عاشقانه
---------
هنوز عشق ترا می خواند
و درلابلای پریشان موهای
سپید و سیاه زمانه
در پس کوچه های غربت و تنهایی
کلبه های گلی و ویرانه
میان سکوت و سیاره
صادقانه می خندد
بیا در دایره های نور
...همچو مهتاب و ستاره
بروی هم عاشقانه
آغوش بگشایم
---------
هنوز عشق ترا می خواند
و درلابلای پریشان موهای
سپید و سیاه زمانه
در پس کوچه های غربت و تنهایی
کلبه های گلی و ویرانه
میان سکوت و سیاره
صادقانه می خندد
بیا در دایره های نور
...همچو مهتاب و ستاره
بروی هم عاشقانه
آغوش بگشایم
آزادی
------
وقتی پرواز را باور داری
با ذهن بی زندانبان
به جشن آزادی برو
گوانتانامو و پلچرخی
واژ های سیاه و ترسناک اند
در حافظهء شمع ها جاری نمی شوند
شب پرستان را دوست دارند
------
وقتی پرواز را باور داری
با ذهن بی زندانبان
به جشن آزادی برو
گوانتانامو و پلچرخی
واژ های سیاه و ترسناک اند
در حافظهء شمع ها جاری نمی شوند
شب پرستان را دوست دارند
بیمارستان رفته بودم، زنان حادثهء نابهنجار و وحشتناک هوتل ( اسپوژمی قرغه )که از تنورهء مرگ زنده و زخمی جسته بودند برای مرگ عزیزان ( شوهر و فرزند ) بی رمق ناله می کردند و خونابه می ریختند.
سرودهء ( کابوس شب )در ذهنم شکل گرفت.
------------------کابوس شب
-------------
فرسنگها دور نبود
فریاد ها هنوز
در دهلیز گوش ها
طنین مرگ دارد
آن شب وحشتناک خشمگین
... آغشته به قهر کور دلان
افکار فرو در مرداب های اعصار و قرون
گل های جوان هزاران امید را
در گرداب های وحشت پیچیدند
و با سرب داغ مرگ
پرپر ساختند
زنان زخمی در بستر سپید زیر سقف سفید
هنوز در کابوش آنشب
ناله می کنند
سرودهء ( کابوس شب )در ذهنم شکل گرفت.
------------------کابوس شب
-------------
فرسنگها دور نبود
فریاد ها هنوز
در دهلیز گوش ها
طنین مرگ دارد
آن شب وحشتناک خشمگین
... آغشته به قهر کور دلان
افکار فرو در مرداب های اعصار و قرون
گل های جوان هزاران امید را
در گرداب های وحشت پیچیدند
و با سرب داغ مرگ
پرپر ساختند
زنان زخمی در بستر سپید زیر سقف سفید
هنوز در کابوش آنشب
ناله می کنند
غوغا
-----
عشق را نمی توان
در قلب ها اعدام کرد
زمانه اکنون
سنگ پشت نیست
مگر نمی بینی
مگر نمی شنوی
ماهواره و انترنت
غوغای مرغان مهاجر را
به گوش عاشقان جهان
میریزد
گرداب
------
خونم می ریزی
چشمانم دل فریب می خوانی
گوشتم میجوی
به زلفم میاویزی
... پوستم می تراشی
از تنم کام می خواهی
روحم به خیانت میازاری
از قلبم عشق می جویی
بر سرم آتش می ریزی
در سوختنم می خندی
ناقص دستگاه آفرینشم خوانی
وقتی قد بیفراشم از عدالت
به سنگسار دین تهدید نمایی
ولی چون هوست شعله کشد
باز زمزمه نمایی
من به تو محتاجم
در گرداب این اضداد
دردم، غمم به کجا برم
در این ظلمت کده
به کدام کورو کری
فریاد کنم
نوشته شده توسط خبرگزاری کوکچه شنبه, 17 سرطان 1391 ساعت 15:02
------
خونم می ریزی
چشمانم دل فریب می خوانی
گوشتم میجوی
به زلفم میاویزی
... پوستم می تراشی
از تنم کام می خواهی
روحم به خیانت میازاری
از قلبم عشق می جویی
بر سرم آتش می ریزی
در سوختنم می خندی
ناقص دستگاه آفرینشم خوانی
وقتی قد بیفراشم از عدالت
به سنگسار دین تهدید نمایی
ولی چون هوست شعله کشد
باز زمزمه نمایی
من به تو محتاجم
در گرداب این اضداد
دردم، غمم به کجا برم
در این ظلمت کده
به کدام کورو کری
فریاد کنم
نوشته شده توسط خبرگزاری کوکچه شنبه, 17 سرطان 1391 ساعت 15:02
No comments:
Post a Comment