محمد عالم افتخار
درود به هموطنان عزیز در وحشتکدهء افغانستان و در سراسر دنیا!
درود به همزبانان و همدینان!
تعظیم به پیشگاه شهید معصوم انیسهِ دانش آموز و فرشتهِ سلامتی و حیات؛ تازه ترین قربانی توحش و جهل سیاه طالبانی و سایر شهیدان بیشمار و بی حساب وطن و مردم ما!
پیشاپیش مژده گانی میدهم که امروز هدیه بزرگ و فوق العاده با ارزش و سرشار از مباهات خدمت عزیزان دارم و بدینجهت آرزو میکنم مرا تا پایان همراهی بفرمائید.
اما ضمن ابراز بهترین سپاس ها به مناسبت گسترده ترین سطح نشر گفتار" آیا دنیا و بشریت در 21 دسامبر(یکم جدی) نابود خواهد شد؟" خدمت گرداننده گان ویبسایت های محبوب و پُرخواننده افغانی و دوستان ارجمندی که طور بیسابقه به طریق ایمیل و تلیفون در مورد واکنش های الهامبخش نشان دادند؛ میخواهم درنگی بر آن استفهام شماری از عزیزان نمایم که فرموده اند : من منحیث کسی که در مورد تتبع و تحقیق کرده ام؛ خود به چه نتیجه رسیده ام یعنی اینکه آیا همه چیز شایعه و افواه است و یا وقوعات متفاوتی هم در راه میباشد؟
طوریکه مختصراً عرض کرده بودم واقعیت این است که همه سیارات و اختران و منظومه های ستاره ای در کیهان دارای حرکات وضعی و انتقالی اند و درین جمله منظومه شمسی نیز منحیث الجموع پیرامون جرم پُر جاذبهء مرکزی (سیاهچاله) کهکشان راه شیری در گردش علی الدوام میباشد. طی گردش در همین محور است که حسب محاسبات کیهانشناسان هر 26000 سال به منطقه ای از کیهان وارد میشود؛ که موسوم به منطقه تاریک است.
چون نظام شمسی پنج میلیارد سال عمر دارد؛ توجه میفرمائید که تاکنون هزاران بار این محور را طی کرده است و هیچ تحقیقی حاکی از آن نیست که کدام باری دچار حادثه ناگوار شده باشد. لهذا این سیر و گردش به همان ساده گی و خیر و خیریت سپری خواهد شد که گردش زمین در شبانه روز و طی هر سال سپری میگردد. ولی تا جائیکه من دریافته ام ورود خورشید در منطقه تاریک کیهان؛ تأثیر نور آنرا بر اجرامی چون ماهتاب متفاوت تر میسازد و بنابرین گفته میشود که ما به لحاظ بصری؛ مثلاً ماهتاب را تا 13 برابر بزرگتر خواهیم دید.
اما مطالب در مورد افزایش تشعشعات در خورشید؛ به این موضوع رابطه نداشته و واقعیتی است که طی هر 11 سال تکرار میگردد. طی قرون اخیر که دانشمندان متوجه امر شده و جریان را تعقیب کرده اند؛ بالاترین پیک یا اوج این تشعشعات در سال 1958 واقع شده است که تا حدودی موجب اختلالات زود گذر در سیستم های برقی مناطق معین در زمین گردیده و اصلاً تلفات جانی و زیست محیطی دیگر نداشته است. چرا که زمین ما علاوه بر سایر نعمات منحصر به فرد آفریدگاری از پوشش محافظ بسیار کارا و نیرومند در برابر طوفان یونها و الکترون های باردار ناشی از تشعشات عادی و یاهم حد بالای خورشید؛ برخوردار است و آن لایهء اوزون میباشد.
دانشمندان مربوط تصریح میکنند که حسب محاسبات علمی؛ پیک یا اوج تشعشعات که مصادف به اوایل سال 2013 و اواخر 2012 میباشد؛ نظر به دوره یازده سالهِ پیشتر شدید تر خواهد بود ولی چنانکه در گراف ملاحظه میفرمائید؛ نه تنها به حد بیسابقه نخواهد بود بلکه به پیک سال 1958 نیز نخواهد رسید:
اینکه سازمان ناسا و اکادمی ملی علوم امریکا در مورد هشداری صادر کرده اند؛ به خاطریست که دولت ها و مؤسسات و تجمعات بشری که تقریباً به طور کامل به سیستم های برقی و الکترونیکی وابسته شده اند؛ تدابیر احتیاطی و پیشگیرانه داشته باشند؛ مثلاً از اطلاعات کمپیوتری مهم و حیاتی بکاپ یا ذخیره بگیرند وغیره.
احتمال ضعیفی میرود که برق های عمومی هم در جاهایی دچار سکتگی شود. همه اینهاست که برای شایعه سازان و وراجان امکان داده است تا دروغ های بزرگ و شاخداری بسازند و به ویژه با مصادف شدن این ها به پایان گرفتن تقویم حدوداً 5200 ساله مایا ها؛ حتی افسانه قیامت جعل کنند.
توجه دارید که اگر نه طی 5 ملیارد سال؛ حد اقل طی ده ها هزار سال پسین که تاریخ روشن دارد؛ خورشید چندین هزار بار این دوره های 11 ساله را داشته است و باز هم مایا ها به فرض داشتن نبوغ غیب گویی؛ از چنین افسانه ها سخن نرانده اند و بر علاوه میدانیم که عمر زمین و نظام شمسی 5200 سال نبوده است که با ختم تقویم یک قوم کهن؛ آن نیز خاتمه یابد.
ولی تصور و امید میکنم که تمام این آگاهی ها و هنگامه ها و افسانه ها به بیداری بیشتر بشری و بالا گرفتن حس مسئولیت مردمان در برابر سیاره مروارید گونه مان و ثروت بی همتای حیات و نیز به انگیزش و تشئید مودت و محبت باهمی مساعدت خواهد کرد و افراد و توده ها را بیش از پیش به علم و آگاهی و تعقل و تدبر مشتاق و توانمند خواهد ساخت.
گوهر اصیل آدمی چگونه کشف شد و چگونه پیامد هایی خواهد داشت؟
ـ گفتار دوازدهم (کتاب) ـ
با عرض درود مجدد!
شاید هر عزیزی کمابیش اطلاع دارد؛ که بنده کتابی به نام "گوهر اصیل آدمی" ، کتابی به نام " معنای قرآن" و کتابی به نام"جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله!" دارم و عنوان بالا هم نام کتاب چهارم است. البته سه کتاب پسین برای چاپ نهایی بائیستی آپدیت، ویرایش و غنی از تکمیلات و منابع و مآخذ گردند.
صرف نظر از این مورد؛ همه این کتابها و مجموعه مقالات و حتی بخش اعظم اشعار من؛ خوشبختانه حول یک سیستم نظریاتی و معرفتی دور میزند که اعتبار و قوت خود را بیش از هر چیز و منبع و مرجع ... دیگر؛ از آنچه میگیرد که کمینه آنرا "اَبَرلابراتوار افغانستان" و به ملاحظات گسترده تر "ابَرلابراتوار افپاک (افغانستان ـ پاکستان)" نامیده ام.
ابعاد این سیستم نظریاتی و معرفتی به آسانی قابل تشریح نیست ولی کم از کم یک بُعد آن؛ اسلام و حقیقت و دروغ در مورد اسلام است. اَبَر لابراتوار افغانستان یا افپاک را اَبَرلابراتوار «بازی بزرگ» شیطانی هم میتوان و باید خواند.
«بازی بزرگ» شیطانی؛ چیزی جز «بازی بزرگ» ابرقدرت های جهانی و منطقوی ذینفع و ذیعلاقه در جغرافیای افغانستان ـ پاکستان با دین اسلام و معتقدات و احساسات مذهبی ی مسلمانان این جغرافیا و خاور میانه نیست و نمیتواند باشد!
مقابلهِ نظریاتی و معرفتی با این «بازی بزرگ» شیطانی ـ و به ملاحظاتی بزرگترین بازی ی شیطانی تاریخ بشرـ نیرو و توان استثنایی می طلبد.
اینجا پرسش ها و مسأله های نظری و معرفتی متعددی مطرح است:
ـ چرا یک دین بزرگ و دارای آموزه ها و کتاب ها و کتابخانه های عظیم و علمای لاتعد و لاتفسی چنین فجیع و وسیع و برای زمان هایی اینهمه طولانی؛ ملعبهء چنین آسان و ارزان قلدوران جهان و منطقه شده است؟
ـ آیا سیاستکاران و استخباراتی های قدرت ها و ابرقدرت های مورد نظر؛ از نبوغ و توانایی عقلی و هوشی فوق بشری برخوردار اند؟
ـ آیا به راستی «اسلام به ذات خود ندارد؛ عیبی == هرعیب که هست در مسلمانی ی ماست»؟ و انگاه؛ این "عیب" که در مسلمانی ی ماست؛ چیست و چطور کنیم که بالاخره آنرا بشناسیم و کشف نمائیم؟!
ـ وغیره
کتاب چندین منظوره و چندین بعدی ی «گوهر اصیل آدمی ـ 101 زینه برای تقرب به جهانشناسی ی ساینتفیک»؛ اقلاً طرح خیلی از این پرسش ها و مسئاله های کلیدی تر از اینها را در بر دارد. منجمله در صفحه پشتی و نیز(282) کتاب؛ چنین میخوانیم:
" اما جانشینان پیغمبر را زیاد مزاحمت نمی کنم؛ صرف به من بفرمایند که حضرت محمد عربی وقتی چنان بیمار گشت که کُشتش؛ چرا تنها و بی برنامهء از پیش سنجیده شده؛ در کمال تب و درد؛ شباهنگام صرف همراه با غلام خاص خود میان قبرستان رفت و در آنجا چنین سخنان را بر زبان آورد:
«سلام بر شما ای اهل قبور؛ باید به شما تهنیت گفت و به این وضعی که شما پیدا کرده اید؛ در مقابل وضعی که مردم دارند؛ درود فرستاد. میدانید که خداوند شما را از آن نجات داده است.
فتنه ها مانند تکه پاره های ابر شب های تاریک روی به هم آورده یکی به دنبال دیگری روان است؛ و شر آخری بیش از اولی است! »
پیغمبر که 14 قرن است شما میگوئید؛ رحلت فرمود، الله تعالی خود به جوار رحمتش برد و حتی سالی پیش در خطبهء حجت الوداع سفر خود به اعلی علیین را پیشبینی و اعلام فرموده بود؛ چرا با چنین سوز و گداز از فتنه ها نالید و از شر های که پسین ترش از پیشین ترین سنگین تر و تباهکن تر است؟
چرا وضع میان مقابر را به تناسب وضع مردم بیرون از قبر ها یعنی وضع یاران و همسران و پیروان و قوم و قبیله و اُمت و مکه و مدینه اش شائیستهء درود و تحیات دانست و مرده گان را نجات یافته گان وارسته نزد الله تعالی خواند؟
آیا او مشیت الله تعالی را در زمینه رحلت دادن خود «فتنه و شر» میخواند یا حقیقتاً غرق گرداب فتنه و شر از سوی ابوسفیان های آشکار و پنهان (برای ما و شما ـ نه برای خود پیغمبر) بود؟؟!
آیا؛ اینها فریاد یک مقتول مظلوم و محکوم در زیر دست و پای قاتلان سخت بیرحم و خاین و پلید نیست؟"
هدف از تذکار این مورد گله از نخبه گان محترم مان نیست که با گذشت 4 سال از نشر انترنیتی اثر فوق و یکسال بیشتر از چاپ آن و اهدای قریب 500 جلد آن چه بسا با تقبل وجوه هنگفت پستی؛ ) جز چند عزیز کمتر از عدد انگشتان) متوجه این و سایر مندرجات معرفتی ی حیاتی ی تازه؛ در آن نگردیده و یا هم از بهره بخشیدن توجه و تأمل خویش بر من و سایر هموطنان؛ دریغ فرموده اند. خاصه که معلوم است از یکدست صدا بر نمی آید! تلاش نجات و روشنگری نیازمند عمل گروهی و چه بسا همه گانی است!
از این گذشته؛ بنده طی مقاله «کودتا علیه حضرت محمد و تبعات آن بر 14 قرن اسلام و مدعیات اسلامی» روشنایی مزید بر این کلیدی ترین مسئاله افگنده؛ منتظر همچو عنایاتی بودم تا به مدد و پشت گرمی آنها؛ این تبعات را با شرح و بسط لازم بگشایم. اما سوای اینکه ویبسایت های ارزشمند فراوان مان حتی تا حدیکه انتظار نداشتم آنرا انتشار دادند؛ دم و بازدمی احساس ننمودم.
خوب. هدف که این؛ نیست؛ پس چیست؟
هدف اینجا؛ این است که بسیار بسیار خوشبختانه؛ یکی از هموطنان پر استعداد و اندیشمند و مبتکر مان هزاران کیلومتر دورتر از من و بدون کوچکترین شناخت و ارتباط و تفاهم و حتی آشنایی با تألیفات یکدیگر؛ با مقداری هم تفاوت در خصوصیات و امکانات فردی؛ به دریافت های درخشانی از حقایق تاریخ عجیب و غریب اسلام رسیده و با امکانات تلویزیونی و ستلایتی از چند ماه بدینسو؛ به اجرای برنامه های روشنگرانه در مورد می پردازد.
من اخیراً اکثر این برنامه ها را که در یوتیوب قابل دسترس میباشد؛ با علاقه مندی و دقت کامل مرور نمودم. منظورم برنامه های بسیار جذاب، پر غنا، نو اندیشانه، مستند و مستدل محترم شفیع عیار در تلویزیون زرین میباشد که توسط گروهی از هموطنان در ایالات متحدهء امریکا و توسط ماهواره در جهان پخش میگردد.
من بنابر اینکه طی دوسال در سفر استم؛ دسترسی به ستلایت نداشتم و فقط طی کاوش ها و تتبعات برای تدارک و تدقیق موضوعات مورد بحث در جلد دوم کتاب «معنای قرآن» به برنامه های جناب عیار تماس یافتم.
گرچه در امر توسعهء افق دید و بینش؛ سیر و سفر در جهان و خصوصاً ممالک پیشرفته؛ اهمیت بزرگی دارد و ایشان سی سال را چنین حالتی داشته اند؛ معهذا باید توجه داشت که همچو وضعیت و شاید با کیفیت برتراز آن را خیلی های دیگر از هموطنان ما و سایرین نیز دارا بوده اند؛ ولی منجر به چندان رشد ذهنی و شخصیتی در ایشان نشده است.
اینچنین صِرف مطالعات و آموزش های اکادمیک هم کفایت نمیکند تا کسی تاریخ دین و امپراتوری ای را به طرز بنیادی مورد سؤال قرار داده و بالاخره؛ غش ها و غلط ها در آن را افشا و بر ملا نماید.
تا جاییکه من از خلال برنامه های مختلف محترم عیار دریافتم؛ ایشان از صنوف شش و هفت که شاگرد مکتب هوتکی در کابل بوده؛ در گرماگرم جنبش های تظاهراتی و بالاخره کودتا ها قرار گرفته، زندانی سیاسی شده و پس از گذرانیدن پنجسال مشقات زندان با کوله باری از تجارب، اندوخته ها و شناخت های این و آن ایدئولوژی و مشرب و مذهب و بسته گی ها و وابسته گی ها از افغانستان خارج شده اند.
ایشان به علت در دسترس بودن آثار نامنهاد کمونیستی در زندان؛ درین راستا وسیعاً مطالعه نموده و در سایر برهه ها اساساً به آثار تصوفی مولانا و حافظ و بیدل و بزرگان دیگر پناه می برده اند تا به ویژه از خشکی و تلخی و شوری و کوری مذهب حاکمه برهند.
رویهمرفته تا 12ـ13 سال پیش هم بر این باور بوده اند که مذهب رسمی و قرآن و پیغمبر، همه عین چیز خواهند بود. تا جاییکه وقتی کسی یک جلد قرآن به زبان فارسی را به ایشان تحفه میدهد؛ بدواً چندان رغبتی به خوانش آن در خود نمی بینند ولی به مرور کنجکاو میشوند و به دقت و حیرت به خوانش و بازخوانی های مکرر قرآن می پردازند. آنچه در قرآن می یابند به مقایسه سابقهء ذهنی و آنچه در اسلام ابوسفیانی و اخوانی و وهابی مینگرند؛ ایشان را منقلب میسازد.
بدینگونه به طرف مطالعه کتب تاریخ و حدیث و روایات و مقایسه آنها با متن و محتوای قرآن کشیده میشوند و بالاخره به نتایج و دریافت های مسلم فراوانی میرسند.
عمده ترین این استنتاج ها و دریافت ها اینهاست:
1ـ به علت مرگ نابهنگام پیامبر اسلام و عوامل عینی و ذهنی ی وقت؛ ناگهان یاران پیامبر به تلاش کسب جانشینی حضرت محمد شده؛ دچار اختلافات میگردند؛ در حالیکه هنوز جنازه پیغمبر روی میدان است؛ ساکنان مدینه که انصار خوانده میشدند؛ به دلیل یاری کار ساز به پیامبر و همراهانش (مهاجران) و سایر خدمات خویش به اسلام؛ بزرگ خویش سعد ابن عباده را که مورد اعتماد و احترام پیامبر هم بوده است؛ به جانشینی بر میگزینند. ولی حضرات ابوبکر و عمر از طرف مهاجران با ادعای برتری اصل و نسب قریش؛ خلافت را از آن خویش وانمود کرده و متصرف میگردند؛ در حالیکه حضرت علی و هوادارانش؛ خلافت را حق اهل بیت خوانده ساز دیگری مینوازند که همین اختلاف به فجایع خونین طولانی و انحراف اسلام از مسیر قرآن و پیامبر منجر میگردد.
درینجا جناب عیار با استناد به خطبه حضرت محمد در فتح کعبه؛ که تکیه و تفاخر به اصل و نسب را منجمله با مورد خطاب قرار دادن قریش؛ صرحتاً و مؤکداً لغو و تحریم کرده است و منبطق با نص بنیادی قرآنی است که مسلمانان هیچ برتری و امتیازی با هم ندارند؛ الا به تقوی؛ عمل یاران پیامبر مبنی به برتر شمردن قبیلهء خویش و هکذا ادعای حق اهل بیت را امری خلاف؛ اثبات مینمایند.
2ـ از آنجا که عمده ترین خصم و دشمن در طول مبارزات حضرت محمد برای پیغمبر و اسلام؛ ابوسفیان است و در آخرین لحظات گویا او خانواده اش اسلام را پذیرفته در حلقه صحابی و یاران پیامبر نفوذ میکنند؛ به پنداشت محترم عیار موازی به جدال یاران پیامبر بر سر خلافت که عمدتاً جنبهء دینی دارد؛ قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی به ابوسفیان و پسران و معتمدانش انتقال میکند و آنها قادر میشوند تحت پوشش و نام خلافت اسلامی؛ مواضع خود را در شبه جزیره عرب تحکیم بخشیده و سپس به تجاوز بر سایر بلاد و مردمان بپردازند.
محترم عیار جریان را از سرلشکری یزید پسر ابوسفیان به جانب دمشق و شام در زمان حضرت ابوبکر پی میگیرد تا آنکه دمشق سریعاً به مرکز اقتدار برگشت ناپذیر پسران ابوسفیان (معاویه و یزید) و سپس پسر معاویه که همچنان یزید نام دارد؛ مبدل میگردد.
جناب عیار در برنامه های خود با استناد به همان تواریخ و روایات که تحت قدرت امویان نوشته شده؛ موارد متعددی را می آورد که حاکی است؛ اصلاً در مکه و مدینه قدرت و لا و لشکری نیست و خلیفه به ظاهر قدرتمندی چون حضرت عمر شب و روز به کوچه های مدینه میگردد و مسایل خورد و ریز مردم را حل و فصل مینماید یا از بیماران و بینوایان خبرگیری میکند و یا هم شتر های بیت المال را سایه و آفتاب میدهد!
3ـ چنانکه ذواتی چون علی شریعتی هم نظر داده اند که قدرت اموی ها و شخص ابوسفیان در زمان حضرت عثمان؛ هم از پرده بیرون می افتد و هم به اوج میرسد. حتی ابوسفیان به جایگاه و پایگاه مشاور و خط دهنده اداره و کنترول مردمان دور و نزدیک عروج مینماید و در نتیجه عملکرد خلافت تقریباً به طور کامل برعکس عملکرد ها و باور های ارزشی در زمانهای "شیخین" میشود که خیلی زود واکنش های مسلمانان را برمی انگیزد. محترم عیار مستند به همان کتب تاریخی؛ نشان میدهند که در نتیجه این واکنش ها بدواً مسلمانان در مصر و کوفه و بلاد دیگر؛ تصمیم میگیرند تا سوارانی را به مرکز خلافت بفرستند که اعتراضات و پیشنهادات شان را به حضرت عثمان برسانند.
حضرت عثمان پیام ها و محتویات شامل آنها را قبول نموده و با وعده عملی کردن تغییرات اصلاحی؛ ایشان را واپس به مناطق شان میفرستد. سوارانی از مصر که 300 نفر اند؛ حین بازگشت بر شخصی مشکوک میشوند و در اثر تفحص؛ از نزد وی نامه حضرت عثمان را خطاب به حاکم مصر پیدا میکنند که در آن نگاشته شده؛ این سواران را به مجرد بازگشت؛ به مصر مقتول سازید.
سواران خشمگین واپس به مرکز خلافت برگشته منزل حضرت عثمان را چند روز به محاصره میکشند و چون به خواست شان بی اعتنایی دوام می یابد؛ داخل منزل یورش برده گردن خلیفه را به شمشیر میزنند.
استدلال جناب عیار مبنی بر اینکه خلافت درین زمان هم؛ یا به نام بوده است یا صرف جنبه دینی داشته؛ اینجا پایه محکم دیگری می یابد که در تمام مدینه قوتی نبود که ازعهده فقط سه صد نفر برآید.
همچنان این حقیقت در نحوه تحرکات برای جنگ جمل علیه حضرت علی هم اثبات میشود که در جایی غیر از مرکز خلیفه چهارم واقع میگردد؛ هکذا حضرت علی برای یکسره کردن بغاوت معاویه از مرکز خلافت نه بلکه از کوفه سپاه می آراید و روانه صفین میشود یعنی که مرکز خلافت جای سپاه و در نتیجه جای قدرت نیست.
4 ـ با خلع خدعه آمیز حضرت علی در انجام حکمیت پایان جنگ خونین صفین و سپس با ترور وی که به نام فردی از خوارج منتسب شده؛ قدرت مطلقه اولاده ابوسفیان و خاندان اموی به اوج میرسد و اینک دیگر خلعت خلافت (جانشینی پیغمبر) را نیز بر تن میکنند.
بدینگونه این امویان اند که به جهانگشایی می پردازند و بنا بر زمینه های مساعدی در اوضاع و احوال قلمرو روم شرقی و ایران از یکطرف و نیروی قهر و خشونت حتی بی سابقه در تاریخ بشری؛ یک امپراتوری به وجود می آورند.
جناب عیار؛ اینجا به نیاز های ایدئولوژیک و تبلیغاتی و توجیهی یک امپراتوری دقیق میشوند و به تشخیص های بس مهم میرسند:
اولاً بایستی به صورت هرچه عوامفریبانه؛ به صلوات و تحیات و تجلیل حضرت محمد پیامبر اسلام بپردازند تا جاییکه فقط خود را بی کم و کاست ادامه دهندهء وفادار خط و راه و آرمان محمد جا بزنند و هماوردانی چون حضرت علی و اولاده اش را اغتشاشیون و پیروان هوای نفس وغیره وانمود کرده از گردهم آمدن مردم در اطراف آنان جلوگیری نمایند.
ثانیاً برای حضرت محمد پیامبر اسلام چیز هایی چون "سیرت رسول الله" جعل نموده از جمله 27 جنگ اکثراً تجاوز کارانه و غارتگرانه را به پای وی بنویسند و تبلیغ و ترویج نمایند تا نشان داده شود که آنهمه تجاوزات و قتل و کشتار و برده ساختن و چور و چپاول که ایشان در ساحات امپراتوری به راه انداختند؛ سابقه و نمونه در اعمال پیامبر داشته لهذا اسلامی و مشروع میباشد.
ثالثاً به همین منظور و سایر اهداف دیوانی و درباری و ایدئولوژیک به جعل بیحد و حصر حدیث ها یعنی گویا سخنان پیغمبر پرداختند؛ تا جاییکه افتضاح به بار آورد و به خاطر سرپوش گذاشتن به این رسوایی ها؛ کار نامنهاد و ناممکن تحقیقی و عالمانه "صحاح حدیث" راه اندازی کردند.
رابعاً از آنجا که صراحت های کتاب مقدس قرآن اکثراً برضد اعمال و اخلاق و کنش و منش شان بود؛ "علم تفسیر" ابداع نموده به طریق آن در مسخ ماهیت قرآن و افزودن هرآنچه ضرورت داشتند به آن؛ پرداختند.
هر آدم نسبتاً خردمندی میداند که همه این کارنامه ها برای یک امپراتوری که بسیاری مناطق ثروتمند عالم را غارت کرده و متصرف شده است؛ کاری به آسانی آب خوردن میباشد.
بدینگونه جناب عیار مجموعه کتب نوشته شده در زمان اموی ها را "کتب شیطانی" میخواند و عجب جانانه هم موارد متعدد تعارض آنها را با قرآن و عقل سلیم و منطق و محاسبه؛ برملا مینماید.
ناگفته نماند که محترم عیار برنامه های خالصاً سیاسی هم دارد. بنده با اینکه درین راستا کدام ملاحظه ندارم و تا جائیکه مرور کرده ام برنامه های سیاسی هم به لحاظ منطقی و سازنده گی و محتوا های عادلانه و دانشمندانه به نظر کمینه چیزی کم و کسر ندارد؛ معهذا از آنجاییکه مسایل سیاسی تابع متغییر های نامحدود بوده و هکذا حسب سلیقه ها و حب و بغض ها وغیره تعبیر و تفسیر میگردد؛ احتراماً درین گستره؛ مسئولیتی به عهده نمی گیرم.
ولی برنامه های بسیار روشن و عام فهم و جذاب شان در مورد حقایق معانی و مصداق های قرآن و جعلیات تاریخ و کتب ایدئولوژیک دوران اموی ها، در مورد سیل تهمت های ماهرانه در پرده تقدیس و تجلیل واضحاً شرک آمیز به آدرس پیامبر اسلام؛ و بسی موضوعات دیگر با احاطه اطلاعاتی خیلی ها بلند و با منطق و استدلال بسیار نیرومند توأم بوده؛ بسی آموزنده و بیداری بخش است و اثبات میدارد که اسلام و قرآن در اصل؛ دین و کتاب قتل و کشتار و وحشت و دهشت و ترور و انتحار و انفجار نیست؛ این سیمای زشت را از همان آغاز امویان (و خاصتاً اولادهء ابوسفیان) به آن داده اند و به مصداق «خشت اول گرنهد معمار کج ++ تا ثریا میرود دیوار کج» تا زمان حاضر متأسفانه اراده و نیرویی پیدا و یا موفق نشده است که برای راست کردن این دیوار کج گامی اساسی بردارد و به عکس با تغلیظ همان میراث ایدئولوژیک امویان؛ اخوانیان، سلفی ها و وهابیون؛ هنوز فرسخ ها از قرآن و اسلام دور و دورتر رفته اند.
ناگفته نماند که میراث ایدئولوژیک امویان نه تنها توسط عباسیان و سایر سلسله های خورد و بزرگ خلافت ها و سلطنت های باصطلاح اسلامی مداومت بخشیده شده و بالنوبه بخصوص نحله هایی که به غُلات معروف اند؛ آنرا خرافاتی تر و منحط تر ساخته اند؛ بلکه تشکلات و حرکات اپوزیسیون این قدرت ها هم توان و اهلیت مورد سوال قرار دادن و به چالش کشانیدن آنرا نداشته و یا از خویش متبارز نساخته اند . درین زمره شعب مختلف تشیع و اسماعیلیه و فاطمیه نیز می آیند که در مسابقات حدیث سازی و تفسیر و تأویل؛ در مواردی حتی پیشتر از امویان تاخته اند.
به نظر بنده؛ چنین است تبعات ناشی از "فتنه و شر" که پیامبر اسلام از آن؛ شباهنگام در قبرستان بقیع نالش کرد و در حضور تنها غلام مورد اعتمادش؛ از راز مهیبی چنین پرده برداشت:
«سلام بر شما ای اهل قبور؛ باید به شما تهنیت گفت و به این وضعی که شما پیدا کرده اید؛ در مقابل وضعی که مردم دارند؛ درود فرستاد. میدانید که خداوند شما را از آن نجات داده است.
فتنه ها مانند تکه پاره های ابر شب های تاریک روی به هم آورده یکی به دنبال دیگری روان است؛ و شر آخری بیش از اولی است!»
پیامبر شاید می انگاشت که فرصت دیگری برای اعلام این پیام اهم تاریخی نخواهد داشت و لذا همین قبرستان و موقع را مناسب دید؛ ولی خوشبختانه روزی بعد قادر گشت آنرا از منبر مسجد نیز خطاب به جماعت کثیر اعلام بدارد.
و اما خودِ این "شر آخری" زهر هلایلی بود که در جان پیامبر میدوید و به سخن خودش پرده های قلبش را از هم میدرید. حتی مدت ها قبل پیامبر این "شر آخری" را احساس کرده و در تلاش افتاده بود؛ تا آنرا از خویش و از مدینه دور نماید. تدبیر پیامبر در وجود سپاه اسامه بازتاب یافت و تقریبا همه یاران خود به شمول ابوبکر و عمر را موظف ساخت تا با این سپاه و تحت قومانده اسامه جوان بیرون از مدینه پی ماموریتی بروند!
ولی؛ هیهات؛ که توفیق نیافت و از نقطهء ضعیف و شاید هم غیر قابل تصور با نیش مار آستین گزیده شد. یاران که گویا عواقب را میدانستند به قومانده های پیهم پیامبر بیمار وقعی نگذاشته وقت سوزی مینمودند تا آنکه حتی بی آنکه بگذارند وصیتی کند؛ شهید شد و به مجرد جان دادن پیامبر؛ چنانکه در بالا دیدیم؛ یاران سرِ دعوی خلافت و جانشینی سرخ آمدند.
جزئیات اوضاع توسط هرطرفی بنابر مصلحتی خاک و دود شده ولی این واقعیت که پیامبر به دست چند تن محدود در همان جای مرگش یعنی درون خانه عایشه به خاک سپرده شد؛ خیلی چیز ها را به گوش زمین و زمان زمزمه میکند؛ منجمله این را که بایستی چقدر اوضاع مدینه آنروز وخیم بوده باشد.
