اطلاعات این مطلب که گزارش فرار اشرف غنی از ارگ در بعد از ظهر ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی است، از مصاحبههایم با یک مقام کلیدی پیپیاس، یک مقام کلیدی امنیت ملی و یک سرباز پیپیاس به دست آمده است. مصاحبههایم را حضوری انجام دادم.
مصاحبهشوندهگان نخواستند، نامشان در گزارش ذکر شود. این اولین بار است که مقامهای امنیتی در حکومت اشرف غنی در مورد فرار او سخن میگویند.
مقام کلیدی پیپیاس (نیروی ویژه حفاظت از رییس جمهور و ارگ)
ساعت هفتونیم صبح روز یکشنبه، بیستوچهارم ماه اسد با موتر شخصیاش از مسیر ششدرک به دروازه غزنی رفت. دستهای از سربازان ارتش که برای تامین امنیت آن دروازه، همیشه آنجا بودند، موترش را متوقف کردند. پرسید: «شما مرا نمیشناسید؟ چه خبر است؟ من که همیشه رفتوآمد میکنم، میدانید که کسی به مدیریت ما نمیتواند محدودیت وضع کند.»
فرمانده ارتش موظف در دروازه غزنی پاسخ داد: «امروز به هیچ موتر دولتی و شخصی اجازه داخل شدن به ارگ نیست.» تعجب کرد و پرسید چرا؟ فرمانده ارتش گفت: «نمیدانیم، هدایت کوچی صاحب است که به هیچ موتر دولتی و شخصی اجازه ورود به ارگ نیست، اگر میخواهید در مخابره صدا کنم؟» در پاسخ گفت: «نه وقتی رییس گفته درست است.» جنرال کوچی، فرمانده عمومی نیروی ویژه محافظت از رییس جمهور و ارگ بود. این نیرو به پیپیاس شهرت داشت.
با موترش کمی دورتر میرود، با مدیر استخبارات پیپیاس، بریالی واحدی که رفاقت هم دارد، تماس میگیرد و میپرسد: «واحدی صاحب، سربازان به من با موترم اجازه ورود نمیدهند، علت چیست؟ چه کنم؟» بریالی واحدی با خنده میگوید: «شاید تو هم میخواهی بگریزی…» جدی میشود و میگوید: «کجا بگریزم، آدم گریز نیستم، چه معنا دارد؟ تو مرا نمیشناسی؟ موضوع چیست؟ چه اتفاق افتاده؟» واحدی در پاسخ میگوید: «وقتی که نمیگریزی موترت را یک جایی ایستاده کن و بیا دفتر.»
با عجله به سوی شهر نو میرود، ایستگاهها بسته است. مردم سراسیمه استند. شماری از فروشگاهها بسته است. به سوی چهارراه تایمنی سابقه میرود، موترش را ایستاد میکند، با یک تاکسی به چهارراه زنبق میرود، از آنجا پیاده به راه میافتد و وارد ارگ میشود. در محوطه ارگ شماری از سربازان پیپیاس که سراسیمه استند به او میگویند: «طالبان داخل کابل شدهاند.» در پاسخ میگوید: «مهم نیست، ما که پنج تا شش هزار نفر استیم، تجهیزات فراوان داریم، کندک بی، ریاست ۱۰، لوای حمایه گارنیزیون و مدیریتهایی که با ما کار میکنند، همه استند و شش ماه هم که ما در ارگ محاصره باشیم، توان دفاع داریم، نیروی کافی، تجهیزات داریم ما از چه بترسیم؟ ما همهچیز داریم، جنگ میکنیم.» با گفتن این حرفها به همکارانش روحیه میدهد.
داخل مدیریت ۱۶ پیپیاس به دفترش میرود. اینجا هم سراسیمهگی است، از پلهها پایین میشود به «مرکز ملی توحید» میرود و تقسیماوقات روزانه رییس جمهور را میبیند. خلاف روزهای گذشته، رییس جمهور فقط یک جلسه دارد. با خودش میگوید: «عجب! امروز رییس جمهور چرا یک جلسه دارد؟» رییس جمهور از ساعت ۱۰ تا ۱۰ و ۴۵ با حمدالله محب، مشاور امنیت ملی، فضلمحمود فضلی، رییس اداره امور ریاست جمهوری، و وحید عمر، مسوول ارتباطات استراتژیک ارگ، میبیند. از «مرکز ملی توحید» بیرون میشود و در حیاط سیگار روشن میکند. وحید عمر از دفتر رسانهها بیرون میشود. وحید عمر دوست پدرش است و با خودش نیز رابطه دوستانه دارد. میرسد: «چه شده عمر صاحب؟ چه بینظمی است؟ مردم پریشان استند.» وحید عمر میگوید: «نی نی، هیچ گپی نیست، ما و شما استیم مشکل نداریم با رییس صاحب گپ زدم هیچ چیز نیست، همه چیز عادی است.» دوباره به دفترش میرود، تماسها و پیامهای تلفنی بیشتر میشود و خبرهای ضدونقیض مثل «زندان پلچرخی شکست»، «طالبان در کمپنی رسیدند» و «در کوته سنگی ترافیک را فراری دادند»، برایش میرسد.
ساعت ده تا یازده صبح، جنرال قاهر کوچی، رییس پیپیاس، به تنهایی یک عرب درشتاندام را بهسوی ساختمان حرمسرا راهنمایی میکند. سربازان با تعجب به همدیگر نگاه میکنند، راهنمایی مهمانان کار فرمانده نیروی ویژه نیست. هیچکسی از آمدن این مهمان اطلاع ندارد، کیستی/هویت این مهمان را کسی نمیداند. خلاف اصول و قواعد پیپیاس، کوچی مرد عرب را که لباس سفید بلند بر تن دارد و «چلتار» بسته است به حرمسرا نزد رییس جمهور میرساند.
لحظاتی بعد، وحید عمر با سراسیمهگی بسیار در حالی که یک بکس زیر بغل دارد از قصر گلخانه بیرون میشود. رنگش سرخ شده و بسیار وارخطا است. از عمر میپرسد: «عمر صاحب کدام گپی است؟» وحید عمر پاسخ میدهد: «فکر کنم مسأله افغانستان خلاص است.» دوباره میپرسد: «حالا کجا میروید؟» عمر میگوید: «هرکسی یک طرف میرود، گپ خلاص است.»
ده تا پانزده دقیقه بعد از سوق و اداره در مخابره صدا میشود: «از دروازه غزنی و چهارراهی زنبق دو موتر میآید، پول است [موترها پول حمل میکند]. هر چند نفری که استند [شمار سواریهای موتر هر قدری که است] در موترها اجازه بدهید مانع نشوید.» پس از این صدا، تمامی کارمندان اداری ریاست دفتر، اداره امور و دفتر رسانهها به فرار شروع میکنند، سراسیمهگی و بینظمی بیسابقه در ارگ آغاز میشود. همه کارمندان ارگ پا به فرار میگذارند و میکوشند از ارگ بیرون شوند. سوق و اداره پیپیاس حالت ۶۰۰ یا حالت اضطرار اعلام میکند و به همه دستور داده میشود که اوضاع را کنترل کنند، کسی چیزی را از ارگ بیرون نکند، در محوطه کسی نباشد و بازرسی کارمندان شروع شود. تمامی سربازان پیپیاس در حال آمادهباش قرار میگیرند.
پیام «مدیر مصونیت قریب» که حلقه ویژه رییس جمهور است، برایش میرسد: «کجا استی؟» پاسخ میدهد: «همینجا، بیرون دفتر.» مدیر دوباره مینویسد: «فکر میکنم، نفر میگریزد.» در پاسخ مدیر مینویسد: «فکر نمیکنم بگریزد، شما کجا استید؟» مدیر بار دیگر مینویسد: «دو موتر پیسه که آمد، زیر گلخانه ایستاده است و به ما آمادهباش گفتند، بهسوی میدانچه، پهلوی قصر دلگشا حرکت کردیم.» در پاسخ به «مدیر مصونیت قریب» مینویسد: «اگر خبر دیگری شد، بگو، نخواد بگریزد [فرار نخواهد کرد].»
لحظات بعد یک کاروان غیرمعمول که حدود ۷ تا ۸ موتر است، بهسوی میدانچه حرکت کرد.
دوباره به «مدیر مصونیت قریب» پیام میفرستد: «چرا موترها زیاد است، موترها باید در کل چهار تا باشد.» مدیر پاسخ میدهد: «هه هه هه، دیگرایش پر از پیسه [پول] است.»
سه چرخبال در میدانچه منتظرند. پیلوتان و افراد حمایهای پولها را در دو چرخبال جابهجا میکنند، رییس جمهور، فضلمحمود فضلی، حمدالله محب، جنرال قاهر کوچی، داکتر یادگاری، طبیب رییس جمهور، وحید عمر، محمد رفیع فاضل، سید مقیم عبدالرحیمزی و چند تن دیگر، با ۱۲ نفر از نیروهای «مدیریت مصونیت قریب» در چرخبالها مینشینند.
چرخبالها روشن میشوند، اما رحمتالله اصولی، فرمانده کندک هوایی ارگ، که پیلوت چرخبال رییس جمهور نیز بود، چرخبالها را نیمهخاموش میکند و به رییس جمهور میگوید: «بار هلیکوپترها زیاد است، پرواز را خطرناک ساخته، نمیتوانیم با این وزن پرواز کنیم.»
کسی که به احتمال زیاد جنرال کوچی، فرمانده عمومی پیپیاس است، صدا میکند: «تا میدان فاصله کم است، پرواز کنید.» اصولی با اصرار تاکید میکند: «پرواز با این بار ممکن نیست، من این خطر را قبول نمیتوانم.»
اینجا مجبور میشوند تا مقداری از پولها را با ۸ تن از سربازان «مدیریت مصونیت قریب» از چرخبالها بیرون کنند. چرخبالها دوباره روشن میشوند.
فضلی بسیار وارخطا است، میگوید: «شاید این پرواز هم نشود و آن پرواز هم.»
باز هم رحمتالله اصولی، فرمانده کندک هوایی میگوید: «باید بارها کمتر شود، وزن چرخبالها کم نشده است.» دوباره سربازان «مدیریت مصونیت قریب» را که در میدانچه کنار موترها ایستادهاند، صدا میزنند.
سربازان پولها را از چرخبالها بیرون میکنند، تقریباً «یکونیم لندکروزر پول» در موترها گذاشته میشود و چرخبالها پرواز میکنند. سربازان و رانندهگان موترهای رییس جمهور که ناامید، پریشان و خشمگین در میدانچه جا میمانند، تصمیم میگیرند پولها را در میان خود تقسیم کنند. از میدانچه به توقفگاه ویژه موترهای رییس جمهور برمیگردند، دروازههای توقفگاه را از درون قفل میزنند و به تقسیم پول آغاز میکنند. یکی در موتر، یکی در بکس، یکی در لباس، یکی در خریطه سهم خود را جابهجا میکنند و بعد دروازههای توقفگاه باز میشود. لندکروزرهای ویژه رییس جمهور با سرعت بهسوی دروازههای ارگ در چهارراه زنبق و دروازه غزنی حرکت میکنند. در دروازههای غزنی و چهارراه زنبق موترهای دیگری منتظر استند، آنان از موترهای ویژه رییس جمهور پایین و بر این موترها سوار میشوند و از محل فرار میکنند.
سوق و اداره متوجه میشود که کسانی چیزی را از ارگ بیرون کردهاند؛ اما دیگر دیر شده است.
کسی از ارگ به حامد کرزی، رییس جمهور پیشین خبر میدهد که محمداشرف غنی و جنرال قاهر کوچی فرار کردند و دولت افغانستان بیسرپرست مانده است. حامد کرزی به عبدالاحمد محمدی، معاون اوپراتیفی پیپیاس، تماس میگیرد و به وی میگوید که سرپرستی پیپیاس را تا روشن شدن اوضاع بهدوش بگیرد. محمدی به سربازان میگوید: «رییس جمهور، محب، فضلی و کوچی رفتند، من در رأس استم، ما و شما کار خود را عادی انجام میدهیم تا ببینیم بعد چه هدایت میدهند.»
با وجود این، کنترل ارگ ناممکن بود. کسانی که در ارگ ماندند، شروع کردند به غارت کردن پولهای باقیمانده در ادارههای گوناگون ریاست جمهوری.
دو تا دوونیم لک دالر پول اوپراتیفی ریاست پیپیاس را دستیاران قاهر کوچی با موتر او تا دروازه بردند. ۵۰۰ هزار دالر در دفتر حمدالله محب بود، برده شد. ماشینهای ایتیام چند بانک شکسته شد و پول بیرون ریخت. چند تن از سربازان تلاش کردند، پولها را دوباره جمع کنند؛ نزدیک به ۱۰۰ هزار دالر را توانستند گردآوری کنند، همه را در یک موتر هاموی جابهجا کردند، این موتر با پول تا ورود طالبان به ارگ در همانجا بود و به دست آنان افتاد.
پس از ساعت چهار بعد از ظهر، برخی از افراد مسلح در دروازه غزنی آمدند و به سربازان گفتند، تسلیم شوند و سلاحهایشان را زمین بگذارند. سربازان در مخابره از سوق و اداره هدایت میخواستند، کسی نبود که سربازان را هدایت کند. مخابره محمدی خاموش شده بود، جنرال اشرف نبیزاده، از افسران پیپیاس، در دستگاه مخابره صدا کرد: «کسی را داخل اجازه ندهید، فکر میکنم محمدی هم رفته.»
ساعاتی بعد، سربازان دروازه دوباره صدا کردند: «افراد مسلح بهسوی ما فیر میکنند، چه کنیم؟» هیچکسی نبود که به سربازان هدایت بدهد. سربازان گفتند: «ما سلاحهایمان را میمانیم و میرویم؛ چون هیچکسی نیست که مسوولیت بگیرد.»
ساعت ۷ و ۴۰ شام بود که سرپرست گفت: «شش نفر در ارگ نوکریوال باشند، دیگران لباسهای غیرنظامی بپوشند، سلاحهایشان را بمانند و بروند.»
با دنیایی از اندوه و خشم، بیآنکه لباسهای نظامیاش را تبدیل کند و سلاحش را بماند، بهسوی چهارراه زنبق به راه میافتد، در چهارراه چند طالب مسلح ایستادهاند، انتظار دارد با خشونت برخورد کنند، تا شلیک کند؛ اما میگویند برو. او به سوی خانه راه میافتد.
مقام کلیدی امنیت ملی
فرار اشرف غنی سازماندهی شده بود. حمدالله محب و فضلمحمود فضلی برنامه فرار را هماهنگ کرده بودند. اما روز و ساعت فرار روشن نبود.
امنیت ملی به اطلاعاتی دست یافته بود که یک هواپیما مدتی پیش از فروپاشی نظام، در فرودگاه کابل پارک شده است و امنیتش از سوی سربازان نیروی ویژه امنیتی رییس جمهور تامین میشود. هیچکس اجازه نزدیک شدن به آن را نداشت. روز فرار برنامه این بود که نخست با چرخبالها به میدان هوایی بروند و با آن هواپیمای از پیش هماهنگ شده، از افغانستان بیرون شوند؛ اما بینظمی و بیسروسامانیها در میدان هوایی سبب شد که نتوانند با این هواپیما از افغانستان خارج شوند.
رییس جمهور در یک تماس تلفنی حوالی ساعت ۱۴:۴۵ با رییس امنیت ملی و وزیر امور داخله، به آنان هدایت داد تا جلو بینظمی، دزدان و فرصتطلبان را در شهر بگیرند. او اطمینان داد که با طالبان تماس تأمین شده است و طالبان تا دو هفته داخل کابل نمیشوند. اما بینظمی در کابل شدت گرفت و از سوی دیگر همه نیروها از هم پاشیدند، حتا برای جلوگیری از یک بینظمی کوچک نیروی کافی در دسترس نبود. یک ساعت پس از تماس تلفنی اشرف غنی، خبر رسید که رییس جمهور، کشور را ترک کرد و هیچ راه دیگری برای مقاومت در کابل باقی نماند. اشرف غنی در ماههای آخر حکومتش هیچ موضوع مهمی را با امنیت ملی در میان نمیگذاشت. مثلاً جزییات ملاقات ۱۴ ثور او با فرمانده کل نیروهای مسلح بریتانیا و لویدرستیز پاکستان هم در اختیار امنیت ملی قرار نگرفت و رییس وقت امنیت ملی نه در آن ملاقات حضور داشت و نه چیزی در این مورد به او گزارش داده شد. مقام پیشین امنیت ملی به این نظر است که در همان ملاقات، پرونده افغانستان بسته شد و فرار اشرف غنی هم با آن ملاقات بیربط نبود.
سرباز پیپیاس
به یکی از سربازان حلقه قریب رییس جمهور که در رخصتی بود، زنگ زدند و گفتند: «رییس جمهور، وزارت دفاع میرود، زود دفتر بیا.» در حالی که پیامهای پیدرپی از داخل شدن طالبان به کابل میرسید و شهر بینظم میشد، از باغ بالا پیاده خودش را به ارگ رساند. هدایت رسید که به سوی میدانچه بروند، رییس جمهور، بانوی اول، حمدالله محب، فضلمحمود فضلی، سهراب، دستیار رییس جمهور و شمس، یاور اشرفغنی، سوار چرخبالها شدند. با پرواز چرخبالها، سربازان درک کردند که چرخبالها به سمت وزارت دفاع نمیروند، بلکه رییس جمهور را فرار میدهند. شماری از سربازان پیپیاس هم در چرخبالها سوار شدند؛ اما به آنان گفته شد که وزن چرخبالها سنگین شد و باید پیاده شوند. آنان هم از ناچاری پیاده شدند. پس از پرواز چرخبالها، شماری از سربازان پیپیاس که در میدانچه مستقر بودند، طرف دروازههای خروجی ارگ رفتند تا از محوطه ریاست جمهوری خارج شوند. نگهبانان دروازههای خروجی خواستند با شلیک مانع خروج آنان شوند، اما نتوانستند. این سربازان به نگهبانان گفتند که وظیفه آنان تامین امنیت رییس جمهور بود و حال که دیگر او نیست، وظیفه آنان هم ختم است و باید به خانه بروند. شماری از این سربازان پس از خروج از ارگ به سمت دروازه سفارت امریکا رفتند؛ ولی در آنجا هم کسی نبود تا با آنان صحبت کند. این سربازان ناچار شدند که به شهر بروند و راه خانههای خود را در پیش گیرند.
اما شمار دیگری از سربازان پیپیاس، از ارگ خارج نشدند، بلکه از میدانچه مستقیم نزد خیبر و منگل، یاوران اشرف غنی، که هنوز در محوطه ارگ حضور داشتند، رفتند. یکی از سربازان خطاب به یاوران اشرف غنی گفت: «همه رفتند، ما چه کنیم؟» یکی از یاوران پاسخ داد: «صبر کنید که از خانه رییس صاحب کرزی زنگ میآید.»
عبدالقیوم ذاکر، فرمانده طالبان، از دفتر حامد کرزی تماس گرفت و گفت: «ما با شما کاری نداریم، پیش از اینکه جنگ و خونریزی شود و یا چور و چپاول شود، شما سلاحهایتان را بگذارید، ارگ را به ما تسلیم کنید. به شما تعهدنامه میدهیم که کسی شما را در آینده اذیت نکند.»
سربازان پیپیاس با عالمی از اندوه و چشمان تر، یکییکی تفنگهایشان را در اتاقها گذاشتند و از ارگ ریاست جمهوری که سالها از آن مانند مردمک چشمشان حفاظت کرده بودند، خارج شدند. طالبان ساعت هشت شب کنترل ارگ را به دست گرفتند.
یادداشت:
محمداشرف غنی انتقال پول از افغانستان را رد کرد. مقام امنیت ملی و همچنان سرباز
پیپیاس هیچ چیزی در مورد انتقال پول توسط محمداشرف غنی در جریان مصاحبه به
نگارنده نگفتند. محمداشرف غنی از سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمان ملل متحد،
خواسته است که در مورد اتهام انتقال پول که به او زده میشود، تحقیق کنند. سیگار،
اداره تفتیش کمکهای مالی امریکا به افغانستان،
گفته است که در مورد انتقال پول توسط اشرف غنی تحقیق میکند. تحقیق سیگار تا هنوز
تکمیل نشده است.انیسه شهید،8 صبح
No comments:
Post a Comment