آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Wednesday, March 4, 2020

گفت و شنید شیرین نظیری با سلطان سالار عزیزپوردر آستانه هشتم مارچ روزجهانی زن


آغازین سخن:
سپاس از بانوشیرین نظیری به خاطر گشایش این هم‌سخنی، پرسش‌ وپاسخ‌ها.    
شرم‌سارم از بابت این‌که به ضرب الاجل پرسش‌گر دقت نکرده ام و مدتی این مثنوی تأخیر شد!

این دیرجنبیدن من، اگر گستاخی نشود، اندکی آگاهانه بود. به این تعبیر که در کنار گرفتاری روزمرگی، من از جایگاهِ نویسنده، شاعر ومنتقد جزء  اعتراف به  ستم مضاعف زنان سرزمینم، پیامِ دیگری ندارم وبه ویژه زمانی که این  بی‌داد، ستم و اجحاف چندگانه با رویکرد‌هایی دینی، عنعنوی و حتا مدرن توجیه می‌شود.
 

شاید این اعتراف و درمانده گی، خود نویدی باشد برای پیش‌گامی و رستاخیز زنان کشور ما برای  رهایی از ستم و اجحاف طبقاتی،  تباری و جنسیتی.

 
.........................................................................................................................
 

زنده گی خصوصی:
 

پرسش از زنده گی خصوصی، یک پرسش مبهم است. به خصوص زمانی که به ژرفنای ابهام این پرسش برابر می‌شویم. به‌تر است این سخن« ژان لاکان» را از یاد نبریم که به سه من( من نمادی، حقیقی وآرمانی و تخیلی) در لایه‌هایی درونی  انسان اشاره می‌کند. جلوه‌ها و بازتاب این قطعه شده گی انسان تنها و تنها در متن چهره می‌نماید.

 
.........................................................................................................................

 

زنده گی خانوده گی:
 

من در« ملاخیل» یکی از دهکده هایی بازارک ولایت پنج‌شیر تولد شده ام. پدرم افسر نظامی وپدر کلانم یکی ازعلمای زمان خود بود. در ستایش این زاد گاه به جای« لالایی‌های برای ملیمه»،«بهشت متروک» را نوشته ام.
 

مکتب ابتدایی را تا صنف دوّم در هرات  خوانده ام، از صنف دوّم به بعد  تا  دانش‌‌کده را در کابل. ازدواج کرده ام . همسرم فروزان نام دارد، هوتل‌داری را در مونیخ خوانده است وریاست یکی از آسایشگاه‌های کهن‌سالان را  در بخش پخت وپز به عهده دارد. یک دختر دارم ویک پسر. دخترم« فروهر» دانشجوی سال دوّم  دانشکدۀ « مطبوعات و ارتباطات احتماعی» است وپسرم« سهراب» دانشجوی سال اول دانشکده تربیت معلم.  خودم از سال هزارو نوصد شانزده میلادی به این سو، به حیث مترجم در یکی نهاد‌هایی دولت المان  کار می‌کنم.

...........................................................................................
 

دنیای شاعرانه

 
دنیای شاعرانه ام به  دنیای نوجوانی‌ام بر می‌گردد. دنیای شور وهیجان، تلاش وپرخاش. دنیایی که در پیراهن نمی‌گنجیدم وسلول‌‌ها در تنم طوفانی‌ بود. دنیایی که بزرگی وماندگاری‌‌ام را در« حافظ»،« مولانا»، و« خیام» خلاصه می‌کردم. ومن هم در محاصره کتاب‌های پدرم که در آن روزگار با آن‌ها بازی می‌کردم.

در ادبیات کلاسیک، شعر، فلسفه است، موسیقی است، نجم است و خلاصه همه چیز است.

شعربرای من در آن ایام و حتا امروز،یک‌نوع بازی است،بازی با کلمات، بازی با زبان وبازی با زندگی.

بی هیچ تردید، هر یک از این بازی‌ها، قواعد خود را دارد. برای سرودن یک شعر کلاسیک( غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی، قصیده و...) قواعد این قالب‌ها را در نظر می‌گیریم و اما  شعر در وضعیت پست‌مدرن به جای قالب به ویژه، تنوع قالب‌ها را  در نظر دارد وحتا به قواعد پارادوکسی جای خود را خالی می‌کند.

