همان طوریکه سیاسیون دور اندیش افغانستان در اوایل این حضور حیله گرانه و نیرنگبازانه و حرفوی جهانی  پیشبینی میکردند، به جای کاهش و امحا؛ نیرومند ترو با پشتوانه ترگردیده ، و اشرار به  مناطق امن کشور نیز حضور بالفعل یافتند.
- فقر گسترده تر، بیکاری دامنه دار تر گردید .
- اردوی ضعیف، بدون قوای هوایی و زرهی( آن هم تحت فشارمستقیم پاکستان ) در آستانه کنفرانس بن؛ و پس از آن برای افغانستان صواب! دیده شد . که آنهم گویا نوبه نو از کتم عدم پیدا شود . در حالی که به قول بسیاری از نظامیان مجرب ؛ اردوی افغانستان بیشتر از 35   هزار افسر مجرب، آب دیده و با تجربه دارد که اکثرا در اثر تنقیص های تشکیلاتی(هدفمندانه) وزارت دفاع جهادی ـ طالبی ـ امریکایی بیکار گشته ، به کراچی کشی و دست فروشی و شغل آزاد!! روی آورده اند . چرا برای نیرومندی اردوی افغانستان بر ضد اینهمه توطیه های پاکستان و سایرکشور های مداخله گر، ازاین نیرو که مانند حماسه های جلال آباد کارنامه های عظیم تاریخی و حربی  دارند ؛ استفاده نمیشود ؟؟؟؟.
- پایه های دولتی که گویا یگانه دستاورد حضور ایساف و ناتو و امریکاست ؛ چرا  روز تاروز متزلزلتر و لرزانتر شده میرود.
خلاصه اینکه «جامعه ی جهانی؟؟» خلاف همه مفادات قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد عمل کرده کشور محکوم  و مظلوم مارا  آبستن شرایط بحرانزا و بنبستی گردانیده و عملا به تهلکه و تباهی سوق داده است.
 مشکل اصلی در کجاست؟
طی نه سال اخیر به وضاحت تمام روشن شد که پاکستان  در مبارزه علیه تروریزم  و دهشت افگنی چه قدر  متحد نیروهای جامعه ی بین المللی ؟؟؟ بوده و بدین منظور ملیارد ها دالر از غرب حصول نموده است !؟
 بر عکس این عفریت سرطانی و اژدهای هفت سر فقط حامی اصلی تروریزم القاعده ، طالبان و سایر گروهک های بنیاد گرا میباشد. هزاران مدرسه ی تربیه و پرورش  شبکه های تروریستی به کمک بالفعل شیوخ فاسد و فاجر وعیاش و از انسانیت بریدهء کشور های عربی، نه تنها همانند پیش از 11 سپتامبر 2001 در پاکستان فعال بوده و استخبارات آن کشور روابط تنگاتنگ با این شبکه های تبهکار را حفظ نموده واز هیچگونه کمک های مالی و نظامی و لوژیستکی و روحیاتی  در طی این مدت با آنان دریغ نکرده است بلکه اینهمه افرایش و تشدید و تقویت روز افزون نیز کسب کرده می رود .
نشست اخیر به اصطلاح پژوهشگران و استراتیژیست های پاکستانی در نیمه ی ماه دسامبر 2010 در برلین، نیات شوم و رذیلانه ی نظامیان پاکستان را کاملا" بر ملا ساخت. چه شرم آور است که تحصیلکرده ها ؟ پژوهشگران؟؟ و استراتیژیست های؟؟  یک کشور(پاکستان) که طی 30 سال اخیر از جانب دول افغانستان متهم به حمایت از بنیادگرایی و تروریزم است که شومترین پدیده ی جهان کنونی ما را تشکیل میدهد،  امروز با افتخار؟؟ و بیشرمانه در دفاع از داعیه ی بنیادگرایی و تروریزم در یکی از کشور های به اصطلاح متحد مبارزه بر ضد تروریزم  به تدویر چنین جلسه ای میپردازند؛ که در اصل همان استراتیژی دفاع از تروریزم و بنیاد گرایی را که بوسیله ی استخبارات جاسوسی اردوی پاکستان « آی اس آی» برنامه ریزی شده است، بوسیله ی این نشست ذلت بار به جهانیان اعلام داشته و توسط اجنت معلوم الحال این دستگاه ( احمد رشید مشهور به ژورنالیست نخبه پاکستانی) نامه سر گشاده گویا برای یگانه راه تامین صلح و ثبات در افغانستان ؛ عنوانی پریزیدنت بارک اوباما  منتشر ساخته اند.
مهارت و نیرنگ سردمداران تروریزم را دیدیم که این نشست شان فقط چند روز پیشتر از باز بینی استراتیژی جنگ در افغانستان توسط کاخ سفید  تدویر یافته بود. دراستراتیژی تازه ی اداره ی اوباما که در دسامبر( بعد از نشست نمایندگان استخبارات آی اس آی در برلین) اعلام گردید، تقریباً همه چیز شبیه و بازتاب دهنده نیات و اهداف شوم نشست برلین بود و در رابطه به بهبود اوضاع و شرایط  تامین صلح و امنیت پایدار در افغانستان هیچ نکته ی قابل ملاحظه در آن به نظر نمیرسد.
و هر آن چه است به سود و منافع پاکستان است( از اعلامیه بازبینی استراتیژی امریکا در افغانستان: هدف امریکا ساختن افغانستان و درهم شکستن هر چیزی نیست که امنیت این کشور را تهدید می‌کند، بلکه هدف امریکا، از بین بردن  و درهم شکستن القاعده در افغانستان و پاکستان است( این همان اهدافی است که گویا از جانب پاکستان هم  پیگیری میشود.نگارنده).
 یک نکته را بایست به دقت مطمح نظر گیریم که اداره ی اوباما که گویا خواهان صلح و دموکراسی در افغانستان میباشد، اما ظاهراً فعالیت های گسترده ی کارتل های اقتصادی و کشور های رقیب و با نفوذ در عرصه ی اقتصاد جهانی مانع تحقق کاربردی این همه اهداف میباشند. از جانب دیگر این نظامیان پاکستان اند که ابتکار عمل را در دست گرفته برای تحقق اهدافشان  آرام ننشسته اند؛ اما بر عکس این دولتمردان، پارلمان، سنا، احزاب، نهاد های روشنگری- مدنی- مترقی و سیاسیون  افغانستان اند که دست را بالای دست گذاشته و به نظاره گری و روزمره گی نشسته اند تا حلقه بردگی نظامیان پاکستان را در آینده در گردن های شان تحمل بکنند. به واقعیت همه میدانند که روند سیاسی – نظامی به مسیری سوق داده میشود که همه ی مان منتظر مجازات های مستقیم توسط پاکستان و جلادان و میرغضب های نیمه حیوان آن باشیم . زبان من به بیان این مراتب شوم وشنیع قاصر است و لذا از بیان یک هموطن با درد و با درک خود در انترنیت بهره می گیرم :
ایشان به تازه گی و درست در رابطه با همین موارد نوشته اند : 
«پاکستان خاص الخاص درین 9 سال ثابت کرد که یک دولت مسئول در برابر همسایه ها و تمام جهان نیست . دولت یاغی افریقای جنوبی به فیصدی هم برابر پاکستان نبود . دار و دسته تروریست و تروریست پرور شناخته شده در کل جهان هیج مرز و حریم ندارد . باید پاکستان از تمام سازمانهای بین المللی مثل ملل متحد اخراج و مفاد فیصله نامه 9 سال پیش شورای امنیت باید بدون چون و چرا بالای پاکستان تطبیق گردد . 9 سال نشان داد که طالبان و القاعده در اصل جز خود پاکستان چیز دیگر نیستند . تمام آنها که میخواهند آفتاب را به دو انگشت پت کنند به حکم چار کتاب آسمانی منافق و به حکم حقوق و عقل انسانی مجرم در برابر خدا و خلق خدا و عالم بشری هستند . به تعبیر زیبای اسلام و قرآن ما ؛ با هرفرد مؤمن و مسلمان و بیگناه  که به دلیل پاکستان کشته میشود ؛ هر لحظه یکبار تمام بشریت کشته میشود .ملخک یک بار جستی ـ دو بار جستی ـ آخر به دستی !، د درواغو مزل لند دی ـ که کو ـــ تتمدره ای »
چه باید کرد؟؟
آیا دراین شرایط دشوار و بن بست های در هم پیچیده ؛ مردم افغانستان میتوانند به شکستاندن طلسم شوم و پلید حامیان جنگ که بوسیله ی پاکستان تعمیل میگردد فایق آیند؟
بلی!!!
البته این بستگی دارد به خود آمدن ملت و مردم ما. در هرکجایی از دنیا که باشند؛ میتوانند رسالت تاریخی خویشرا درین مرحله حساس - تاریخی و سرنوشت ساز؛  با دلسوزی – عشق به وطن- مردم و نسل آیندهء افغانستان، به وجه احسن ایفا نمایند تا در براندازی این نیات بازیگران سرمست در اهداف غیر انسانی شان بازی را به نفع خویش تغییر داده و به پیروزی راهبردی و استراتیژیک نایل آیند.
آن رسالت تاریخی چه خواهد بود؟
فرصت دهمین سالگرد فیصلهء شورای امنیت سازمان ملل متحد ( شاید آخرین فرصت طلایی خواهد بود) در باره مداخلهء نظامی جهانی در افغانستان و این فرصت را باییست بسیار جدی گرفت. از همین حالا باید به  سازماندهی یک کامپاین بزرگ تعرضی - تبلیغاتی وسیع و گسترده در سر تاسر کشور های غربی، امریکا، آسترالیا ...کشور های اسلامی و همسایه گان افغانستان ، مرکز و ولایات افغانستان بخاطر تحت فشار قرار دادن شورای امنیت و اذهان عامه ی جهان آغاز کرد. احزاب مترقی، اتحادیه های کارگری و مماثل آن، سازمانهای زنان، نهاد های دفاع از دموکراسی - حقوق بشر و ضد جنگ به این کمپاین جلب و کشانیده شوند که یخن شورای امنیت را بگیرند تا ده ساله گی تصویبات خود را باز اندیشی کند  و آنرا به تصمیم جدی قاطع و اجرایی در مورد پاکستان و آی اس آی توسعه دهد !!!
ما باید در وسیعترین مقیاس و با تمام نیروی خرد و وجدان آگاه بشری و مردمان و ملت هایی که در افغانستان خون فرزندانشان بیهوده ریخته میشود و مسیر اهداف به آنها القا شده کاملاً دروغین و فریبکارانه به جهت بازی های کثیف انحراف دارد ؛ این حلقه زنجیر را متحدانه  با فریاد بلند و هرچه زود تر  با همه  ابتکار و جدیت تام  به شور آوریم ! وقیحان پاکستان امروز گفته اند که گویا کس حق ندارد به امور داخلی یا درون مرز هایش تعرض کند و در خاک آن برضد تروریست ها عملیات اجرا نماید  . یعنی تنها و تنها ملت افغانستان است که برای  اهداف پاکستان باید مجازات شود ؛ هم جور تروریزم صادره از پاکستان را بکشد وهم گوشت دهن توپ مبارزه علیه تروریزم باشد!!!؟؟؟
آیا تنها پاکستان حق دارد که هرچه خواست بکند , مگر کلوخ انداز را پاداش سنگ نیست؟
خوشبختانه در قطعنامه های شورای امنیت در مورد افغانستان که در بالا ازان  تذکر رفت ، مجازات گروپ های تروریستی و کشور های حامی تروریزم صراحت دارد که در بازبینی دهمین سالگرد این قطعنامه ها، دیگر باید قطعاً این مجازات باید در مورد پاکستان عملی گردد.
هرگاه ما بتوانیم این کامپاین را با چگونگی ایکه در بالا از آن تذکر رفت، راه بیاندازیم ؛ همچنانکه حق با ماست ؛ برد اساسی و استراتیژیک نیز  از آن ما خواهد بود.
از همه قلم بدستان، سیاسیون و کلیه وطنپرستان کشور احترامانه خواهشمندم که برای این  " فراخوان به یک کامپاین ملی – مدنی و تاریخی" با عشق به وطن و مردم درد دیده ، همکاری و همیاری فرموده ، بدون فوت وقت به کارزار وسیع تبلیغاتی و روشنگرانه  فعال شوند و قلم برداشته ،  عقل و اندیشه شان  را درین راستا سمت و سو داده رسالت ایمانی و وجدانی خویش را در برابر مردم و میهن از خود نشان دهند. تا باشد در پی یک رونسانس و روشنگری گسترده هزاران و ملیون ها تن بسیج شوند و مستقیماً شورای امنیت ، سازمان ملل متحد و وجدان عمومی بشریت را برای این آرمان بزرگ و یگانه برای نجات ما و وطن ما و خیر و فلاح بشریت مورد چلینج کاری و مؤ ثر قرار دهند!

