آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Sunday, March 10, 2024

زنان در افغانستان قربانی فرهنگ خشن بدویت و توطیه استعمار

جامعه افغانستان بصورت کل و زنان کشور بگونه خاص گرفتار فاجعه ای گردیدند که ثمره شوم یک تبانی میان یک قدرت اشغالگر استعماری و یک گروه تروریستی برخاسته از یک فرهنگ بدوی خشونت سرشت است.در بادی امر ایندو گویی در تضاد و در تقابل یکدیگر قرار دارند
اما در حقیقت رابطه ایندو رابطه ابزار گرایانه و فرصت طلبانه بوده است.در نگاه منفعت محور امریکا هیچ شر اخلاقی و ارزشی معنی ندارد.این تلاقی و توافق منفعت است که کسی یا جریانی را امریکا دوست و هم پیمان تلقی می نماید و در صورت عکس انرا در تبلیغات  و ریتوریک خود شر مطلق معرفی می نماید.درین میان انکه موقعیت خودش را با جهان ارزشی و اخلاقی می نگرد در یک چرخش ژیوپولیتیک قربانی میگردد.

رهایی زنان از قیود سنتی و خشن بومی و کسب موقعیت انسانی شایسته بعنوان اولین مربی انسانها که یکی از برجسته ترین نماد های تمدن و تعالی بشر است خود یک ارزش اخلاقیست که هم با فرهنگ خشن بدوی توام با جزمیت جاهلانه مذهبی در تعارض است و هم با نگاه منفعت محور و ارزش ستیز استعمار که همه چیز و هم کس را به مثابه ابزار در خدمت منافع خود مینگرد.موقعیت کل مردم افغانستان بویژه موقعیت زنان که قربانی منافع هردو سوی معامله شیطانی قرار گرفته اند در موقعیت جدید با هردو سو در تعارض افتاده است.یکطرف معامله دیموکراسی ،ازادی و حقوق بشر را ابزار منافع خود ساخته است و طرف دیگر دین و شریعت را ملعبه منافع  و سلطه بدوی خود ساخته است.همین سنخیت قدرت طلبی و منفعت جویی میان هردو منتج به توافق اهریمنی میان انها شده که قیچی وار حلقوم ازادی ، حقوق و کرامت زنان را بریده است.همین توافق نامیمون میان امریکا و گروه تروریست طالبان این گروه جهول و خشونت سرشت را بر مقدرات مردم افغانستان حاکم گردانیده است که هیچ ارمغان و دستاوردی جز زن ستیزی و دشمنی با علم و معرفت ندارند.استعمار هم وقتی پای منافع خودش در میان باشد به هیچ ارزش انسانی و اخلاقی از جمله حقوق زنان پایبندی و تعهدی ندارد. 

در عین زمانیکه ما به یک مبارزه همگانی سیاسی در داخل و خارج کشور نیازمندیم که این مسوولیت باید در دستور کار همه فعالان سیاسی فرهنگی قرار داشته باشد.به همینصورت نیازمند بالا بردن سطح اگاهی سیاسی و فرهنگی همه جامعه هستیم تا ضرورت این حقوق و مبارزه در راه انرا درک و در خود نهادینه کرده باشند.تا وقتی همه مردم و همه خانواده ها به این ضرورت حیاتی پی نبرده باشند هیچیک از حقوق و دستاوردهای تمدنی ضمانت بقا ندارند.تمام افراد و واحاد جامعه باید خود شان را یک انسان و مسوول زندگی و امور خویش احساس نمایند نه اینکه خود را موجودات منفعل و بی اراده در دست حاکمان مستبد بشمارند.ما باید بدانیم که مشکل زنان جدا از دیگر مشکلات اجتماعی نیست. همه این مشکلات رابطه علی معلولی با یکدیگر داشته و راه حل شان نیز با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارند.اینکه فقط زنان جان بر کف نهاده و در صف اول مبارزه برای حقوق شان قرار داشته باشند و دیگران نظاره نمایند و تکان نخورند عقوبت دردناکی در انتظار شان خواهد بود.

ایا ما بصورت جدی و مسوولانه از خود پرسیده ایم که با خروج امریکا و فرار زبونانه حکومت دست نشانده اش چرا همه سامانه ها و دستاورد های متعلق به ان همه مانند یک داربست و خانه عنکبوتی فروریختند.وقتی اینها اینگونه پاد ر هوا و بخار شدند ایا میتوان اینها را دستاورد نام گذاشت.ما اینها را با مبارزات عمیق و دراز دامن تاریخی سیاسی،فرهنگی و اجتماعی  همگانی بدست نیاورده بودیم وگرنه اینگونه یکشبه همه بخار نمی شدند.اگر اینها ریشه و پایه در شعور و حساسیتهای کل اجتماع داشتند اینگونه نمی پژمردند.