این فتنه و شر بود که امان و مجال نداد محمد و دین و آئین او؛ چند سالی هم تحت شرایط آرامش و استقرار تجربه گردد!
پیامبر اسلام در شرایطی درگذشت که یاران خیلی نزدیک و مهم او؛ چنانکه بعد ها فراوان اثبات شد؛ قرآن را به درستی درک نمیکردند تا چه رسد به اینکه قرآن در آنها ملکه شده باشد؛ و لذا عجبی نیست که جز تنی چند؛ دیگران همه ظرف دو دهه یا کم و بیش به انواع منکرات قرآنی معتاد شدند و به چیز هایی مانند سردمداران کنونی عربستان سعودی و شیخ شاهان و در مواردی حتی بدتر مبدل گردیدند.
بدینگونه میزان فهم قرآن و تعالیم پیامبر را در میان مردمان عادی عرب نیز به روشنی میتوان دریافت و همین مردمان بودند که توسط فتاوی و قومانده های نظیر آنچه که طی این سی و پنجسال توسط آی ایس آی و خدم و حشم ریشدار و عمامه بر سرش دیکته میشود؛ به جان و مال و نفوس و شرف خلق خدا افتادند که جهاد فی سبیل الله کنند و غنیمت بگیرند و جنت بروند!!!
با تمام اینها من یک سخن را بازهم تکرار میدارم که مسلمانان یک خوشبختی خیلی بزرگ دارند که کتاب مقدس شان؛ـ قرآن ـ حد اقل از زمان حضرت عثمان به بعد طور مدون و متفق علیه باقی مانده و اینک فقط رجوع به معنا و حقیقت قرآن یگانه حلال مشکلات بی حد و حصر جوامع اسلامی میباشد.
اینکه جناب شفیع عیار درین راستا گام های جسورانه و بزرگی برداشته اند و می بردارند؛ سزاوار سپاس و تهنیت است و وای بدان روز که مردمان سخت جفا دیده و وحشت کوبیده ما قدر این نعمت را ندانند و یا هم در مورد به لاطایلات اخوانیان و سلفی ها و همانند ها گوش دهند.
البته ناگفته نماند که بنده با آن عده علمای اسلامی که حسب معمول در چنبرهء همین ایدئولوژی ها گیرمانده و عمر عزیز به سر آورده اند ولی مؤید و مشوق توحش و بربریت طالبانی و وهابی و سلفی و اخوانی نیستند؛ جداً همدردی دارم. واقعاً خیلی خیلی سخت است که کسی در آخرین دم متوجه شود که همه راه رفته اش در زنده گی؛ غلط و عوضی بوده است و به ویژه که این راه رفته؛ به نام و به آرمان دین و رضای خدا بوده باشد.
معهذا تصور میکنم که قرآن مقدس مان برای این حالات هم موارد تسلی بخش و آمرزش دهنده زیاد دارد و لذا برای همچو عزیزان جایی برای غم و غصه و نگرانی نیست. شاید این بهترین مثل تطبیقی بر همچو حالت باشد که گفته اند: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؛ و یا هم جلو زیان؛ از هرجا که گرفته شود؛ حاصلش سود میباشد!
اینک لینک های چند برنامه محترم شفیع عیار در یوتیوب:
http://www.youtube.com/watch?v=r94qAtjT-VQ چگونه بر اسلام مسلط شدند
http://www.youtube.com/watch?v=GjmrDt-R6Lc چگونه بر اسلام مسلط شدند پارت 2 تا پارت 4
http://www.youtube.com/watch?v=RR9Qc2vBF0g مسلمان ، یهود و عیسوی در قرآن
http://www.youtube.com/watch?v=J4VGiufuP_4 نکاح دختر 4 ساله
ضمن دریافت این لینک ها شما به شمار زیادی از برنامه ها مواجه میشوید و میتوانید از همه مستفید گردید.
با آرزوی آنکه هرچه زود تر محترم شفیع عیار برنامه های خویش را در ویبسایت مشخصی با وریانت MP3 یعنی تنها آواز؛ هم تنظیم نمایند تا استفاده از آنها هرچه سهلتر گردد؛ لینک قسمت نشر شده مقاله "کودتا علیه حضرت محمد و تبعات آن بر 14 قرن "اسلام" و مدعیات اسلامی" در آریایی را نیز درج مینمایم:
No comments:
Post a Comment