Sunday, December 26, 2010

سخنور قلب ها


خواننده گان عزیز آوای زنان؛
اینک شما پس از انتظار زیاد ، ناب ترین مروارید های سخنور توانا ، چیره دست ، و پر آوازه کشور خود را ، که سروده های نوازشگر شان ، منبع احساساتی عالی و کان زیبائی بوده ، عقده ها را می گشاید و مرهم بر زخم ها می گذارد به خوانش میگیریم.
سخنسرای معروف و چهره آشنا ، بهار سعید:
درود های فراوان به دست اندرکاران نشریه ی وزین شما، امید همه شاد و تندرست باشید٠ با سپاس های بسیار از شما و خوانندگان گرامی که خواهش خواندن زندگی نامه ی مرا دارند اینک  هر چه کوتاه پاسخ ارایه میدارم ، درین نوشته  کوشش مینمایم که واژه های تازی(عربی)بکار نبرم و هرچه «پارسی»تر بنویسم . از شما هم خواهش دارم که آنرا به همینگونه که نوشته ام نشر نمایید٠
من « بهار سعید » در شهر زیبا و دوستداشتنی کابل زاده شدم، آموزش را در آموزشگاه « رابعه ی بلخی » بپایان رسانیده و سپس روانه ی دانشکده ی ادبیات دانشگاه کابل گردیدم و در بخش «ژورنالیزم» آموزش را پیگیری نمودم٠ پس از آن با بهره گیری از یک «بورس» ی که از سوی سفارت ایران در کابل به انگیزه ی پسند فراوان یکی از سروده هایم بنام «بی تو » در نشریه های کشور ایران، به من پیشکش شد برای ماستری در رشته ی زبان و ادبیات پارسی فراگیر دانشکده ی ادبیات «دانشگاه تهران » گردیدم، پس از انجام این رشته دوباره به میهن شیرینم باز گشتم مگر به آوند(دلیل) ناهنجار بودن روزگارهراسناک سیاسی ودشواریهای گوناگون در میهن، ناگزیر به دوری ناخواسته ، راهیی بی میهنی شده و در کلیفرنیای جنوبی باشنده هستم که تا امروز همینجا در آرزوی روزگار خوب، پر از آرامش، سازشها و همبستگی مردم کشورم، برگشتنم را روزشماری میکنم٠
سرودن  را از ده سالگی آغاز نمودم، آن هنگام بدین باور بودم که همه میتوانند چامه (شعر)بنویسند آنگاهی که آموزگار از شاگردان میخواست که در باره ی چیزی مقاله بنویسند من در پایان مقاله ام نظمی  هم مینوشتم و زمانیکه به صنف میآمدم و میدیدم که دیگران چنین نکرده اند میپنداشتم که من کارنا درستی کرده ام ازین رو همیشه سروده ام را از چشم آموزگار پنهان نگهمیداشتم تا اینکه در صنف هفتم روزی بجای مقاله نوشتن موضوع گزیده ی آموزگار را به نظم (شعر) سرودم، دلیری کرده و آنرا خواندم که به آفرین گویی های آموزگار روبرو شدم بویژه که مرا در صنفهای بالاتر میخواست تا سروده ام را بخوانم و با کف زدن های شاگردان از خوشی در جامه نمیگنجیدم و به جایگاهی رسیدم که خواهر کوچکترم رسیده بود( زیرا خواهر کوچکتر از خودم« شهلا» که مقاله نوشتن را خوش نداشت همیشه من به او پیشنهاد میکردم که مقاله هایش را بنویسم و در پایان مقاله نظمی هم میافزودم او که آنها را در صنفش میخواند آموزگارش همیشه اورا در صنفهای  بالا تر میخواست و  به استقبال فراوان روبرو میشد و آنگاهی که  ازاین همه استقبال  برای من میگفت من هم همان آرزو را بدل مپروریدم ٠) از آن پس  سرودن را بسیار دوست داشتم و دانستم که در بین همصنفانم تنها من هستم که میتوانم این کار را بکنم و آن را دنبال نمودم٠
سال نخست دانشکده بودم که در همایشی که سفیر کشور ایران درکابل، نیز آنجا بود از من خواهش شد که یکی از سروده هایم را بخوانش بگیرم ومن سروده ی « بی تو » را به ترنم گرفتم که این سروده سخت سفیر ایران را پسند آمد و آن  را از من گرفته به یکی از مجله های ایرانی فرستاد که بگفته ی خود ایرانی ها (حتی آنهایی که اکنون پس از گذشت سالها با من برای نخستین بارروبرو میشوند)، در ایران غلغله بر پا کرد و در همه نشریه های ایرانی و کتاب های معتبر بچاپ رسید آنگونه که تا چهار سال برای من بی آنکه نشانی پیکی  داده باشم نامه های پر از واژه های زیبا و دل انگیز چه به شعر وچه به نثر از همه مردم از استاد های دانشگاه ها تا کارگران بدستم میرسید که مرا بسیار دلگرم سرودن مینمود و روی همین راستا سفیر آنزمان ایران برای من بورسی  نوید داد که پس از پایان دانشکده گرچه زمان گمارش او پایان یافته بود باز هم سفیر جا نشین او این بورس را بمن اهدا نمود
 من تا اکنون دو دفتر چکامه یکی بنام « شکوفه ی بهار » و دیگر بنام « چادر » و همچنان دو نوار بنامهای « شکوفه ی بهار و « آرزو »  و یک سی دی بنام « زن » دارم و تلاش دارم که سروده های بیشتر برای جهان زن و ادب « پارسی» پیکش نمایم٠
آرزو
چشمان مرا به « بلخ» زیبا ببرید
دستان مرا به لمس « بابا» ببرید

خاکستر قلب داغ هجرت زده ام
بر سینه ی داغدار« بکوا» ببرید

یا پیکر من روان « آمو» دارید
یا روح مرا به جسم دریا ببرید

سوز جگر نشسته در خونم را
بر مرهم« کندها»ر بی ما ببرید

خشت و گل و سنگ ز استخوانم سازید
بر ساختن« کابل» فردا ببرید

سد بوسه ی عاشقانه از لبهایم
بر چهر ی سنگ سنگ کوها ببرید

دامن دامن شکفتن شعرم را
بر جلوه ی لاله های صحرا ببرید

همچنان تازه ترین سروده های مرا میتوانید از وبلاگ من بدست آرید
Bahar100.blogfa.com
شرین نازنین با درود دوبار به شما اینک میپردازم به پاسخ پرسش های شما
بیگمان که سپاس های بیشمار دارم از شما و یک یک خوانندگانی که به زندگی من دلچسپی نشان داده اند امیدوارم که سزاوار این همه مهر و مهربانی آنها باشم
گرچه در بالا به گونه ی کلی از خویش سخن گفته ام که میتواند فروست(محتوا)ی زندگی بی فروست من باشد مگر اینک میپردازم به پاسخ  پرسش های دلخواه شما:
١ــ در باره ی زندگی شخصی من پرسیده اید:
من اکنون در کلفورنیای جنوبی زندگی میکنم یکبار ازدواج کرده و اکنون ازین بند پر از رنج خوشبختانه رهایی گزیده ام ، یک دختر و یک پسر دارم دخترم در شهر سکره منتو به آموزش میپردازد و پسرم هم که سرگرم آموزش است با من به سر میبرد٠
٢ــ نخستین بار چه چیزی برایتان انگیزه ی شعر گفتن شد؟
چون کودک ده ساله ی بیش نبودم تا آنجاییکه به یاد دارم در یکی از برنامه های رادیو برای بزرگداشت مخفی بدخشی برنامه ی پخش شد که روی من درایش(تاثیر) زیادی گذاشت چون مرگ دیگران برایم بسیار هراس انگیز و اندوه آور بود ، به یاد دارم  که در کوشه ی باغچه ی خانه ی ما ایستاده بودم و نا خود آگاه این بیت را سرودم:
ایا مخفی ای شاعر نامدار       تو رفتی و نامت بود یادگار
٣ــ چه موضعی شما را به سوی خود کشانید تا شعر بگویید؟
همانگونه که در زندگی نامه ام گفتم   همان مقاله های که در مضمون پارسی  گزیده میشد  مرا شوری بود برای سرودن و انگیزه ی که اکنون از آن زمان بیاد دارم شاید تشنه ی سرودن بودم٠
٤ــ آیا دفتر شعر دارید؟
من دو دفتر شعر دارم یکی به نام «شکوفه ی بهار» و دومی به نام «چادر» ناگفته نباید گذاشت که در هنگام تهیه ی دفتر «چادر» چون از نگاه زندگی خانوادگی روزگار بسیار پر از درد و رنج را میگذراندم ازین رو آنگونه که باید ، نتوانستم به رسایی سروده هایم  بپردازم یا روی آنها کار کنم  پس از آن دفترم خوشنودی ندارم٠
٥ــ سروده های کدام سخنسرایان زن  یا مرد را دوست دارید؟
من همه سروده های زیبا را میپسندم و دوست دارم برایم مهم نیست که سراینده ی آن چه کسی میباشد؟ بیگمان که در دفتر همه سخن سرایان اگر همه چکامه ها دوست داشتنی نباشد  چند یا چندین و چه بسا که بسیار آنها پسندیدنی و دوست داشتنی است البته سخن سرایان پیشینه و دیرینه (کلاسیک) را آموزگاران خویش میدانم٠
٦ــ آیا در سرزمینی که زیست دارید انجمن های فرهنگی و شب های شعر برگزار است؟
در شهری که من زندگی دارم « آرنج کونتی » نام دارد کار کرد های انجمن های ایرانی فراوان تر میباشد زیرا شمار آنها درین شهر زیاد است مگر گرد هم آیی هم میهنان ما به دلیل پراکنده بودن در شهر های جداگانه ، یا گرفتاری های زندگی شخصی و یا دلچسپی کمتر مردم به فروست های فرهنگی (به دلیل روزگار ناگوار کشور) برگذاری شب های شعر به گوش نمیرسد مگر من در همایش های شعری جامعه ایرانی همیشه مهمان میشوم و شادم که در بزم های شعر پارسی از میهنم نمایندگی کنم به ویژه که دوستان و فرهنگیان ایرانی از گویش(لهجه) پارسی ما و از اینکه ما واژه های ناب را بیشتر از آنها بکار میبریم ستائش مینمایند و گهگاهی هم به من میگویند « کاش مانند تو پارسی بگوییم» ناگفته نماند که من تا آنجاییکه میتوانم میخواهم زبان پارسی سره را مانند زبان « رابعه ی بلخی » ، « شهید بلخی » ، « رودکی »  همانا زبانی را که واژه های بیرونی ( به ویژه واژه های عربی که ٦٠% جانشین واژه های پارسی شده است ) به کار گیرم٠
٦ــ فعالیت های کنونی شما چیست؟
من به این اندیشه ام که اگر چکامه نسرایم  زندگی ام  ارزش چندانی ندارد( با آنکه عاشق زندگی هم هستم)  ازین رو دل باخته ی سرودن هستم و تا آنجاییکه زمان با من یاری مینماید و از کار های روزانه فارغ شوم به سرودن میپردازم البته اگر سخنی برای گفتن داشته باشم چون من به کیفیت، بیشتر باورمندم تا به کمیت٠
مطالعه را دوست دارم و یک برنامه ی تلویزیونی را هم فرآوری(تهیه) و پیشکش بینندگان چکامه و ادب مینمایم به روز های آدینه (جمعه)ی هر هفته از ساعت ٤ تا ٥ زمان در تلویزیون جهانی « آریانا افغانستان »٠
      بهار عزیز ؛ تشکر زیاد از جانب خود و هم چنان از جانب دوستداران سروده های شما که مکراً در خواست مصاحبه را با شما نموده بودند. قلم تان همیشه سبز و پر طراوش باد؛

Saturday, December 25, 2010

بانوی دلسوز و فداکار


مادر تریسا
مادر تریسا در ۲۶ آگست ۱۹۱۰ میلادی در مقدونیه چشم به جهان گشود۰او ، از جمع سه دختر خانواده جوان ترین شان بود۰ والدین تریسه البانی بودند۰ تریسه در هژدهمین بهارزندگی، اسم خود را درلست انجمن خواهران لوریتو در ایرلند درج نمود و سپس در دوبلین آموزش دید. تریسه در دسمبر 1928 از جانب انجمن خود به هند اعزام شد و سفر خود را تا دامنه های کوه همالیا ادامه داد. در 6 جنوری 1929 روانه کلکته مرکز بنگال شد. تا در آنجا دروس دختران بی بضاعت را که توان پرداخت فیس مکتب را نداشتند بعهده گیرد. مدتی درین عرصه فعالیت نمود. ولی همواره الهام قلبش، بیشتر ازین مسولتی که داشت. او را به جائی دیگری می کشاند، جائیکه در آنجا مردمان با عالم بدبختی و سیه روزی دست و پنجه نرم می کردند. و درد و رنج ، فقر و گرسنگی ، بی خانگی و بی دوائی ای ،یار و یاور شان بود. بلی عزیز خواننده گرانقدر: اینها اشخاصی بودند که در کناره های سرک ها و زیر پل ها بدنیا آمده بوده و در همین سرک ها بزرگ شده و  سر انجام در میان کثافات خورد و خمیر گشته و درهمین جاده های کثیف نیست و نابود می شدند. مادر تریسه؛ شکوه و شیون و دست های آنها را که، جهت طلب یک لقمه نان و گیلاس آب دراز شده بود، بار ها مشاهده نموده و این وضعیت روح و روان مادر تریسه را می آزرد و در صدد چاره جوئی آن برآمد. برای پیشبرد فعالیت درین عرصه ابتداء از جان پال اجازه خواست، تا او بتواند سازمان خیریه ای را ایجاد نماید. دیری نگذشت که اجازه نامه ، پاپ مواصلت ورزید و مادر تریسه  دست بکار شد. ولی درین اثنایکه که می خواست انجمن خیریه را تاسیس نماید ، صرف یک ساری سفید با خط های آبی و یک جوره پاپوش عادی همه دارائی او را تشکیل میداد . لیکن عزم و اراده فولادین او والاترین گنج و سرمایه برای برآورده شدن اهداف و آرمان هایش شد. مادر تریسه در سال 1952 موفق شد که انجمن خیریه خود را بناء نهد و عده ائ از زنان دلسوز و مهربان را نیز در کار انجمن بسیج سازد.مادر تریسه معبد کالی را بدین منظور انتخاب کرد.« البته این معبد محل عبادت اهل هنودی هند بود » بدفتر معبد ، نامهً فرستاد تا اجازه معبد را کسب نماید. سر انجام مادر تریسه اجازه بخشی از معبد را بدست آورد. مادر تریسه با سایر دستیاران خود در سرک های کلکته می رفتند و از آنجا انسانهای را که در حالت نزع و جان کندن و بعضی ها هم نزدیک به مردن و عده ئی هم مریض و ناتوان بودند ،جمع میکردند و در معبد می آوردندو تا هنگام مرگ از آنها پرستاری مینمودند.
«مادر تریسه در یکی از مصاحبه های خود با یک نویسنده کتابی چنین گفت: که او اولین بار خانمی را از روی سرک بالا نموده بود که نیمه بدن آن توسط موش ها و مورچه هاخورده شده بود. من او را به شفاخانه بردم ولی آنها نمی خواستن اورا بستر کنند. من به آنها گفتم اگر این مریض را نمی پذیرید و او را کمک نمی کنید من در همین جا می مانم. آنها در نتیجه اصرار زیادمن ، او را داخل بستر نمودند. ولی متاسفانه نا وقت شده بود و نتیجه مثبتی به وجود نآمد.سپس من به دفتر ساختمان شهری رفتم و از آنها پرسیدم که در کجا میتوانم چنین اشخاص مریض، فقیر ، گرسنه و بی لباس را که در روی سرک ها به حالت بسیار رقت بار افتاده اند و در آستانه مردن قرار دارند. حد اقل برای چند روزی در زیر یک سقف دور از آفتاب سوزان جا به جا سازم . زیرا امروز من تعدادی زیادی ازین مریضان را دریافته ام ، و تعدادی دیگری از آنها در روی سرک ها مرده اند.در آن موقع ما هزاران زن ، کودک و مرد ها را « 42000 » را از سرک های کلکته جمع آوری نمودیم و آنها را در معبد آوردیم. آنها حد اقل در روز ها و یا دقایق آخر زندگی خود ، انسانهائی را ملاقات کردند که به رضای خدا به آنها خدمت می کردند و در کنار آنها قرار داشتند. نباید ناگفته گذاشت که از ارقام فوق در حدود 19000 نفر آن زنده مانده و به حیات خود ادامه دادند. ما برای این گروهی بزرگ نیز تا حد توان انجمن ، کار های را انجام دادیم. ما برای عده شان، کار دریافت کردیم و برای بی خانه های آنها ، سر پناهی را در داخل موتر ها تنظیم نمودیم. ولی در هر صورت این بسنده نیست و سلسله کار ما ادامه دارد.خوشبختانه
در سال 1953 در کلکته اولین مرستون ما تاسیس شد و دامنه فعالیت های ما روز تا روز وسیع تر گردید و این فعالیت ها صرف به هند منحصر نماند بلکه قاره های پنجگانه را نیزدر برگرفت و ده ها منازل رهایشی به چنین اشخاص ایجاد و مورد بهره برداری قرار گرفت. درین خانه ها مواظبت از الکولست ها، بیخانه ها و رنجور ها صورت می گیرد . اکنون در ین موسسه های خیریه بیش از یک ملیون انسان در بیشتر از 40 مملکت مصروف کار اند.مهاجرین و پناهجویان، سیلاب و زلزله زده گان و سایراشخاصی که آسیب دیده باشند ، از کمک های ما مستفید می شوند. مادر تریسا ، مادری مهربانی بود که سراسر زندگی خود را وقف خدمت به انسانهای غریب، مریض ،معیوب و معلول نمود و این انجمن را که با دستان تهی در هند بنیاد نهاد و به تدریج عالم گیر شد. در نتیجه همه جهان با کار و فعالیت و احساس و دلسوزی او آشنا شده و همه او را به دیده قدر می نگریستند. اگرچه او بتاریخ 5 سپتمبر 1997 میلادی از میان ما رفت ولی خاطره تابناک او در قلب همهً بشریت جا گرفته و کارنامه هایش ثبت تاریخ جهان گردیده است.
به پاس قدر دانی ازین زن ،دلسوز و فداکار جایزه ها ، مدال ها و تحسین نامه های فراوانی از سرتاسرجهان به مادر تریسا مواصلت ورزید.که به گونه مثال رقم کوچک آن را ،درینجا به معرفی میگیریم. در سال 1971 جان پاپ جایزه صلح را به او اهدا نمود و در سال 1972جایزه نیرو تحت نام صلح جهانی و در سال 1979 جایزه نوبل به وی تفویض گردید.    
یادش گرامی و خاطره اش جاویدان باد

Monday, December 20, 2010

زن پر قدرت جهان


 کرستینه فرناندز
               
کرستینه فرناندز
طبق قانون اساسی کشور ارجنتاین رییس جمهور و معاون وی صرف در طی دو دوره می توانند خود را کاندید نمایند. ولی در صورتیکه موفق نشدند تا برنده شدن شان درانتخابات، چانس های زیادی را در پیشرو دارند و درین زمینه کدام ممانعت قانونی وجود ندارد و هر دوره ریاست جمهوری در بر گیرنده چهار سال است.
کریستینه فرناندز متولد 19 فبروری سال 1953 میلادی در منطقه تولوسیه بونس آیرس است. پدرش ادواردو فرنندز و مادرش اوفیلیه استر ویلیم است. کریستینه در 9 مارچ 1975 با نستور کرچنر ازدواج نمودند هر دو شناخت قبلی از دانشگاه داشتند و کرستینه در سال 1970 فاکولته خود را در رشته حقوق در دانشگاهی ملی لا پلا تا به پایان رسانید  مشترکا در اتحادیه محصلان دانشگاهی فعالیت می کردند ثمره ازدواج شان دو فرزند به اسمای مکسیم و فلورانسیه است. نستور کرچنر همسر کریستینه فرناندز در 27 اکتوبر سال 2010 سال روان در اثر سکته قلبی در گذشت.
کریستینه نخستین زنی در ارجنتین است که به اساس رای مردم به مقام ریاست جمهوری رسیده است ولی کریستینه بانوی دوم درین مملکت و درین مقام می باشد.
کریسینه از 10 دسمبر 2005 – 28 نوامبر 2007 سناتورانتخابی در سنا، از ساحه بونس آیرس بود و از 10 دسمبر 2001 – 9 دسمبر 2005 و هم چنین از 10 دسمبر 1995 تا 3 دسمبر 1997 سناتوری ساحه سنا کروز بود. او در 25 می 2003 – 10 دسمبر  2007 درمقام نخست لیدی ارجنتین قرار داشت. زیرا درین هنگام شوهرش نستور کرچنر رییس جمهور کشور ارجنتین بود.
کرستینه با مشورهً شوهرش کرچنر خود را کاندید ریاست جمهوری نمود و در انتخابات
3 ، 45 فیصد آرا را بدست آورد و به روز دهم دسمبر 2007 مراسم تحلیف را بجا آورده و رییس جمهور ارجنتاین گردید. و هم چنان جولیو کوباس را به صفت معاون خود انتخاب نمود.

Saturday, December 18, 2010

معرفی کتاب و کتابخانه


تاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد باستان
بزرگترین تمدن و مدنیت قدیم در میان دو دریای بزرگ به نام تیگرس و ایپرتس که مردمان رومی و یونانی آنرا به نام سر زمین در میان دو دریا و نسل های گذشته ما آنرا بنام بین النهرین یاد می کردندکه بعد ها بنام بابل مسمی شد و همین اکنون این ساحه ، بنام بغداد مرکز و یا پایتخت عراق امروزی محسوب میشود. مهمترین شهر باستانی عراق بنام شنعار یاد میشد و کهن ترین آثار کتبی نیز از همین شهر بوجود  آمده است. در عهد باستان سومری ها ، آشوری ها و  بابلی ها درین سرزمین هموار زیست داشتند. که همه مبتکر زراعت ، هنر ، فن معماری ، مهارت هندسی ، علم ، ادبیات و مهمتر از همه ، و بیکی از سبک های قدیمی خط نویسی را نیز آشنا بودند و  این خط را در حوالی 2500  الی 3000  سال پیش از میلاد کشف کرده اند. در گذشته ها چنین استنباط میشد که تمدن سومری ها از مصر سر چشمه گرفته ولی در نتیجه پژوهش های که بوسیله باستان شناسان صورت گرفت و  آثاری که از قسمت های جنوبی عراق بوجود آمد مبین این حقیقت است که این تمدن درخشان 4000 سال پیش از میلاد درین کشور وجود داشته و سومری ها با این کشف بزرگ خدمت شایانی را به نسل بشر انجام داده اند. برای نوشتن از قلم فلزی و نوک تیزی شبیه میخ استفاده می نمودند " و از همین سبب به خط میخی مسمی شده است." و  آنرا در روی چوب ، عاج و گل نرم بکار می بردند. ابتدا گل نرم را به شکل لوحه می ساختند و بروی آن می نوشتند و سرانجام آنرا پخته می کردند. همین لوحه های گلی نخستین کتاب های ساخته شده دست بشر شناخته شده است. درین کتاب ها آثار تجارتی ، حقوقی ، مذهبی ، علایم جادوئی ، افسانه های مقدس ، حکایت ها و روایات ملی و قومی درج گردیده است بعد از پایان کار آنرا در معابد ، قصر ها و مدارس خود نگهداری می نمودند تا مورد استفاده نسل های بعدی قرار گیرد. گوشهً از مکان های که نام بردیم و کتاب های گلین در آن ذخیره شده بود عبارت از کتابخانه های آن دوران بود. پس از تمدن سومریان ، تمدن بابلیان آغاز می شود و بابلیان تعقیب کننده و ادامه دهنده راه سومریان است و یکی از مهمترین و بهترین نمونه های آن کتابخانه بورسیپا بود و از مهمترین آثار باقیمانده از تمدن بابلیان می توان " قانون حمورابی " را نام برد. آشور بانیپال که در جریان سال های 626 – 668 پیش از میلاد می زیست . اولین دستاورد او  وسعت بخشیدن کتابخانه ها بود او کتابخانه بسیار بزرگی را در شهر نینوا اساس نهاد و کتابداری را به کتابخانه بورسیپا گسیل داشت تا آثار آنجا را کاپی و در کتابخانه نینوا انتقال دهد.آشور بانیپال نیز به نوبه خودکار بزرگی را در ایجاد کتابخانه در عهد باستان انجام داده است. و یک کتابخانه منظم برحسب موضوع و نشانی ترتیب و در خدمت بشر قرار داده است. به همین ترتیب گیتس اختراع خط و نگارش را به سومریان، قانون گذاری را به بابلیان و ایجاد و انکشاف کتابخانه ها به آشوریان منسوب ساخته است.     منابع: عجاب هفت گانه جهان باستان اثر شیرین نظیری  و  ویکی پدیا دانشنامه آزاد .

Sunday, December 12, 2010

اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد



دسامبر ۱۰, ۲۰۱۰

حقوق بشر اساس آزادی، صلح، توسعه و عدالت و محور تلاش ملل متحد در سراسر جهان به شمار ميرود. قوانين برای حفاظت و توسعه حقوق بشر لازم الاجرا می باشد. اما بطور کلی اکثرأ پيشرفت ها به مردم ميرسد... زنان و مردان شچاع... سعی دارند تا حقوق خود و حقوق ديگران را حفاظت کنند... مصمم اند تا حقوق را در زندگی مردم محسوس و واقعی سازند. برگزاری روز جهانی حقوق بشر را امسال به همين مدافعين حقوق بشر اختصاص ميدهيم. مدافعين يک گروه متنوع ميباشند. آنها ميتوانند بخشی از يک سازمان جامعه مدنی يا يک خبرنگار و حتی يک شهروند عادی باشند که با مشاهده بدرفتاری در نزديکی محل زندگی خود حساس و بيدار شده است. اما همه اين افراد در برابر آشکار ساختن بدرفتاری، حفاظت از اکثر افراد آسيب پذير و پايان بخشيدن معافيت تعهد مشترک دارند. آنها به پا خاسته اند، صحبت ميکنند و امروز به نام آزادی و وقار انسانی فرياد ميکشند. مدافعين حقوق بشر در مبارزه عليه تبعيض يک نقش حياتی را ايفاء می کنند. اين افراد در مورد خشونت تحقيق نموده و در رسيدن به عدالت و حمايت به قربانيان کمک ميکنند.اما کار اين افراد اکثرأ با خطر جدی همراه است. مدافعين حقوق بشر مورد اذيت قرار ميگيرند و از کار خود اخراج ميشوند و به اشتباه به زندان انداخته ميشوند. در اکثر کشور ها اين افراد مورد شکنجه و لت و کوب قرار می گيرند و حتی به قتل ميرسند. دوستان و اعضای خانواده اين افراد نيز در معرض آزار، اذيت و تهديد قرار ميگيرند. زنان مدافع حقوق بشر با خطرات بيشتر مواجه اند و بنابرين به حمايت بيشتر نياز دارند. امسال روز جهانی حقوق بشر يک فرصت ديگر برای شعار ترغيب و دستاورد های مدافعين حقوق بشر در همه جا و تعهد مجدد برای تلاش بيشتر جهت حفاظت از کار اين افراد می باشد. دولت ها در برابر حفاظت از مدافعين حقوق بشر مسئوليت اساسی و اول را دارند. من از همه کشور ها ميخواهم تا آزادی بيان و آزادی گرد همايی را که کار اين افراد را ميسر می سازد، تضمين نمايند. وقتی جان مدافعين حقوق بشر به خطر می افتد، همه ما از امنيت کمتر برخوردار می شويم. وقتی صدای مدافعين حقوق بشر خاموش می شود، عدالت هم خفه ميگردد. در اين روز جهانی حقوق بشر، بياييد تا به وسيله کار کسانی که سعی دارند تا جهان ما را بيشتر عدالت محوری سازند،تشويق شويم. بياييد تا همه ما بخاطر داشته باشيم که صرفنظر از گذشته، آموزش و يا سطح تعليم هر فرد ميتواند قهرمان عرصه حقوق بشر باشد. پس بياييد تا از اين نيرو استفاده کنيم. بياييد تا هر يک از ما مدافع حقوق بشر باشيم.

ارسال کننده توسط بسیر سیرت از حقوق بشر افغانستان.

Thursday, December 9, 2010

زن به مثابه متاع

شیرین نظیری
سپتمبر 2010
زن به مثابه متاع

در جامعه اولیه یا بدوی همه افراد بشر منجمله زنان و مردان در برابری کامل نسبت به یکدیگر زندگی می کردند وعلت برابری زن و مرد و رابطه عادلانه ،هماهنگ و انسانی همانا فقدان مالکیت خصوصی و نبود جامعه مرد سالاری بود.
جامعه اولیه از نارسائی ها و نا برابری های غیر انسانی، جوامع عصر تمدن کاملاً مبرا بود و زنان از موقعیت قابل احترام و بالاتری نسبت به مردان برخوردار بودند. البته برتری زنان نه به معنی تنومندی و زور بازوی آنها بوده بلکه جنبهً معنوی و عقیدتی داشته است. ولی با تقسیم کار ابتدائی ، برتری مرد بر زن در جامعه ابتدائی شکل می گیرد و مرد به صفت یک عنصر اساسی در جامعه عرض اندام می کند و تامین معیشت ، کنترول و قیمومیت خانواده را در دست گرفته و زن را جزء دارائی خود شمرده « مایملک » و او را وادار به اطاعت و فرمانبرداری از خود می سازد. این نوع جامعه که زن در چنگال مرد و در اختیار کامل مرد قرار می گیرد. بنام جامعه مرد سالار یاد می شود. که همین حکمروائی مردان در برابر زنان به مرور زمان به یک نظم اجتماعی در می آید و همه اعضای جامعه بصورت مجمعی آنرا پذیرفته و هر گونه سر کشی از آن به مثابه جرم و خلاف رفتاری از نورم اجتماعی آن جامعه تلقی می شود. در کشور ما از قرن های متوالی بدینسو جامعه مرد سالاری با توسل با زور و زر نیمه بدنه جامعه را معیوب ساخته و در چهار دیواری های خانه محصور ساخته است ، حتی کودکان دختر شستشوئی مغزی شده و از همان آوان کودکی در کنار مادران خود قرار می گیرند و همینکه پا به نو جوانی می گذارند از جانب مادر و مادر کلان درس های عفت و نجابت به ایشان تفهیم می شود و به آنها فهمانیده می شود که بروی همه عواطف و احساسات طبیعی خود پا گذاشته و از پدر خود که رییس خانواده است اطاعت و فرمانبرداری کند. دختر همینکه به سن بلوغ میرسید ، والدین بدون در نظر گرفتن انتخاب دختر و یا حد اقل یک پرسش از دختر ، او را نامزد می سازند ، از موافقه و عدم موافقه دختر اصلاً سوالی به میان نمی آیند و بدون اینکه دختر نقشی در باره آینده خودش داشته باشد او را مانند متاعی بی اراده می پندارد.
بدون اینکه خودش تصمیم خود را بگیرد و سر نوشت خود را خودش تعین کند از دستی زندان بانی به اسم پدر به دست زندان بان دیگری به اسم شوهر سپرده میشود. در گذشته ها و همین اکنون نیز در بعضی نقاط کشوری عزیز ما دختر شوهر آینده خود را برای اولین بار در شب عروسی در مراسم آئینه مصحف و یا اتاق حجله « حجله: اتاق مزین و آراسته برای عروس و داماد ، اتاقی که عروس و داماد شب عروسی را در آن سپری می نمایندیکدیگر خود را می بینند. البته مسایل مربوط به ازدواج در کشور ما نظر به موقعیت جغرافیائی ، سطح آگاهی ، سطح دانش عمومی و مسلکی ، سطح اقتصادی و حاکمیت اقوام و قبایل مختلف از همدیگرمتمایز است. وقتی به زندگی شهری نظری اندازیم، ارزش های را می یابیم که در تحت جامه مدنی اوج می گیرد و زمانیکه راهی شهر های خورد و روستا ها میشویم جامعه مرد سالاری را با همه زشتی ها و عقب گرائی های آن به خوبی ملاحظه می کنیم. در ازدواج دو جوان در شهرهای بزرگ ، مصارف شب عروسی کمر شکن بوده و خانواده دختر چندان علاقه مند اخذ پول زیاد ، از داماد نبوده بلکه به عروسی مجلل پا فشاری می نمایند. در حالیکه در دهات پول زیاد از داماد مطالبه نموده و عروسی را در هوتل های لوکس نه ، بلکه در منازل شخصی خود بر پا میکنندکه ازدیاد اشتراک کننده گان عروسی در دهات، بعضاً باعث منهدم شدن طبقه بالائی گردیده و تلفات زیادی نیز ببار آورده است در جریان سال جاری چندین اتفاق مشابه در روستا های بغلان ، قندوز و تخار بوقوع پیوست که باعث کشته و زخمی شدن تعدادی زیادی از اشترک کننده گان در مراسم عروسی گردید. »
هر قدر رو به دهات نمائیم و از مراکز شهر ها فاصله بگیریم به همان اندازه پول پرداخت شیربها ، مهر و یا هم طویانه گران تر و کمر شکن تر می گردد بنا به همین دلیل است که اکثریت جوانان ما به نسبت نداشتن پول کافی از ازدواج باز مانده اند. در حالیکه ازدواج عبارت از تصمیم آزادانه دو نفر برای زندگی مشترک شان است و یا به عباره دیگر ازدواج قراردادی میان زن و مرد است. هیچ قرار داد و یا معامله خرید بدون پول تحقق نمی پذیرد بدین دلیل در معامله ازدواج « البته در اکثر مناطق افغانستان » پول رکن اساسی دارد و درین معامله که متاسفانه زن به مثابه متاع خرید و فروش می شود ، یک مقدار پول تحت عناوین شیربها و یا طویانه به والدین دختر پرداخت می شود. « در طی سفر آخرم در شبرغان در جریان سال 2010 ، در حضور ما یک دختر را به 25 لک افغانی به فروش رسانیدند و فامیل دختر مفتخر نیز بود که چنین دختری با ارزشی دارند که حسب دلخواه ای شان به فروش رسیده استدر تحت نظام مرد سالاری زن منحیث متاع صرف یکبار به فروش می رسد و فرق آن از سایر امتعه درین است. طوریکه پیشتر یاد آور شدم این پول دختر فروشی در کشور ما بنام شیربها یاد می شود. «شیر بها مقداری پولی است که جهت تلافی مخارج بزرگ نمودن و شیر دادن دختر ، به والدین دختر داده می شود گر چه مقدار پول بدست آمده در برگیرنده مصارف که به دختر تادیه شده نیست. »ازین جاست که زن در ملکیت مرد می درآید و بصورت مستقیم و غیر مستقیم در اختیار مرد و خانواده آن قرار می گیرد. زن فروخته شده باید زن خوب و مطیع و فرمانبردار باشد خواهشات و یا تمتع جنسی مرد را در هر لحظهً که او خواسته باشد بر آورده سازد « ولو که زن بیمار و آماده نباشد» هم چنان زن باید در پروسه تولید سهم بگیرد چه این عملیه تولید در عرصه صنایع دستی « بافنده گی ، ریسنده گی و خیاطی » و یا هم در کشت و زراعت باشد . محصولات بوسیله انگشتان ظریف زن تهیه و به شوهران شان تعلق می‌گیرد ، شوهر حاصل کار زن را به بازار عرضه نموده و پول حاصله از آن را به جیب خود فرو می برند و زن فروخته شده ، با همه توانمندی و صداقت و ایمان داری همیشه در خدمت شوهر ، فرزندان و مهمتر از همه در خدمت خانواده شوهر قرار می گیرد.
به آزوی اینکه روزی دهات ما مانند شهرهای ما گردیده و دختران و زنان ما صاحب حقوق و صلاحیت های بیشمار شوند ، چنین پشنهادات را برای خوشبختی فرزندان مان ، به والدین گرامی پیشکش میدارم...

1 - ما باید به فرزندان خود حق بدهیم که فرزندان مان، در تصمیم گیری ازدواج های شان ، رول اساسی و مستقیم را خود شان عهده دار باشند.
2 - ما باید دختران زیر سن خود را به مکتب بفرستیم نه به خانهً بخت وشوهر.
3 - ما نباید جیگر گوشه های جوان خود را به مرد زن دار به شوهر بدهیم، بگذاریم زن اول مرد نیز ، بد بخت نشده او هم لا اقل زندگی ای ازخود داشته باشد. ما زنان نباید بالای هم جنس خود، به خاطر تمتع مرد،ظالم شویم و حق او را لگد مال سازیم.
4 - نباید ما دختران زیر سن خود را به زور و جبر به مردان محاسن سفید بفروشیم زیراآنها حیثیت پدرو پدرکلان را به کودک مان دارند.
5 - بهتر است که ما شیر بها را فراموش نموده و از عروسی های کمر شکن که باعث بدبختی دخترمان در آینده ها می شود جلوگیری به عمل آوریم.
6 - والدین پسر اگر توقع جهیز و جوره را ، از خانواده دختر نداشته باشند.کارپر ثمریرا انجام داده وتهداب زندگی پسر خود را با محبت بناء مینمایند.
7 - خانواده پسر اگرعروس خود، را مانند دختر خود بدانند و با او ، با لطف و مرحمت رفتار نمایند و پسر شان نیز، همه اعضای خانواده دختر را ،احترام نماید درین صورت تخم محبت و صمیمیت در میان خانواده ها کاشته میشود.
8 - دختر مهربان همیشه قدر وعزت همه اعضای خانواده پسر را میداشته باشد زیرا او میداند که احترام ، صداقت و محبت همیشه راز سعادت است.
9 - دختران و پسران جوان امروز ماً از آوردن کودکان زیاد جلوگیری بعمل می آورید و همیشه در فکر کم بودن ولی سالم زیستن هستند.
10 - والدین گرانمایه همیشه به سعادت و خوشبختی فرزندان می اندیشند.

بیانیه کمپاین 50% زنان افغانستان

بیانیه شماره 10


بیانیه کمپاین 50% زنان افغانستان
به مناسبت روز جهانی حقوق بشر و روز ملی قربانیان

19قوس برابر با 10 دسامبر 2010

دولت افغانستان از 9 سال بدین سو با سیاست های چند پهلو اذهان مردم افغانستان را مغشوش کرده است. ما بدین باور هستیم که نبود یک استراتژی واحد میان دولت افغانستان و جامعه بین المللی فضای کشور را تبدیل به میدان رقابت های نیروهای داخلی و  کشورهای خارجی کرده است. زنان افغانستان همیشه به دولت افغانستان هشدار داده اند که بدون در نظر داشت خواست آنها و برداشتن گامهای عملی در راستای تامین حقوق آنها، نمی شود به سوی دموکراسی، اعتدال و آشتی تمام مردم این سرزمین حرکت کرد. ما همیشه نگران این بوده ایم که حقوق زنان یعنی نیم جمعیت افغانستان، و دستاوردهایشان در این معاملات سیاسی قربانی شود.
ما در شرایطی از روز جهانی حقوق بشر تجلیل به عمل می آوریم که نه تنها دولت تا کنون به موارد نقص حقوق بشر در گذشته و خواست های عدالت­خواهانه قربانیان پاسخ نداده بلکه نقض فاحش حقوق بشر در افغانستان همچنان جریان دارد، کشته شدن غیر نظامیان، بمباردمان خانه های مسکونی، استفاده از سلاح های شیمیایی در مناطق جنوب افغانستان، کوچ های اجباری، مهاجرت ها، مرگ و میر کودکان وز نان در حملات نیروهای بین المللی و طالبان  و همراهانشان، بی خانمان شدن و به‌اسارت گرفتن افراد بيگناه تحت عنوان تروريست، فقر، بيكاري و صد‌ها عمل ديگر نه تنها در اين كشور ادامه دارد که تشدید شده است.
تجليل از روز جهاني حقوق بشر بدان مفهوم است كه دولت‌ها در عمل چه قدر به اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر پايبند بوده و اجرایی شدن  آن را تضمین نموده اند. آزادي و برابري ارزشهایی هستند که باید در عمل تجربه شوند اما نابرابري های موجود در سطح جامعه، ناکارآمدی صرف هزینه های هنگفت از سوی جامعه بین المللی و باقی ماندن مشکلات،  تداوم جنگ، تهيه‌ي استراتيژي‌هاي جنگي و تغييرات آن  ما زنان را از آینده افغانستان نگران نموده و از باور ما به تحقق عدالت و دستیابی به صلح عادلانه مي‌كاهد.
کمپاین 50% زنان افغانستان به عنوان نماینده بخشی از زنان و دختران این سرزمین اعلام می دارد که ما براي به دست آوردن حقوق مان به پا خواسته‌ايم و خواهان تامين عدالت هستيم. دولت افغانستان بايد توجه داشته باشد كه اين سياست‌هاي چند پهلو و چند گانه نه تنها زندگي ما زنان را به مخاطره می اندازد بلکه چشم انداز روشنی برای مردم افغانستان نیز ندارد. امروز بايد دولت در قبال زنانی كه از بي‌سوادي، بي‌كاري، فقر و خشونت های خانوادگی و اجتماعی رنج مي‌برند، پاسخگو باشد. طبق آخرین گزارش ها و تحقیقات منتشر شده در چند ماه اخیر خشونت های خانوادگی علیه زنان در افغانستان افزایش و در عوض میزان مشارکت سیاسی زنان کاهش یافته است. دولت و مسئولین امر باید بدانند که به حاشیه راندن زنان از متن تصميم گيري‌ها و بسنده نمودن به حضور سمبلیک و نمایشی زنان در عرصه های کلان سیاسی و اقتصادی خطای جبران ناپذیری است که حضور نیمی از جمعیت کشور را در عرصه های عمومی و خصوصی تحت تاثیر قرار می دهد.
امروز افغانستان در زمان بسیار حساس و خطیری قرار دارد. توجه افکار عمومی بین المللی نسبت به افغانستان روز به روز كمتر مي‌شود، حركت‌هاي مدني در خارج از كشور براي بيرون شدن نيروهاي خارجي آغاز شده است. كمك‌هاي مالي در حال کاهش است و بدون شك کشورهای دیگر در آینده­ای دور یا نزدیک از افغانستان خارج خواهند شد و تامین امنیت و اداره آن به خود مردم افغانستان سپرده خواهد شد. بنابراين، وظيفه‌ي دولت افغانستان است كه با خرد مندي و مسئوليت پذيري با قضايای سرنوشت ساز برخورد نمايد. در غير آن اين بي‌عدالتي‌ها و نا برابري ها منجر به حادثه‌ي ديگری خواهد شد كه توجيه آن به زبان‌هاي مختلف جز فريب مردم افغانستان چيز ديگري نخواهد بود. دولت افغانستان که با راي مستقيم مردم انتخاب شده است، بايد در تمام عرصه های تصميم گيري‌ سرنوشت ساز از مردم افغانستان مشورت بگيرد. دولت باید صدای زنان را از گروهها و اقشار مختلف جامعه بشنود. صلح یا جنگ پیش از همه بر روی زندگی زنان تاثیرگذار است. بنابراین دولت باید اطمینان حاصل کند که در روند صلح سازی نه تنها صدای گروهی خاص بلکه خواست ها و نظرات نمایندگان مختلف و متفاوت زنان را شنیده و در نظر گرفته است. زنان هنوز در انتظار پیگیری فجایع از سوی مسئولان هستند و به عنوان اولین قربانیان نقض فاحش حقوق بشر در کشور با عفو عمومی و برائت ناقضین حقوق بشر بدون طی رویه های عادلانه دادرسی و بدون در نظر گرفتن نظر و حقوق قربانیان مخالف هستند.
برای تماس با ما:
Campaign50darsad@gmail.com
Campaign50darsad.blogfa.com
کمپاین 50% زنان افغانستان که از  ثور 1388 برابر با می 2009 آغاز به فعالیت نموده است متشکل از فعالین و مدافعین حقوق زنان در عرصه های مختلف صنفی، مطبوعاتی، سازمان های غیردولتی، احزاب و نهادهای اجتماعی و سیاسی است که به منظور ارائه بخشی از مطالبات زنان این سرزمین گردهم امده تا شاید از برکت این هم صدایی و اتحاد بتوانند بر مسئولان کشور تاثیر گذار باشند.

Wednesday, December 8, 2010

منع خشونت علیه زنان

نوشته: شیرین نظیری
25  اکتوبر  2010
منع خشونت علیه زنان

از سال 1981 میلادی روز 25 اکتوبر به  مثابه روز جهانی منع خشونت علیه زنان جهان برگزیده شده است و شورای عمومی سازمان ملل متحد این روز را به عنوان  رفع  خشونت علیه زنان در 17 اکتوبر 1999 میلادی به تصویب رسانید. البته این روز مبتنی به قتل وحشیانه سه خواهری میرابال فعالین سیاسی جمهوری دو مینیکان انتصاب شده است.
خشونت علیه زنان هر گونه عمل خشونت آمیز بر پایه جنسی ، که منجر به آسیب فزیکی ، جنسی و یا حالت روانی زنان شود خشونت علیه زنان گفته می شود. خشونت ، بدرفتاری و یا زشتی مقوله ایست که پیوند اساسی با فرهنگ و مذهب دارد. در جوامع مرد سالار ، قوانین و عنعنه و فرهنگ مرد را مکلف به پرداخت معیشت زن می سازد و زن خود ، پیشتوانهً شخصی اقتصادی نداشته و به اصطلاح عوام "دست نگر" مرد است  در چنین حالت مرد در وجود خود یک بر تری و تفوق احساس می کند و به خود متکی و حاکم گردیده و زن را با همه دار و ندار خود متعلق به خود دانسته و صاحب آن شمرده و در تحت کنترول و قیمومیت خود در می آورد و زن در همچو حالت فرد مطیع وعاجزهً بیش نیست. خشونت به اشکال مختلف بروز می کند و ما به  گونه مثال روی نکات عمده آن مکث می نمایم. که درد ناک ترین خشونت ها بوده که به فرار زنان از خانه هایشان ، خود سوزی ها، خود کشی ها بوسیله مواد زهری، غرق کردن در دریا هاصورت می گیرد. که این همه حوادث تکان دهنده و درد ناک ، ناشی از استبداد خانواده  شوهر، ازدواج های اجباری ،ازدواج های قبل از وقت ورسم و رواج ناپسند جامعه سنتی صورت می گیرد.که به خشونت خانگی مسمی است. خشونت در محیط کار ، باعث کم بها دادن به ارزش کار زنان ، زن را جنس دوم تلقی نمودن و در برابر کار مساوی با مرد ، مزد مساوی دریافت نه نمودن است.این گونه خشونت ، در ساحه کار حکمفرماست. نوع سوم خشونت ، ذریعه دستگاه حاکم انجام می شود. این خشونت ها عموماً در محابس زنانه دیده شده که در اثر آن دختران و زنان جوان شدیداً مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. یک عده آنها بار دار گردیده و کودکی بدبختی نیز در زندان بوجودمی آورند و عدهً هم به صد ها نوع بیماری نسائی مبتلا می شوند.علل بروز این خشونت ها: فرزندان پسرهمیشه رد پای پدران را تعقیب می کنند. هر گاهی پدری ، زن خود را درحضور فرزند پسر خود مورد فحش و ناسزا و یا هم لت و کوب قرار دهد فرزند نیز این عمل پدر خود را کاپی نموده و در معرض اجرا قرار میدهد. اکثرا خشونت های خانوادگی ناشی از: بیسوادی، فقر و تنگدستی، عقب ماندگی جامعه، عدم حمایت قانون تبعیض نژادی، بیکاری و بی روزگاری، جامعه سنتی وغرق تا گلودرمذهب میباشد. برای جلوگیری ازین پدیده شوم احتراماً پشنهاد می نمایم که:
- دولت قوانین و مقررات منع خشونت علیه زنان را صد فیصد در معرض تطبیق قرار داده و از چگونگی عمل کرد آن نظارت شدید نماید.
- تصور مینمایم که خود سوزی زنان جوان و دختران پدیده جدیدی است که از کشورهای همسایه داخل خاک ما گردیده وولایت هرات ما را زیاد ترمتاثرساخته واز آنجا به سمت سایر ولایات کشوردرحال پیشروی است. برای جلوگیری، کاهش و نابودی تدریجی آن، وزارت محترم زنان با دلسوزی و مسولیت پذیری کار پردامنهً را از طریق رسانه های جمعی ، ملاامامان و گردهمائی های شورای ولایتی سازمان دهی نماید.
- سالانه صد ها تن از زنان مظلوم ما، قربانی خشونت ها درکشورجنگ زده ما میگردند. زنان جوان ودختران بیچاره ما با کارد و چاقوسخت مجروح ، تیزاب به صورت شان پاشیده شده ودر لیسه های دخترانه مسموم می شوند. که بعضاً وضعیت صحی و روانی شان مستلزم تفقد و دلجوئی است. بدین سبب صد ها زن و دختر ازین بیماران مجروح عیادت به عمل آورده و در درد و رنج آنها ، خود راشریک می سازند. در چنین حالت ، اگر بانوی اول کشور ما سری به شفاخانه ها زده و از مجروحین چنین حوادث تکان دهنده عیادت نماید. این عمل وی تاثیربه سزای بالای روحیه زنان داشته. حد اقل آنها خوش میشوند که کسی دارند که از آنها به عنوان یک زن و یا یک همجنس دلجوئی میکند.
- خانه های امن در محلات مخفی برای زنان اعمار شود تا زنان درهنگام بروز خطر محفوظ باشند و آرامش خود را احساس نمایند .
- از طریق خانه های امن ، آگاهی حقوقی به زنان ارائه شود.