پیشرفتها و دستاوردهای سطحی،میکانیکی،نمادین،عاریتی که بگونه مصنوعی و جدابافته از فرهنگ جامعه برای اهداف زودگذر تبلیغاتی  استعماری و حکومت دست نشانده اش تحفه ای و عاریتی باشند همراه با سقوط رژیمهای تحمیلی و بی تعهد یکشبه فرو می ریزند و کشور دوباره در جایگاه تاریخی و سنتی انحطاطی اش سقوط میکند.دستاورد هایی چون ازادی و حقوق زنان ،ازادی مطبوعات و رسانه ها،ازادی بیان،ازادی فعالیتهای سیاسی و مدنی،هنری و نظایر ان همه ارایشها و زینتهایی بودند که با قدرت نظامی و معجزه دلار های باد اورده در رکاب قدرت اشغالگر امریکا و نقش بازیهای حکومت بی تعهد و بیگانه با مردم اورده شدند و با رفتن امریکا همه رفتند.چون کشتیبان را سیاست دیگر امد و فضای ژیوپولیتیک عوض گردید این دستاورد ها دیگر دغدغه   خاطر امریکا نیستند.امریکا برای توجیه مداخله و اشغال نظامی خود به این ارایشها ضرورت داشت و اینک این ضرورت وجود ندارد.امریکا هیچگونه تعهد اخلاقی و ارزشی برای بقا و تضمین این دستاوردها ندارد،شاید بعضیها تصور نمایند که امریکا برای حفظ حقوق زنان در صدر دیگر حقوق قسم یاد کرده باشد،هرگز چنین نیست.با دیدن نمایشهای دلخراش غزه ما به خوبی به این حقیقت تلخ پی می بریم.حکومت دست نشانده امریکا  در افغانستان هم مجموعه از لاشخواران و خوشه چینان دور خرمن بودند که کمترین تعهد اخلاقی و ملی نداشتند.همه دستاورد های عاریتی با سقوط ان رژیم  باد هوا شدند.

دیموکراسی و حقوق بشر امریکایی به همان اندازه قلابی و کاذب اند که شریعت طالبان قلابی و کاذب است.هردو برای رسیدن به اهداف و منافع سیاسی شان به این نمایش کاذب ضرورت دارند.ان یکی دیموکراسی و حقوق بشر و حقوق زنان را ابزار کار خود قرار میدهد این یکی دین خدا و ایمان مردم را .شکار هردو یکیست و قربانی هردو مردم اند.

امریکا بعد از وقایع ۱۱ سپتامبر تروریسم را بهانه لگدمال کردن چندین کشور قرار داد و انرا به عنوان شر مطلق و طاعون در جهان معرفی نمود و این تبلیغات  را چنان استادانه و تر دستانه انجام داد که دوست و دشمن را با خود همراه ساخت و در خدمت منافع خود کشاند.اما یکباره دیدیم که با همین طاعون و شر مطلق تروریسم توافق سیاسی امضا نمود ،گویی با این کارش عقول و اراده ملتها را به سخره گرفته است.جالب و تماشایی تر ازان اینست که امریکا همین طالبان تروریست و شریعت کذایی شان را تمویل و حمایت هم میکند.مردم افغانستان در دامی گرفتار امدند که توسط امریکا و طالبان تنیده شده بود.اینک حلقوم مردم افغانستان و حقوق زنان بطور خاص با قیچی ای بریده میشود که یک تیغش شریعت و تیغ دیگرش حقوق بشر و دیموکراسی است.

ازادی های عاریتی و نمایشی زنان در تاریخ افغانستان در دوره های مختلف و رژیمهای گوناگون نمودار گشتند و دولت مستعجل بودند،دل برد و نهان شد.وارد کردن ازادی ها و حقوق زنان به همان اندازه ساده است که وارد کردن کوکاکولا و مکدونالد.

حقوق زنان و دیگر انواع ازادیها پدیده های نیکو و دلخواسته اند اما این نهال در شوره زار نمی روید باید اینها را بقول ان شاعر با دل و جان اب دهیم تا لگدمال ستوران نشوند.

با همه این رویداد های تاسف بار در طول دوسال و نیم حرکت و جنبش زنان ،شهامت و پافشاری های شان درین مبارزه پر خطر و دشمن چنین خشن و خام در کسب حقوق شان مایه دلگرمی و افتخار است .زنان در دوسال و نیم گذشته سرقافله و چراغ راه مقاومت بودند چنانکه درین راه عرق شرم بر جبین مردان نشاندند.در حالیکه دیگران بخود خزیدند و در تاریکی جان بیرمق شان را پنهان کردند زنان افغانستان هنوز سپر نینداخته اند تا حدیکه میتوانند سرمشق و مشوق مردان درین کارزار شوند ،گویی مردان در همین دوره اخیر از مقام شامخ شان استعفا داده اند.شاید لازم باشد بجای کلمه *مردانگی* کلمه *زنانگی* را بگذاریم  که خود فضیلتیست. 

این فضیلت برای زنان مبارک باشد

نویسنده: طاهر لطیفی

No comments: