نهایت اش همیشه میشنیدم که گاهی میگفتند، ظریفه دختر خوبیست، اما این خوب بودن ظریفه، هیچ دردی را دوا نمیکرد، هیچ گاه باعث نشده بود امنیت داشته باشد. در همین رخنامه از هم کلاسیهای دانشگاه و آموزگارانم تا همکارانم در رسانه و نهاد مجمع و هرجای دیگری که در رفت و آمد بودم، هستند و میدانند که در اخلاق و رفتار خودم زیاده روی نکرده ام و هرآنچه ادعا دارم، بودم و اگر دروغ است بفرمایند یادآوری کنند.
اما منی که نزدیک به سه سال میشود در تهران زندگی میکنم دقیقن به آن آرامش جسمی که تمام عمر دنبالش بودم رسیدم.
دیگر وقتی لباسم اندکی کوتاهی کند کسی نیست بگوید فلان جایته بخورم، دیگر وقتی پستانهایم خود نمایی کنند کسی نیست از دور با دستش اندازه گیری کند، دیگر وقتی به چشم مردی چشمم میافتد با چشم چرانیاش معذبم نمیسازد، دیگر مردی اینجا از بازی با لبهایش، زن بودنم را برایم غیر قابل تحمل نمیسازد، وقتی موهایم احیانن در وسط راه باز شود با خیال راحت میتوانم در حال راه رفتن یا ایستاده روسری ام را روی شانههایم بیندازم، موهایم را با آرامش تمام ببندم، بدون این که ایمان کسی را متزلزل کرده باشم. میتوانم دوست پسر داشته باشم، دوست داشته باشم و دوست داشته شوم، و تشنه محبت نباشم، میتوانم تا ساعت دوازده شب پارک باشم یا در خیابان تنهایی قدم بزنم و هیچ کس مزاحمم نشود. هروقت خواستید ما را ملامت کنید و ضربالمثل خدا روز ندیده را روز ندهد را مثل بزنید، سر به گریبان خود ببرید که واقعن با زنهای کشور خود چه کردید، چقدر اذیت شان کردید، چقدر آرامش روح و روان شان را گرفتید، چقدر سرکوب شان کردید، چقدر به جای آنها انتخاب کردید و تصمیم گرفتید، چقدر پشت سرشان القاب فاحشه را روی شان گذاشتید و قضاوت شان کردید که امروز از زندگی در کشورهای ایران و پاکستان که هنوز نمیشود کشورهای جداگانه یا به اصطلاح عام، خارج حساب شان کرد خوش حال اند و همین را هم نعمت بزرگی میدانند. به سر خود شما سوگند که ماهم انسان هستیم، به هرآنچه شما نیاز دارید ماهم نیاز داریم، به دوست داشتن و دوست داشته شدن، به هوا دادن به موهای ما، به دویدن در جاده، به کوبیدن به دیوار، پرت کردن اشیا، داد و هیاهو راه انداختن، به تفریح کردن، رقصیدن، زمزمه کردن، شعر گفتنو هر آن چه شما به خود میپسندید ما هم سزاوار آن هستیم. البته منظورم کلی و همه مردها نیست و نه مرد ستیز هستم، من در هر مکانی با هر مردی یک سلام و عیلک عادی هم اگر داشتم همه آدمهای خیلی نیک و خوبی بودند و همیشه احترام شان برایم اولویت داشته، من بهترین رفقایم مرد اند، نزدیکترین و محبوبترین دوستانم مرد اند، جمع اینها کاملن جداست و در قلبم جای دارند. من تمام مردمم را دوست دارم و عاشق شان هستم، مرد و زن هم ندارد. تاجیک و هزاره، پشتون و ازبک هم ندارد. من همانقدر که برای مکتب بسته شدهی دختر پروانی دلم تکه پاره شد، برای دختران قندهاری همچنان، همان قدر که برای کتک خوردن زن بامیانی گریستم برای مرد ننگرهاری همچنان، همان قدر که برای مرد فاریابی زجه زدم و نابود شدم و شب بیداری کشیدم برای مرد و زن خوستی و پکتیایی همچنان. حقیقت من همین است دیگر هرچه میبینید و هرچه از من تصور دارید به برداشت خودتان بر میگردد.
مدت زیادیست در فیسبوک نبودم، آنقدر که فضای مجازی پر از تنفر و تعصب قومی شده، دیگر آدم نرمال هم باشد اعصابش را از دست میدهد. هدف از نوشتن این متن، سرو صداهاییست که این روزها به خاطر پوشش زرمینه پریانی برپا شده. گاهی فکر کرده اید، اگر این همه میزان واکنش را به عوض تن زرمینه برای بسته بودن مکاتب به خرچ میدادید چه اتفاقی میافتاد؟ اگر برای اشغال یک گروهک دوهزار نفری واکنش می کردید چه؟ اگر علیه سیاستهای مزخرف آمریکا و اروپا در قبال افغانستان صدا میکردید چه؟ زرمینه یک فرد استو در اروپا آزاد است و دلش برهنه بود یا پوشیده به شما چه؟ شما اگر همت داشتید اورا فراری نمیکردید و از آبرویش در وطن دفاع میکردید. چرا شما باید همیشه راحت بخورید و بخوابید و بهانه کنید که شرایط تان سخت است. اما وقتی لباس و تن زنی در میان باشد از خوراک بمانید و از خواب بیدار شوید و دفتن هم غیرتی شوید و گور ایمان تان بسوزد. عزیزانم قصد من توهین به شما نیست فقط میخواهم بگویم بیایید تصمیم بگیریم که در امور شخصی کس دیگر مداخله نکنیم، به خصوص که آن تن و پوشش یک انسان باشد، فرقی هم نمیکند زن باشد یا مرد، من و زرمینه یا احمد و محمود اگر به خاطر لباس ما به جهنم رفتیم انتخاب ماست، اگر از موی سر به فرق سر آویزان شدیم یا با گرزهای آهنی نوک پستانهای ما سوزانده شد بازهم انتخاب ماست، مطمعن باشید شما به جای ما محکمه اخروی نمیشوید. پس با خیال راحت آرامش تان را حفظ کنید و در دنیای بعدی هم از سوختن ما لذت ببرید و قاضی اعمال دیگران نشوید، بگزارید هرکس جوابگوی اعمال خودش باشد. سخن اصلی من این است، بیایید عشق بورزیم و همدیگر ما را جدا از مسائل مذهبی این که کی به کدام دین و آئین است و دینی دارد یا نه، دور از مسائل قومی و ملیتی این که کی در گذشته چه کرد و کدام قوم و ملیت برتر بود و یا بدتر بگذریم، اگر کسی میخواهد پشتونستانی باشد، خراسانی، هزارستانی، افغانستانی و یا هرچیزی دگر باشد، باشد. عقاید و خواست خود ما را بر دیگران تحمیل نکنیم، قرار نیست من از کسی خوشم بیاید که تو خوشت میآید، بیرق،حزب و مذهبی را بپذیرم که تو پذیرفتهای. همدیگر ما را به آغوش بکشیم، دوست بداریم و احترام کنیم، بی بهانه عشق بورزیم، لبخند بزنیم، به درد هم مرحم شویم، زن بودن و مرد بودن را کنار بگذاریمو فقط انسان باشیم. حتا تصور دنیای انسانی بدور از هر نوع تعلقی زیباست. با ملامت کردن هم، با زخم زبان زدن و توهین به زبان و ملیت هم، به گیر دادن به زنانگی و مردانگی هم که تاحال بجایی نرسیدیم، بعد ازین هم نخواهیم رسید، بیایید دنیای انسانی بسازیم که تو به حجاب و بیحجابی من کاری نداشته باشیو من به شلوارک و پکول و لنگیی تویی مرد.
زن و مرد باهم زیباست یک بار دنیای تک جنسیتی را تصور کنید چقدر وحشتناک است و دلگیر. پس از این تنوع و این زیبایی به درستی استفاده کنیم و این زیباییها را به گند نکشیم. هم خودتان راحت نفس بکشید و هم به ما زنان اجازه نفس کشیدن بدید. دنیای بدون مرد و یا دنیای بدون زن جایی برای زندگی نیست. لطفن لطفن دوست داشتن و عشق ورزیدن را امتحان کنید، من که تصمیم به دوست داشتن گرفتم، همه را بخشیدمو دگر نمیخواهم با نفرت زندگی کنمو این حس خیلی قشنگ است.
بدور از تعلقات حزبی، سیاسی،گروهیو دینی دوست تان دارم.
با حرمت
ظریفه سالنگی
No comments:
Post a Comment