رشد و
افزایش نقش اجتماعی زنان یکی از موضوعات مهمی است که در حوزههای گوناگون علوم
اجتماعی و سیاسی به آن دقت ویژه صورت میگیرد. بحث تساوی جنسیتی در بسیاری از
جوامع جهان، به ویژه جوامع رو به توسعه، مورد پذیرش جامعه واقع گردیده است
اما
هنوز هم به صورت یک معضل در کشورهای جهان سوم همانند افغانستان باقی مانده است.
این تحقیق در پی دریافت چالشهای بازدارنده رشد زنان در افغانستان بوده و دلایلی
راکه مانع رشد و مشارکت زنان در عرصههای مختلف اجتماعی است، به بررسی میگیرد
تحقیق
حاضر به صورت کتابخانهای و تحلیلی انجام پذیرفته و از منابع معتبر علمی استفاده
شده است. همچنین به خاطر اینکه بستر فرهنگی و اجتماعی افغانستان برای حضور زنان
سردچار چالشهای فراوان بوده، از روش تحلیلی نیز کار گرفته شده است.
یافتههای
تحقیق نشان میدهد که زنان افغانستان نیز همسو با زنان جهان مبارزات آزادیخواهانهی
خویش را از قرن بیستم آغاز کرده و برای دریافت موقعیت در اجتماع و مشارکت سیاسی
فعالیت کردهاند. با وجودی که بیشتر رژیمهای سیاسی حضور زنان را در قانون
گنجانیدهاند، امافضای سنتی حاکم، بیسوادی، فقر فرهنگی، عقبماندهگی اقتصادی و
ناامنی هنوز سهم مساوی آنان را در جامعه به چالش کشیده است.
بناءً
دریافت این عوامل کمک میکند تا با چگونهگی محو آن آشنا شده و شاهد حضور زنان
دوشادوش مردان در تمام عرصهها باشیم.
واژهگان
کلیدی:
عوامل عدم رشد زنان، مبارزه، وجود عنعنات و فرهنگ سنتی، جامعهی سنتی، عقبماندهگی
زنان.
مقدمه
کمتر
زمان و دورانهای تاریخی را در زندهگی بشریت میتوان دریافت که زنان در مسیر
تغییر و تحول جامعه گامی ننهاده و یا نقش محسوسی نداشته باشند. نقش زن در خانه
هرچند به طورنامحسوس و نامستقیم، عامل بنیادی در جهت تغییر و سیر تکامل تاریخ بوده
است.
گواهی
دوران نظام اشتراکی و فیودالیزم بر این است که زنان بیشتر ازمردان مؤلد پدیدههای
اقتصادی بوده و در وهلهی گذار از بردهداری به فیودالیزم و از فیودالیزم بر
سرمایهداری، جایگاه ارزشمندی داشتهاند. اماجز در چند مورد کوتاه، آنهم درنخستین
زمینههای تمدن بشریت و حکومتهای صدر اسلام، دیگر همه وقت اجتماع انسانی از زن به
عنوان طبقهی دوم وکوتاهنگرآفرینش، شخصیت اورا ناکاراوناتوان بازتاب داده است.
با
وجود ژرفای پیشینهی تمدن انسانی و جایگاه ارزشمند مرد وزن در صورتگری و نقشآفرینی
مدنیت بشری، بیدارگری فکری واجتماعی زن بهعنوان آفرینشگر جنبههای فکری و ابعاد
اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، تاریخچهی کوتاه داشته و قدیمترین نهضت زنانه منحیث فرد
مؤثر در بیرون ازخانه به قرون ۱۸ و ۱۹میلادی برمیگردد. هرچند شکلگیری
این نهضتها پدیدهی جهانی بود، اما به جوامع جهان سوم همانند افغانستان به دلیل
نبود بنگاههای صنعتی، عدم موجودیت نظام آموزش و پرورش همگانی، سنتهای فرهنگی،
رسم و رواجها، تفسیر نادرست از دین ودهها مورد دیگر، دیرتر جای پا باز کرد و در
تقابل با موانع فرهنگی و سنتی ایستاد.پس از اوجگیری نهضتهای زنانه در کشورهای
غربی وایجاد پیوندها و تعاملات سیاسی و فرهنگی میان کشورهای غربی و افغانستان،
زنان افغانستان نیز دست به مبارزات آزادیخواهانه در برابر جامعه سنتی زده و
خواهان حقوق مساوی شدند. اما فضای سنتی حاکم، نبود سیاست روشن دولتی در قبال
آزادی زنان، مقطعی بودن رژیمهای سیاسی، باورهای تند مذهبی و سطح سواد پایین،
باعث شد تا رشد زنان و مبارزات آزادیخواهانهی آنان همسو با کشورهای غربی به
پیروزی نگراییده و رسیدن به حقوق اساسیشان، زمانگیر باشد.
این
تحقیق از آنجایی حایز اهمیت است که در جوامع رو به توسعه به دلیل سطح آگاهی
پایین، فقر فرهنگی و اقتصادی، فضای حاکم سنتی و نبود ظرفیت و نیروی آگاه زنانه،
قشر زنان به عقبماندهگی فکری گرفتاراند و این مسأله باعث شده است تا ازتغییرات
شگرفی که هویتیابی، حضور ونقشآفرینی آنان در جامعه به ارمغان میآورد، بیخبر
بمانند. بنابراین بررسی موضوع حاضر روشن میسازد که زنان افغانستان با درک اینکه
دارای خواستها و منافع مشترکاند وتنها با همبستهگی و درک شعوری از موقعیت
فرودستانهشان در برابر سیاستها و شیوههای فرادستانهی جامعه پدرسالار، به
پیروزی و تحقق میرسند، جنبش زنان را سامان داده و برای رسیدن به آزادی و حقوق
اساسیشان، برای آگاهی و رشد فکری تلاش کنند.
سیری
بر چالشهای بازدارنده رشد زنان افغانستان در یک قرن اخیر
چالشهایی
که برای رشد زنان افغانستان در یک قرن اخیر اتفاق افتاده است، دارای عوامل
گوناگونی بوده که میتوان در ذیل به برخی از آنها اشاره کرد:
عوامل
سیاسی:
توجه
به مشارکت سیاسی زنان و چگونهگی اهدای حقوق آنان، «در اخیر قرن بیستم بهتدریج
میان روشنفکران افغان مورد توجه قرار گرفت و افرادی مثل محمود طرزی و امیر امانالله
خان در پی دگرگونی شرایط و موقعیت اجتماعی زن افغانستان شدند؛اما مبارزات سیاسی و
نهضتهای روشنگری زنانه در رژیمهای مختلف سیاسی متأثر از سیاست و نظام حاکم بوده
است.» (۱۲:۷۲).
از
هنگام ظهور افکار آزادیخواهانهی زنان در اوایل قرن بیستم، این حکومتها بودند که
بسترسازی برای رشد زنان میکردند، یا ایجادگر محدودیتها برای فعالیتهای سیاسی
زنان شده و رودرروی آن قرار میگرفتند. سالهای ۱۹۱۹م حاکمیت امانالله خان،رهیافت
مناسبی بود برای مبارزات دادخواهانهی جنبش مشروطیت اول وبه همین منوال پس از کسب
استقلال سیاسی کشور توانستند به بعضی حقوق و آزادیهای جنسیتی و انسانی خود نایل
آیند. آموزش و سهمگیری فعال زنان در زندهگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
جامعه، تنفیذ نظامنامهی ازدواج و غیره موارد، رویکردهای دولت امانی به نفع زنان
بود. امانالله خان از جمله پیشکسوتان عرصهی روشنگری و فعالیتهای اجتماعی زنان
شد و ملکه ثریا نیز در این راه به پشتیبانی بیدریغ او گام برداشت وچون میخواست
زنان افغان به حیث شهروندان مساوی با حقوق مردان عرض اندام نمایند، دست به ایجاد
مکتب مستورات در سال ۱۹۲۲مشد و
نشر وپخش جریدهی ارشاد النسوان را در سال ۱۹۲۷م آغاز کرد. ملکه ثریا که نیروی اصلی
در عقب جنبش زنان بود، مصاحبهها و نوشتههای مختلفی دردفاع از حقوق زن نوشت. او
در یکی از مقالاتش در جولای ۱۹۲۸م در
«امان افغان» نوشت: «اسلام یگانه دینی است که برای زن موقف مساوی با مرد قایل شده
است.»او در مورد چادری گفت: عنعنه و رسوم رفتهرفته شکل مذهبی را به خود گرفت که
در همه ادیان و جوامع دیده میشود؛ طوری که چادری امروز در وطن ما یک عمل عنعنوی
بوده و رفتهرفته جای خود را در دین و مذهب باز کرده و صبغهی دینی و مذهبی گرفته
است. در صدر اسلام زنها، مردها را در جنگها همراهی میکردند و عین کارهای مثمر و
باارزش را زنهای امروز غرب انجام میدهند.»(۸:۲۶۶).مبارزات سیاسی زنمدارانه در
افغانستان، جامعهی آگاه، ذهنیتدهی عامه و سیاست همگام با فرهنگ و دین افغانستان
میخواست که از همان وهلهی اول عصر امانالله خان با سهلانگاری و سطحینگری وارد
عمل شد و بنابرآن پیروزیهای زودهنگام نیافت.
در
دورهی محمدنادر شاه و دوران صدارت اعظمی هاشم خان، تحول و دگرگونی اساسی در عرصهی
مبارزات و فعالیتهای زنمدارانه به وجود نیامد و نادرشاه با استبداد و سیاست
دیکتهشدهی خویش، دروازههای روشنگری زنان و مردان را بست.اما در دورهی دموکراسی
حاکمیت ظاهر شاه فرصت مناسبی برای تبلیغ و ترویج آرا، در مورد نوسازی و دگرگونی
اجتماعی واقتصادی جامعهی ما و از جمله درباره شرایط زندهگی فردی و اجتماعی زن
در جامعهی افغانستان فراهم گردید. چیزی که بیشتر محور مبارزات آنان را
تشکیل میداد، عدم داشتن موقعیت مهم و اثرگذار اجتماعی آنان بود که موضوعی مهم
برای تفکر و عمل بوده است. واقعیت محروم بودن زنان از حقوق سیاسی و سهم نداشتن
آنان در سیاست جامعهی افغانستان، بازتاب سنتهای دیرینه و هویت مذکر داشتن حاکمیت
و سیاست افغانستان را نشان میدهد. اثرات مبارزات زنان برابریخواه کشورهای غربی
در کشورما زود رخنه کرد و خاستگاه فعالیتهای آزادیخواهانه با رویکردها و افکار
مختلف گردید. اما تا مدتها اجتماع درونی افغانستان خواستار دستیابی به حقوق
شهروندی سیاسی کامل زنان افغانستان نبودو از ابزارهای مختلف سنتی، فرهنگی و دینی
برای پراکنده کردن زنان تلاشگر و آزادیخواه در این مرزوبوم کار میگرفت. در
دوران ظاهر شاه سازمان دموکراتیک زنان که شاخهای از حزب دموکراتیک خلق بود، برای
احقاق حقوق شهروندی و سیاسی زنان مبارزه میکرد. سازمان دموکراتیک زنان در سال ۱۹۶۸ در اعتراض به مسودهی قانون منع تحصیل
دختران در خارج از کشور که به پارلمان وقت ارایه شده بود، یک مظاهره راهاندازی
کرد.
«نخستین نهاد مدنی زنانه مستقل از چارچوب دولت، سازمان دموکراتیک زنان که شاخهای
از حزب دموکراتیک خلق به شمار میرفت، در سال ۱۹۶۵ میلادی پایهگذاری شد. این نهاد، که
بیشتر روی حوزه سیاست تمرکز داشت، از دید ایدیولوژیک و طبقاتی قسماً به دفاع از
موقعیت زنان میپرداخت. یکی از حرکتهای مدنی که گفته میشود از سوی این سازمان
راهاندازی گردیده بود، مظاهره جمعی از زنان در اعتراض به مسوده منع تحصیل دختران
در خارج از کشور و دریافت تضمین قانونی حضور در پارلمان در سال ۱۹۶۸میلادی است؛ حرکتی که صرف نظر از عدم
گستردهگی آن، میتوان آن را گونهای از یک کنش اجتماعی نامید.» (۵ : ۶). پس از این دوره پرجوش ترین دورهی
مبارزات زنان در زمان حکومت داوودخان بود که در زمان حکومت حزب دمکراتیک خلق به
پختگی رسید.
با
وجودی که در سالهای ریاست جمهوری داوود خان، سهم گروههای آزادیخواه و مبارز
تنها فعالیتهای پنهانی بود و هرنوع کار ضد دولتی، پیگرد، بازداشت و جزا را در پی
داشت، اما زنان به فعالیتهای مختلف اجتماعی در مظاهرات بر ضد ستم طبقاتی و
دیکتاتوری نظام سیاسی میتاختند و برنامههای فرهنگی را به خاطر رشد ظرفیتهای
زنان و فعالیتهای اقتصادی را از طریق تدویر کورسهای خیاطی، دستدوزی وغیره به
راه میانداختند. در رأس این فعالیتها داکتر اناهیتا راتبزاد بود که جایگاه ویژهای
در زمینهی رشد زنان در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق دارد. از سویی هم، از این
دوران به بعد به زنان دانشگاهی افزوده میشود و جامعهپذیری آموزشی و دانشجویی
زنان آغاز مییابد.
یکی
از رویکردهای انتقادی مشارکت زنان آزادیخواه در عرصههای سیاسی افغانستان،به ویژه
عصر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، اندیشههای وارداتی سوسیالیزم بود که حق
اساسی شهروندی و سیاسی زنان را با آن افکار مطابقت میداد و این قطعاً همخوانی با
شعایر دینی و فرهنگهای حاکم در جامعهی ما نداشت. از سوی دیگر، آغاز مبارزات
سیاسی زنمدارانه در افغانستان هنگامی بود که هنوز زنان به شکل کامل و همپای
مردان، تحصیلیافته نبودند و حتا حق تحصیل تا مقاطع بالا نداشتند. بنابرآن، بیشترین
زنان آزادیخواه به شکل کورکورانه و ناآگاهانه و از راههای مخالف سنت و دین حاکم
در افغانستان، خواستار حق سیاسیشان شدند که با محدودیتها و ممانعتهای جامعهی
مردسالار روبهروشدند. بحث مبارزات زنان برای حقوق ابتدایی، حق آموزش، تحصیل و کار
دوشادوشمردان، از دههی ۵۰م
بدینسو دیگر جایگاه نداشت. سهم زنان در دانشجویی، مبارزات، تحقیقات علمی و کار
بیرون از خانه امری عادی بود. به گفتهی فاخره موسوی «در نیمهی دوم قرن بیستم،
بیداری زنان از طبقه نخبهگان سیاسی به زنان سایر لایهها منتقل شده که عامل اصلی
آن رشد تعلیم و تربیت است. نوسازیهایی که در ابتدای قرن بیست و سپس در نیمه دوم
این قرن رخ داده، بیداری و روشنفکری را در بین زنان گسترش داده و این تحول بزرگی
را در قرن بیستویک در افغانستان به همراه آورد و باعث رشد زنان در عرصههای
سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شده است.» (۱۴: ۷)اما
مشارکت و امتیاز سیاسی، هنوز چالشی بود که مبارزهی نفسگیر میخواست. سالهای
حاکمیت داوود خان تا پیروزی حکومت مجاهدین، فعالیتهای ایدیولوژیک و مبارزات زنانه
بر دو سمت و سو استوار بود و هرکدام از رژیمهای حاکم سیاسی، تلاش برای رشد و سهم
دادن به زنان در جریان جنگ فکری و فعالیتهای سیاسیاشمیکرد. رشد زنان در نهضتهای
اسلامی به مراتب محسوستر و اثرگذارتر نسبت به زنان اقشار مختلف در سازمانهای
دموکراتیک بود.
دوران حاکمیت مجاهدین،مداخلات گستردهی کشورهای بیرونی و جنگ با طالبان، زمینههای
رشد و کار برای زنان را محدود میساخت. با آنهم، فعالیتهای اجتماعی، رفتن به
مکاتب و دانشگاهها و افزایش نقش زنان در دانشگاهها از اهداف نخستین دولت آقای
برهانالدین ربانی محسوب میشد. درسال ۱۳۷۴ داکتر امیرشاه حسنیار، رییس وقت
دانشگاه کابل، با آنکه در تنظیم استاد ربانی نبود، در یکی از مقالاتش در مورد
وضعیت پوهنتون کابل در دودهه مینویسد: «هنگام حاکمیت مجاهدین در افغانستان، تعداد
محصلین دانشگاه کابل به ۱۰۰۰۰ تن
میرسید که ۴۰۰۰ از
این میان دختران بودند و جالبتر اینکه زمانی که پیشنهاد پوهنوال محبوبه حقوقمل
را به حیث رییس دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی خدمت پروفیسور برهانالدین ربانی،
رییس دولت اسلامی افغانستان پیشکش کردیم، نه تنها مخالفت نکردند،بلکه اظهار خرسندی
نیز نمودند.» (۷: ۱۴) محبوبه
حقوقمل دومین زن به حیث رییس دانشکده در تاریخ دانشگاه کابل در آن زمان بوده است.
این نشان میدهدکه نقش زنان به عنوان قشر ارزشمند و مؤثر در جامعه برای
حکومت مجاهدین نیز اهمیت داشته است.
گرفتن همه حقوق انسانی زنان، نحوهی سیاست طالبان بر زنان بود. آنان متحجرترین و
ناانسانیترین رفتار و سیاست را بر زن این سرزمین روا داشته، تاریکترین عصر را
برآنان تحمیل کرده و روایتی بنیادگرایانهدرباره زنان را مطرح و دفاع کردند؛
روایتی که زن را به سوی نیستی سوق میداد و صدای او را برای همیشه خاموش میکرد.
به گفتهی خانم موسوی«اما، نگاه طالبانی به زن افغان، چشم او را به دنیایی باز کرد
که باید برای همه خواستهها و ناخواستههای خود مقاومت میکرد.بنابراین تغییرهای
زیادی در نگرش زن افغان در دوره طالبان ایجاد شد. عرف که حامیان خود را بیشتر در
بین زنان داشت، از دست داد. نسل جدید زنان بعد از طالبان، نگاهی دوباره به سنتها،
آداب، رسوم و ارزشهایی داشت که او را به بند کشیده بود و از رشد او در جامعه
جلوگیری میکرد، او را و مسایل مربوط به او را به حاشیه میراند.»( ۱۴:۶).
بناءً
این گرهها بعد از عصر طالبان باز شد و دنیای امروز را برای زنان عرضه کرد. در عصر
امروز نیز با وجود فعالیتهای مثمر زنان و ظهور نهادهای مدنی زنگرا و پشتیبان
زنان، هنوز بیشترین کارها روبنایی و پروژهای است؛ اما نگاهها تغییر کرده و میتوان
برای آینده امیدوار بود.
عوامل
اقتصادی: اگر
جامعهشناسانه به نقش زن و جایگاه آن در نظام تولیدی و اقتصادی بنگریم، مشارکت زن
را به عنوان مهمترین عامل نگهداشت و تداوم اقتصاد جوامع انسانی به ویژه در روستاها
مییابیم. زنان افغانستان مانند دیگر زنان جوامع همسو و همسان، در منزل با انجام
امور خانه، همسری، تربیه و پرورش فرزندان، همکاری با اعضای خانواده و کار کشت
وزراعت، دامداری و مالداری، درنظمبخشی به زندهگی اجتماعی و فعالیتهای اقتصادی و
برای رفع نیازمندیهای جامعه تلاش وافر انجام دادهاند.
با
وجود اینکهزنان افغانستان بیشترین تأثیر را بر سطح تولید و میزان رشد اقتصاد
جامعهی ما داشتهاند، باآنهم همانند زنان کشورهای جهان سوم از نفوذ کمتری برخورداراند
و انگیزهی رشد، آزادی اقتصادی و دریافت جایگاه اقتصادی و اجتماعی درآنان بسیار
پایین است. بدین ملحوظ، برخی از عوامل و محدودیتهای اقتصادی و نبود موقعیت
اجتماعی در زنان افغانستان به قرار زیر است:
نظام زمینداری و فیودالیته:محدودیتهای
اقتصادی بر نفوذ زنان و محسوس نبودن تولیدات اقتصادی زنان جهان، چالشی فراتر از زن
افغانستان و جامعهی افغانستان است؛ اما زراعتی بودن افغانستان و تکیه بر شغلهای
زمین و زمینداری به عنوان مهمترین تکیهگاه، چرخش اقتصادی افغانستان را مردانه
ساخته و به نحوی تقسیم کار در درون و بیرون خانه میان زن ومرد را پدید آورده است.
درازنای نظام فیودالی در افغانستان نمایانگر این است کهزنان به ویژه روستاییان هرچند
در درون خانه با کار در زمینهای زراعتی در کشتزارها، صنایع دستی و مالداری
اثرگذارترین مؤلد برای اقتصاد این سرزمین بودهاندو بدون چنین نقش زن در تولید،
عملاً نظام اجتماعی جامعه فلج و یا حداقل با مشکلات فراوان مواجه میشد،
باآنهمکار بیرون از خانه توسط مردها و انجام نیازمندیهای بیرونی، مرد را مصروف
محیط بیرون ساخته و اورا در تمام عرصههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دخیل ساخته
است. از گذشتههای دور تا امروز، نفوذو نقش زن همیشه محسوس بوده، اما چیزیکه این
عامل بر شخصیت او اثر منفیافگنده و پیامدهای مخرب داشته است، عدم دسترسی به امور
بیرون از خانه از جمله حق آموزش وپروش و کسب آگاهی علمی و در نهایت بیخبری از
حقوق خود در دین و جامعهی انسانی است.
ناآگاهی
از حقوق اقتصادی زنان: عدم
داشتن سواد، ناآگاهی در مورد حقوق زن، نبود درک و تسهیلات استقلال اقتصادی و باورهای
سنتی حاکم در جامعهی افغانستان باعث گردیده تا زنان انگیزهی کمتری برای دریافت
کار وطرز تفکر کاردربیرونوخودکفاییداشته باشند. مطابق ارزیابی سازمان جهانی کار
«خشونت اقتصادی یکی از انواع خشونتهاست که زنان افغانستان به ویژه زنانی که از
داشتن سواد محروم هستند، با آن روبهرو هستند. خشونت اقتصادی به عدم استقلال
اقتصادی زنان و وابستهگی مالی آنان به مردان اطلاق میشود.»(۱۶:۲۲)
۷۸ در
صد از زنها، کارگران بدون مزد در خانهاند که نظر به باورهای سنتی، عدم داشتن
سواد و تخصص و مسوولیتهای بیش از حد در امورخانه، تن به فقر، وابستهگی شدید به
مردان و خشونت اقتصادی میدهند، اما حاضر نمیشوند در بیرون از خانه کار همراه با
مزد انجام دهند. این وابستهگیها زن را به موجودی مصرفکننده و جنس دوم تبدیل میکند.
مسوولیتهای منزل که ذکرشد، نیز برای زنان مشکلات فراوانی را ایجاد میکند. یک زن
شاغل از زمانی که از کار به خانه برمیگردد، باید توقعات فراوانی که از او وجود
دارد را برآورده سازد. باید به اطفال برسد، غذا تهیه نماید، لباس بشوید، از
مهمانان پذیرایی بکند و… که اینهمه مسوولیت باعث خستهگی فراوان زن شده و به او
فرصت استراحت را نمیدهد. خستهگیهای دوامدار وکار متوالی برای زنان فرصت اینرا
نمیدهد که برای رشد ظرفیتهای خود اقدام کنند، در نتیجه بازدهی و کیفیت کار زنان
به مراتب پایینتر از مردان قرار میگیرد و حضور دست اول را در محیط کاری از دست
میدهند ( ۱۸:۱۲).
عوامل
فرهنگی:بحث فردگرایی
مرد و زن در کشورهای غربی به عنوان هویت انسان مستقل، با گسترش دموکراسی و نهضتهای
آزادیخواهی در واقع جزیی از فرایند رشد شخصیت و لازمهی سلامت و سازگاری برای
افراد شمرده شده و از جایگاه ویژهای میان آگاهان و روشنفکران زن ومرد برخوردار
شد.
باآنهم،
فردیت یافتن و مستقل شدن هویت زن چه در غرب و چه در شرق از همان گامهای نخستین با
چالشها و سدهای بزرگ همراه بوده و آهستهتر صورت گرفت. واضح است که هرقدر
موقعیت اقتصادی و سیاسی یک زن به پدر، همسر و یا پسرش وابسته باشد، هویتیابی
مستقل و فردی او غیرعملیتر و دشوارتر خواهد بود. این مشکل زنان که حتا در جوامع
صنعتی غرب هنوز به طور کامل حل نشده است، در جوامع سنتی و توسعه نیافته نظیر کشور
ما با شدت و حدت بیشتری عمل میکند. هرقدر ساختار خانواده سنتی و مردسالارانه
باشد، فردیتیابی، خودکفایی، استقلال اقتصادی و خودآگاهی میان زنان دشوارتر خواهد
شد. بیشتر محدودیتها و چالشها فراراه آگاهی و خودکفایی زنان، به باورهای
سنتی، نبود مصونیت اجتماعی و بیسوادی خود زنان پیوند دارد که در ذیل به طور فشرده
بررسی میشود:
باورهای سنتی: سنت
دیرینهی حاکم بر فضای اجتماعی وفرهنگی افغانستان، پایگاه و ریشهی متفاوتبا اصول
دینی و باورهای اسلامی دارد. بینشهای مردسالارانه، رسم و رواجهای تاریخی، فرهنگهای
بومی، قبیلوی و محلی که برآوردهی درازنای تاریخ کهن کشور ما میباشد، هنور تأثیر
محسوس و ملموسی بر ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جامعهی ماداشته و بیشتر اقتدارگرایی
این باورها از آدرسهای دینی صورت میگیرد؛ هرچند پیوند ناهمگون و اختلاف عمیقی
با هم دارند.
یکی
از این باورهای حاکم، دید تنفرآمیز، جنس دوم و وابسته شمردن اجتماعی، اقتصادی،
سیاسی و فرهنگی به زن افغانستان است. بیسوادی، ناآگاهی از دستورات دین مقدس
اسلام، موجودیت مدرسان افراطگراکه از جامعیت دین آگاهی ندارند و فرهنگ موجود در
روابط اجتماعی افغانستان، زن را ناموس و نگهبان ارزشهای خانواده خوانده و تأکید
کرده است که عادیترین کردار زن به فروپاشی آبروی خانواده منجر شده و جایگاه
اجتماعیشانرا از دست میدهند. این است که زن را تا دهههای پیشین ننگ و لطمهای
بر آبروی مردان خانواده میپنداشتهاند.
جلوگیری
از حق آموزش و دانشاندوزی زن و منحصر دانستن تعلیم تنها برای مردان، از دیگر باورهای
سنتی حاکم است. زن به عنوان جنس دوم، مسوول کار درخانه و نگهداشت امور خانواده
پنداشته شده و حق نداشت پا فراتر نهد؛ چون ارزشهای حاکم در خانواده برهم خورده و
نظم امور خانهگی را برهم میزد. همین بود که تا آغاز دههی شصت به جز از چند شهر
محدود و مراکز ولایات، دیگر هیچ مکتبی کهتداوم تحصیل زن را ضمانت کرده و او را
مظهر دانش و تمدن میخواند، وجود نداشت. حال آنکه افغانستان منحیث یک کشور
زارعتی، بیشترین تجمع نفوس آن در دهات بود و زنان بسیاری به دلیل ارزشهای سنتی،
با بیهودهگی و ناخودآگاهی آمدند، زیستند و از دنیا رفتند.
محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی: در
بحث محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی،نیره توحیدی، مدافع حقوق زندر مقالهای میگوید:
«از یک سو جامعه، مناسبات سنتی جنسیتی و فرهنگ دیرین، حاضر به پذیرش نقش جدید زن
نیست و از سوی دیگر زنان شاغل نیز خویشتن را در کشمکش بین دو عرصه از مسوولیتها و
نقشها و دو سیستم ارزشی و اعتقادی تحت فشار مییابند. ایدیولوژی غالب سنن و
اعتقادات دیرین و ساختار خانواده، وظیفه زن را همسری و مادری و ارزش وجودی و هنر
او را در پروراندن «شیران نر» میداند و از سوی دیگر نقش جدید، وظایف شغلی و
اجتماعی او و دیدگاه و توقعات جدیدش، فرصت و نیرو و انگیزه بر دوش کشیدن تمامی
کارکردهای سابق را باقی نمیگذارد.
موانع
و محدودیتهای ویژه برای زنان در کشور ما نه تنها بازتاب اندیشههای روحانیت و
مذهبیون افراطی بوده، بل دید مردسالارانه بوده است؛ حتا بزرگترین روشنفکران و
اندیشمندان تاریخ معاصر بر آفرینش جایگاه اجتماعی برای زن تاختهو بیرونی شدن زن و
کارکردن او را پشت پا زدن به فرهنگ، تاریخ و هویت اصیل جامعه خواندهاند. به تأکید
بیشتر نویسندهگان و روشنفکران ما، صفات بیولوژیکی و ساختار جنسی زنان به خودی
خود زن را حامل هویت ملی، سنتهای اصیل و نگهبان تنظیم روشمند خانواده و نسلها
دانستهاند.» (۶: ۱۳)
از
زمانیکه دولت برای نهضت زنان و موقعیت اجتماعی زنان در قانون جای داد و فرصت هضم
آزادی زنان حداقل در میان جامعه و خود زنان ظهور کرد، گفتمانهای مسألهزن و چالشزایی
زن بیرون از خانه وارد کارزار سیاست شد و برای زنانیکه برای پیدا کردن موقعیت
اجتماعی و آزادی زنان کار میکردند، برچسب غربگرایی و روسپی و دهها اتهام دیگر
زده شد که مانع همهگیر شدن نهضتهای آزادیخواهی و فعالیتهای بیرونی زنان گردید.
از زمان حاکمیت ظاهر شاه، زنان سوسیالیستی مثل مینا کشور کمال حتا از درون حزب
خودشان مزاحمت میشدندو زیر فشار استبداد مردانه بودند. از سویی، به زنان گروههای
سیاسی اسلامگرا برچسب جاسوسی و تقلید از زنان غربی زده میشد و بنابرآن اندیشه و
انگیزهی مبارزات را سرد میساخت. در یک کلام، در عقیدهی جامعه مردسالارانهما،
زن نه عامل تغییر و تحول مناسبات، که موظف به نگهبانی از مناسبات رایج و انتقال آن
به نسلهای دیگر است. اگر حقوق زن مسألهای در سیاست دولتی نمیشد و فشارهای مبنی
بر دستیابی به حقوق زن از سوی سیاست فرهنگی دولت وارد نمیشد، خاستگاه تنگنظرانه
جامعه افغانستان به زودی تسلیم خواستهای زنان نشده و جنبشهای خودآگاهانهزنان
ممکن همزمان با کشورهای منطقه و جهان شکل نمیگرفت.
نبود مصونیت اجتماعی:
پرداختن به مسایل امنیت زن و مصونیت اجتماعی وی، از مهمترین بحثهاییاست که رسیدهگی
به آنها بزرگترین چالشهای زنان را نشان میدهد. به هراندازهای که زن در جامعه
از فقدان مصونیت رنج ببرد و ترس و واهمه اورا فراگیرد، روابط اجتماعی او ضعیفتر
شده و در نهایت منزوی میشود. تداوم چنین شرایطی، پیامدهای ناگواری در پی خواهد
داشت. نبود حس امنیت برای زنان و عدم مصونیت اجتماعی در بیرون از خانه، پدیده
شناخته شده در جامعه افغانستان است. به هراندازهکه افکار بنیادگرایانه و
ساختارهای سنتی نهادینه میشود، به همان اندازه موقعیت اجتماعی زن به خطر افتیده و
استقلال اقتصادی، اجتماعی و فکری او محدود میشود. بیشتر زنان افغانستان با آنکه
طی دو دههی اخیر مبارزات گستردهبرایمصونیت اجتماعی انجام دادهاند، هنوز هم از
تبعیض جنسیتی، بیاعتمادی و آزارهای جنسیتی در دانشگاهها، محیط کار و خیابانها
رنج میبرند و این محیطهای کلان شهرها است که نابههنجاریهای اجتماعی در بستر
آنان شکل میگیرد و به عنوان سد بزرگی در برابر فرایند رشد فکری زنان قرار میگیرد.
دو دههی اخیر فرصت مناسبی برای دریافت موقعیت اجتماعی و حضور فعال زنان در عرصههای
مختلف در جامعه بوده، اما تمرکز بیشتر آنان روی کار برای ایجاد استقلال اقتصادی و
همکاری برای خانواده بود، تا انگیزهی فکری برای مبارزهعدالتخواهی و دریافت
پایگاه اجتماعی!گرچند، دولت افغانستان استراتژی حقوق اقتصادی ومصونیت شغلی زنان را
تصویب نموده و مدعی است که اجرای هرنوع پالیسی، پلان و برنامههای اقتصادی بدون
درنظرداشت و رعایت اصل تساوی جنسیتناقص بوده و پیامدهای مثبت و چشمگیر نخواهد داشت.
( ۱۶:۲۱)
اما
نبود حاکمیت قانون، نبود انکشاف متوازن در افغانستان خصوصاً در عرصههای حقوق بشری
و شکاف بزرگ جنسیتی در افغانستان، پشت پا به تدوین چنین قوانینی زده و آنرا قابل
اجرا نمیدانند. در پهلوی این همه نابهسامانیها برای زنان، نبود امکانات رفاهی
در محیط کار نظیر کودکستانها، تشنابهای مناسب و غیره و بیتوجهی به رشد ظرفیتهای
زنان و رعایت نکردن اصل تساوی در موقعیتهای اقتصادی و غیرضروری دانستن بالابردن
معاشات برای آنان، جزء نبود مصونیت اجتماعی بوده و فشار بالای آنان انگیزههای
کاری زنان را محو کرده و بزرگترین عامل توسعه جامعه را با خطر مواجه میسازد. از
طرفی، ناامنی در محیط کار و نبود مصونیت و امنیت، باعث میشود که بسیاری از
خانوادهها به خانمها و دخترانشان اجازه ندهند که در اجتماع بروند، چون اعتماد
نمیکنند که آزادانه کار کنند و دست به فعالیتهای اجتماعی بزنند؛ آنهم به دلیل
تهمتهایی که ممکن است متوجه این دختران و خانمها شود و به جایگاه خانوادهشان در
دید جامعهی سنتی آسیب برساند.
نتیجهگیری:
مشارکت
زنان در تمام عرصهها از عوامل مهم توسعهیافتهگی جوامع به شمار میرود. کشورهایی
که در آنها آزادی و تساوی زنان قانونمند شده و جزء جداناپذیر جامعه شمرده میشود،
در بیشتر زمینهها به توسعه و پیشرفت چندسویه دست یافتهاند. مشارکت بیشتر
زنان در جامعه، موجب بالندهگی وتوسعه کشور میشود، به تقویت همبستهگی ملی زنان
کمک میکند و از یک نوع ازخودبیگانهگی و جدا دانستن زنان از جامعه جلوگیری مینماید.
ممانعت و بازدارندهگی حضور زنان و دریافت موقعیت اجتماعی آنان، هنوز چالش اساسی
در کشورهای رو به توسعه بوده و نیاز است تا با آگاهیدهی و کار در عرصههای مختلف،
این روند بهبود یابد. نتایج تحقیق نشان میدهد کهعوامل گوناگون اقتصادی، اجتماعی،
فرهنگی و سیاسی در برابر بازدارندهگی رشد زنان در افغانستان وجود داشته و از همه
مهمتر بیسوادی، فرهنگ سنتی و نظام اقتصادی بر این عقبماندهگیها افزوده است.
بنابرآن،
آگاهیدهی از حقوق زنان برای زنان، تصویب و توشیح قانون تساوی جنسیتی، افزایش
میزان حضور زنان در ادارات، افزایش میزان کامیابی آنان در تحصیلات عالی و ایجاد
اعتماد به نفس در زنان، چالش اساسی عقبماندهگی فکری زنان را از میان برده و
جایگاه فعال آنان را در تمام عرصهها محسوس خواهد ساخت.
فهرست
منابع
۱. آبوت،
پاملا و والاس، کلر(۱۳۸۵)،
جامعهشناسی زنان، ترجمه منیژه عراقی، تهران: نشر نی.
۲. آلیس
آتکینز، سوزان(۱۳۸۹)،
فیمینیسم قدم اول، ترجمه زیبا جلالی نایینی، تهران: مؤسسه جهان کتاب.
۳. ابراهیمی،
یوسف و حیدری، حسن(۱۳۸۹)،جایگاه
زن در گذر تاریخ و سیری در حقوق آن، فصلنامه علمیـپژوهشی زن و فرهنگ، شماره
پنجم، خزان ۱۳۸۹.
۴. اکبری،
نعمتالله(۱۳۸۰)،
موانع و مشکلات مشارکت زنان در اجتماع، مجله پیام زن، شماره ۵۸.
۵. باختری،
منیژه(۲۰۱۵)، بازشناسی نقش زنان افغانستان
درمبارزات آزادیخواهی زنان، روزنامه ۸صبح،
ماه ۱۲، شماره ۲۳.
۶. توحیدی،
نیره(۱۹۹۶)، مسأله زن و روشنفکران(فیمینیسم،
دموکراسی و اسلامگرایی، مدرسه فیمینیستی)، تهران: انتشارات کتاب.
۷. حسنیار،
امیرشاه(۱۳۷۳)،نگاهی
به وضعیت پوهنتونها در دو دهه،روزنامه هشت صبح، ۱۳ جوزا، ۱۳۹۷.
۸. حکیمپور،
محمد(۱۳۸۲)، حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد،
تهران: نشر نواندیش.
۹. رسولی،
سیما(۱۳۹۴)، استرداد، استقلال و اصلاحات در
افغانستان(۱۹۱۹-۱۹۲۹)،
کابل: اکادمی علوم افغانستان، چاپ اول.
۱۰. رید،
آیولین(۱۳۸۸)،
فیمینیسم و مردمشناسی، ترجمه افشنگ مقصودی، تهران: نشر گلآذین.
۱۱. صبا،
سحر(۲۰۱۴)، تاریخچه مبارزه زنان کارگر جهان و
ایران، مجله سیاسی و فرهنگی هفته، سال سیزدهم.
۱۲. فردمن،
جین(۱۳۹۰). فیمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر،
تهران: انتشارات آشیان، چاپ چهارم.
۱۳. مؤمن،
بشیر(۱۳۹۲)، برخی مسایل جامعهی افغانی. کابل:
انتشارات پرند، چاپ دوم.
۱۴. موسوی،
فاخره(۱۳۹۶). مفهـوم مقاومت در جنبش زنان افغان؛
از مبارزه مسلحانه تا جنبش بـرابـری،RM
Daily.
۱۵. وفایی،
اعظم(۱۳۹۳)، بررسی نوع و تأثیر میزان فعالیت
زنان روستایی برسطح حقوق اقتصادی و اجتماعی آنها، فصلنامۀ مطالعات اجتماعی-روانشناختی
زنان، سال دوازدهم. شماره چهارم. مشیرزاده، حمیرا(۱۳۹۳)، ازجنبش تا نظریه اجتماعی، تاریخ
دوقرن فیمینیسم.
۱۶. هاشمی،
سیداحمد(۱۳۹۴)،
بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر مشارکت سیاسی زنان، فصلنامه علمی-پژوهشی زن و جامعه،
سال ششم، شماره اول.
۱۷. کمیسیون
مستقل حقوق بشر افغانستان،وضعیت حقوق اقتصادی و اجتماعی افغانستان(گزارش ششم،۱۳۸۸-۱۳۸۹). چاپخانه کمیسیون مستقل حقوق بشر
افغانستان، سال نشر۱۳۹۰.
۱۸
کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان،نگاهی به حضور ونقش زنان در حوزه عمومی و فعالیتهای
سیاسی(گزارش دوازدهم۱۳۹۶)، سال
نشر ۱۳۹۶.
۱۹. نهاد
تحقیقاتی حقوق زنان و اطفال(۱۳۹۲)،
استقلالیت اقتصادی زنان(گزارش سوم- ۱۳۹۱-۹۲).
هشت صبح
مژده
فایز نور
استاد دانشگاه بدخشان
استاد دانشگاه بدخشان
No comments:
Post a Comment