نخستین غزلی که سرودم. نسخۀ آن با اندک ویرایش استاد« واصف باختری» در  مجله رودکی در مونیخ به چاپ رسیده است. انگیزۀ سرایش آن، طبع آزمایی در پهنۀ شاعری بوده است و شعری برای شعر سروده شده است.

هر چند من به برخی از شاعران کلاسیک، نظر عاشقانه وسخاورزانه دارم، حافظ،، مولانا، خیام وفرودسی از همین دسته اند و  اما در کل، نگاه و آماج سرودن ونوشتن برایم همانا مجموعۀ ظرفیت زبان پارسی دری است . برای من متن امروزی همان متنی‌ست  که در هنگام نوشتن  تازه گی ولایه ‌هایی نا پیدا خود را به نمایش بگذارد.

در میان معاصران از واصف باختری و فرخ فرخ‌زاد می‌توانم نام ببرم.به گمان من فروغ فرخ‌زاد معاصرترین شاعری‌ست که هم از نگاه طرح مسایل و هم فرم وساختار بسیار به ما نزد است؛ «تولدی دیگر» نمونۀ بسیار روشن این گفته است.

 
در شعر باختری اسطوره، فلسفه ونماد وسمبول، متن را از قطیعت تأ ویل رها می‌کند و در تکثر نگاه‌ها همدست با بینامتن‌ها  رنگ دیگر می‌بخشد. از نام این متن پیداست که برای موضوع خاصی سروده نشده است یعنی شعر موضوعی نیست
 

نه راهبی، نه جذامی، ازآن جزیره برون آی

 

از میعاد تا هرگز...

ازآن جزیره برون آی،‌ای جزیره‌نشین!

که اشک آینه‌ها

حباب طوفان شد

پیام سبز گیاهان ز یاد باران رفت

و تیر لحظۀ امید

به هرزه‌پویی برگ خزان به خاک نشست

به‌ ناکجایی دنیای مرده‌گان پیوست

و مرغ نام نجیب تو‌ای خجسته‌ترین

به داربست کبود فسانه‌های کهن

به‌باغ کاغذی یاد‌ها نشیمن ساخت

نه راهبی، نه جذامی، ازآن جزیره برون آی

ازآن جزیره که هر نخل بر کرانۀ آن

صلیب مرگ پیام‌آوران خورشید است

ازان جزیره که هر سنگ و سنگ‌ریزۀ آن

به زهر شسته خدنگیست

که آشیانۀ مرغان را

به‌روی گسترۀ زرد مرگ می‌ریزد

دران جزیرۀ خاموش موریانۀ ترس

کتاب روح ترا برگ‌برگ خواهد خورد

گزافه‌گوی‌ترین روز را که می‌گفتی

نگین افسر زرّین روزگارانست

خود از سلالۀ ظلمت بود

تبار تیرة شب را سپاس ننگت باد

ز هرزه‌تازی این شبروان درنگت باد

ازآن جزیره برون آی

در آبگینه نگنجد غرور سرکش موج

شکست تاک فرو‌خفته دور باد از تو

که نخل‌های بلند ایستاده می‌میرند

ازآن جزیره برون آی

گمان مبر که در آن‌جا نیز

تهیست جای یهودا کنار سفرۀ تو

گمان مبر که در آن‌جا نیز

سرود خویشتن خویش را شباهنگام

زچشم سایۀ خود پنهان

به‌گوش باد توانی‌گفت

ازآن جزیره برون آی

شکوه سبز گیاهان باغ فردا را

به کار گیر و سلامی به آفتاب رسان

به‌سوی روشنی سرخ سرنوشت بران

کابل، ۱۳۵۳
 

...........................................................................................................
 

آثاری که از سال سیزده هشتاد وچهار خورشیدی تا کنون به چاپ رسیده است:

 

در گسترۀ شعر:-   1

ـــ مسعود در آیینۀ شعر

ــ  اخرین وخشور

ــ خاکستر صدا

ــ بر تن تنای تن

ــ یک‌دست بی صدا

ـــ زنده گی  صبح قشنگی‌ست

 

 2 در زمینۀ  زبان شناسی:-

ـــ پارسی ستیزی در افغانستان

ـــ  از زبان تا ادب پارسی

ــــ  پژوهشی در گسترۀ زبان

ـــ جدال بر سر واژه ها

 

3ــ در  پهنۀ  نقد ادبی :ـ

ــ جستار ها ونوشتار ها

ــ  پنج‌شیر در آیینۀ فرهنگ

ـــ  روایتی از ما در حدیث دیگران

ــ ادبیات معاصر افغان‌ستان به روایت دیگر

ــ  پساباختری

 

:-  در زمینۀ مطبوعات

ــ مطبوعات آماج گفتگو

 

5ــ در گسترۀ داستان ورمان:-

ــ نامش را خودت بگذار

ــ  آن‌سوی کابوس و روایت

 

6ـ در دست چاپ:-

ــ  بوطیقای متن وچند متن معاصر

ــ جایگاهِ زبان در رمان معاصر

ــ در نثر سه تن پیامبرند

..............................................................................

 

مقالات سیاسی وهمکاری با رادیووتلویزون:

 

شاید کم‌ترین  نشریه ورسانه‌یی باشد که من با آن همکاری نکرده باشم. این همکاری متنوع بوده است تا هنوز که هنوزهست، در مواردی پی‌گیری شده است.

.................................................................................

 

پیرامون زنان:

 

در جدی‌ترین متن‌هایی که نوشته ام ویا سروده ام؛ زنی و بانویی در گفت وگو با من هست، زنی از تبار هزار ویکشب. هر چند من با تمامی جنبش‌ها و رستاخیز زنان در سطح جهان آشنا استم. از تأثیرات آن نمی‌توانم چشم بپوشم، با دریغ تاریخ چند هزاره پسین« تاریخ مذکر» بوده است.

 

...............................................................................................

 

کارنامۀ سیاسی‌ام پس از  اخگر، سرخا و ساما

 

به باور من، انسان همان‌گونه که یک موجود اجتماعی است، یک موجود سیاسی نیز می‌باشد. این به آن مفهوم که انسان موجود چند پهلو است، ابزار ساز، ناطق،... و حتا یک موجود ناشناخته است. ابعادی از ویژه گی انسان هنوزهم ناشناخته مانده است. چرا که شناخت وفهم انسان همواره نسبی بوده است وهیچ‌گاه به قطعیت و پایان نمی‌رسد.

برای من در جایگاهِ نویسنده، این متن است که  کار کار ستان چند فن حریف است. نویسنده با نوشتن، خود را  در متن می‌افشاند با تمامیت هستی‌اش. با نوشتن است که  امکانات فهم آدمی را  در داربست متن ممکن می‌سازد.

 

 پاسخ این پرسش، تمرکز و وقت کافی می‌خواهد و بهتر است این پاسخ را به زمانی دیگر به تعویق بیاندازیم با این همه، به گونۀ فشرده می‌توان گفت: من نگاه متفاوت به این موضوع دارم. یکی همان نگاهی در زمانی‌ست و دیگری نگاهی همزمانی. با این‌گونه‌یی از نگرش به نتایج پارادوکسی می‌رسیم.خلاصه میشود گفت:« من عضویت هیچ نهاد وجریان سیاسی را ندارم.

..........................................................................................
 

طالبان و پرت‌گاهِ خطر:
 

این سخن را باید جدی گرفت که زمین در پرت‌گاه نابودی قرار دارد. خطر محیط زیست، جنگ اتومی، جنگ بیولوژیکی، نظام سرمایه حتا دیگر پای‌بند اصول خودش هم نیست، سخن وزیر دارایی امریکا  اوجِ این افتضاء است که در مرگ هزاران چینایی دست وپا می‌کوبد و می‌گوید: این برای اقتصاد امریکا بسیار خوب هم است!

ظاهرن صلح با طالبان پایان یک جنگ بسیار طولانی امریکا با نوکران خانه زاد  خودش می‌باشد. به باور برخی امریکا می‌خواهد جنگ را در جهت تضعیف رقبای جهانی‌اش مدیریت کند. با دریغ حضور و ارادۀ مردم افغان‌ستان در این میانه غایب است!

..............................................................................................

نویسنده گان و کانون سراسری

این امر در چند مرحله امکان پذیر است:

در گام نخست از پرپایی کانون‌های محلی شروع شود.

در گام دیگر به  امر ولایتی و کشوری ارتقا پیدا کند.

تا سطح قاره به همین شیوه می‌توان، پیش رفت

در فرجام  این کانون‌ها و نهاد ‌ها می‌توانند با حفظ استقلال خود شان با دیگر نهاد ها وکانون‌ها با تفاهم به یک امر مشترک به یک شبکه جهانی وسراسری  برسند.

تشکر زیاد ازینکه وقت گذاشتید و در این گفت و شنید اشتراک کردید.

No comments: