آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, July 24, 2024

آرزو های نا تمام دختران کشورم

مرسل احمدی بنت اکبر احمدی 

از ولایت کابل 

خبر شدم که نتایج کانکور فردا اعلان میشه "

مه بدون هیچ شک و تردیدی می دانستم که اول‌نمره 

عمومی امسال من هستم زیرا تمام سال درس خوانده 

بودم و تمام سوال های امتحان کانکور را هم درست 

حل کرده بودم هیچ امکان نداشت

 که اول یا دوم نمره سال نشوم 

فقط یگانه ترسم این بود که یک رقیب داشتم 

او هم خیلی تلاش میکرد تا همیشه موفق‌تر از من باشد 

او اول‌نمره صنف دگه بود و نامش نرگس بود 

 مه و نرگس یک رقابت سالم د بین هم داشتیم 

هر دو در یک مکتب بودیم و صنف های ما جدا 

او می‌گفت که مرسل جان امسال باید مه یا تو 

اول نمره عمومی کانکور باشیم فقط از همین مکتب باشد کافیست افتخارش به همه می‌رسد " 

پدر نرگس سرمایه دار بود زمینه تحصیل را برایش 

در هرجا فراهم ساخته بود ولی من فقیر بودم

 فقط برویم دروازه مکتب باز بود 

از همین جا باید خود را موفق می‌ساختم 

 پدر و مادر خود را شاد می ساختم 

تا آنها هم می‌دانستند که داشتن دختر افتخار است 

نه عیب اگرچه ظاهراً این گپ را برایم نگفتند 

ولی من باید ثابت می ساختم خوده

 که دختر بودن افتخار خانواده منطقه و جامعه است "

سند اول‌نمره‌گی باید از طریق شایسته بودنم داده شود

نه بخاطر پول

 زیرا ترسم همین بود که نرگس 

اگر اول نمره عمومی نشود با واسطه و پول

 ولی من حتمی میشوم با لیاقت و شایستگی ام " 


من مبایل مدل بالا نداشتم که دفعتاً خودم 

نتیجه را ببینم بعد از چند ساعت اعلان نتایج 

کار خانه را خلاص کردم 

رفتم انترنت کلپ بخاطر چک نتیجه 

در راه همه طرفم یک رقم سیل می‌کردن 

زیر زبان می‌گفتند ای همو نیس ای همو نیس " 

حیران بودم کی هستم که میگن همو نیس 

نزدیک انترنت کلپ شدم دیدم عکسم در پشت شیشه 

دوکان کلان چاپ شده و نوشته بودن که 

اول‌نمره عمومی کانکور امسال 

مرسل بنت اکبر از ولایت کابل  " 

از شدت خوشحالی دلم می‌شد فریاد بزنم 

ولی شرم بود نمیشد یک رقم خودم را کنترول کردم

یک صنفی مه دیدم واقعا در همو لحظه برایش 

نیاز داشتم در آغوش گرفت مره گفت 

تبریک مرسل جان اشک و لبخندم یکی شده بود 

گفتم تشکر تشکر بلاخره موفق شدم " 


متوجه شدم که پسرکم الیاس بالای سرم 

ایستاد است گریه داره و قطرات اشکش که در رویم 

ریخت مرا هم از خواب شیرین بیدار کرد : 

یادم آمد که سه سال شده عروسی کردیم

 و از مکتب، کانکور و موفقیت خبری نبود.

کاپی.

No comments: