آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Thursday, January 17, 2013

1. نباید خسته شد


چندی پیش آقای جعفر رضایی در یک نشریه نبشتۀ داشتند زیر عنوان ( ما و منوران غرب) و در ضمن آن پرسشی را مطرح کرده بودند این چنین : «کو روشنفکری که شهامت نماید و از جنایات استبداد پار، آدمکشی های خلقی ها و قصابی های جهادی ها بگوید؟ کو هزاره ای باشهامتی که از جنایات مزاری بنویسد؟ کو روشنفکرتاجیک که از قتل عام های مسعود بگوید؟

و فاجعه ای که امروز در جنوب جاری است خود نشانی از وحشتی است که د
ر مغزهای روشنفکران پشتون نیز جریان دارد. قومی در سی سال گذشته پیوسته کشته شده و یا کشت (تنها در هشت سال پس از آمدن غرب حدوداً ده هزار پشتون کشته شده و سه برابر آن زخمی) اما روشنفکران پشتون چشم امید به طالبان بسته اند و یا با رویاهای فاشیستی عبدالرحمان زندگی می کنند. کو پشتون روشنفکری که به خرافات اسلامی و خشم های نهفته در متن "پشتون والی" بپردازد؟ و "همه" کو نویسنده ای که از صدها اکتشاف نوین ساینس بگوید و با آن به مصاف خرافات( و البته که سازمان یافته ترین فرم آن، دین) برود؟ تاهنوز چه کسی بطورجدی از نقش برجسته اسلام در کشتارهای سه دهه اخیر سخن گفته است؟
چه کسی به صورت جدی در صدد جمع نمودن پنجه های اختاپوس گونه ای دین از عرصه سیاست و مهار و منزوی نمودن آنست؟ ظاهرا، ما با قطیفه خالی میدان را ترک می کنیم. ما در آستانه باخت قرار داریم» من همانجا نوشتم که:
به چنین پرسشگران عزیز باید گفت که برخیزید و خود به آیینه نگاه کنید. آنگاه میتوانید هریک پاسخ پرسش خویش را دریابید. پس از آن بیدریغ خواهید گفت اظهار اینکه: " در آستانه ای باخت قرار داریم" واقعیت ندارد. چه میگویید، هنگامیکه هزار ها نویسنده و شاعر و فیلسوف و دیگر پیکارگران راه حق و عدالت را پتیارک های اهریمن باره سر می بریدند و به دار می آویختند، آیا این رادمردان حتا درپای دار و یا در زیر تیغ جلادان و قداره داران خون آشام سخن از باخت به زبان آورده اند؟ . بدون شک هرگز . بلکه همۀ رادمردان خرد چه در نبرد فرهنگی و در جنگهایی لشکری و یا تن به تن همیشه از ستاوین بُرد تا آخرین نفس ُتندرانه بر دشمن جهالت باوران و جهالت آوران غریده اند و اگر کشته شدند نیز مرگ خویشتن را پیروزی بر اهریمن به شمار گرفته اند، که در واقعیت چنین بوده و است. به پندار من نبرد عقل با جهالت تازه در کشوری به نام افغانستان آغاز گردیده است. و کوله بار این رسالت با شرف و بزرگوارانه را خوشبختانه نسل جوان، این تکاوران تیزپو خرد آیین، بر دوشهای خویش بسوی ستیغ های بلندِ برآمدگاه آفتاب می کشند . اگر ازاین تکاوران در یک "شهرک سخن" نام بریم مسلماً بر لوح جلال آن با دهها سربرافراشته میتوان آشنا شد. اگر در شهرک هایی دیگر، با بیان حقایق در صور دین برمی خوریم، بی گمان باید گفت که ترک عادت سزاوار تصمیم است و تصمیم مستلزم حصول یقین و شهامت. فراز آمدن بر قلۀ عین الیقین و حق الیقین نیروی جوان و جوان اندیشی می خواهد. آنهایی که در ژرفای پوسیدگی و ابتذالِ اندیشه، عمر ضایع و تباه کرده اند، بگذاردر همین گودال نام شان جاوید بماند. اما آنهایی را که عباء بر شانه می اندازند و جز بر "حیض و نفاس" چیزی دیگری نمی نویسند و گروهی دیگری که با در نظر داشت نفع خویش در هر زمانی قباء عوض کرده و یجوز و لایجوز می کنند باید از آنهایی که در ژرفای ابتذال عمر تباه کرده اند جدا نمود. زیرا اینها تباهکاران اند و در پی تباهی دیگران می باشند بدین معنی که ویران می کنند تا خود را آباد سازند. یعنی آبادی وجود اینها در ویرانی دیگران نهفته است. اینها با خون دیگران وجود خویش تغذیه می دارند. به هرروی حرف این است که نبرد سرنوشت ساز میان عقل و جهل آغاز یافته است و در این نبرد نباید که به باخت اندیشید، بلکه در ستاوین بُرد آفتابینه درخشید و نور خرد افشاند


No comments: