آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, April 13, 2019

زنان نامریی و اقتصاد فمینیستی


نویسنده: لین پارامور، ترجمه:رزاصراف                                                          
آلیشا گیرون اقتصاددان در این مصاحبه توضیح می‌دهد که از چه روی یک منظر فمنیستی برای تفکرات اقتصادی جدید ضروری است.


آلیشا گیرون رئیس خودمانی و دوست داشتنی سازمان بین المللی اقتصاد زنان (IAFFE) است، کمیته ای متشکل از فعالان، سیاست گزاران و متخصصانی از سراسر دنیا که مسیر اصلی اقتصاد را به چالش می‌کشند و تعاریف تازه جنسیت-آگاهانه ای از روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ارائه می‌دهند. اقتصاددانان در مسیر اصلی از دست‌های نامرئی سخن می گویند، اما این متفکرین به زنان نامرئیزنانی که کار بی جیره و مواجبشان، با وجود نقش حیاتی‌اش در جامعه، معمولاً نادیده گرفته می‌شود، اهمیت می‌دهند. گیرون نشان می‌دهد که چگونه آسیب تعصبات در مسیر اصلی اقتصاد و سیاست‌های ریاضت اقتصادی منحصراً متوجه زنان و خانواده‌ها می‌شود.

لین پارامور: اقتصاد فمنیستی دقیقاً چیست؟ و چه تفاوت‌هایی با رویکرد مسیر اصلی اقتصاد دارد؟

آلیشا گیرون: اقتصاد فمنیستی به ما اجازه می‌دهد که شکاف میان مردان و زنان به خصوص در بازار کار و از طریق فعالیت‌هایی همراه با بازتولید اجتماعی – ما این اصطلاح را برای زمانی که از فعالیت‌هایی مثل تولید مثل، روابط اجتماعی، روابط جنسی، پرورش و نگه داری از خانواده به کار می‌بریم. برای مثال می‌توانید کار نگه داری از دیگران که زنان به صورت مجانی در خانه انجام می‌دهند تصور کنید- را مورد تحلیل قرار دهیم.

بیشتر نابرابری‌های جنسی از الگوهای فرهنگی در جامعه ریشه می‌گیرند و به تفاوت در کار دامن می‌زنند. الگوهای اقتصادی و فرهنگی و تفاوت در کار می‌توانند با سیاست‌های عمومی تغییر کنند و شرایط بهتری برای زنان به وجود آورند. پس در اقتصاد فمنیستی، یکی از اهداف اصلی از بین بردن شکاف میان زنان و مردان به خصوص در دایره اقتصادی است. الگوهای فرهنگی در حال تغییرند، اما فاصله‌ها هنوز پا برجا هستند، چرا که سیاست‌های عمومی به اندازه کافی برای از بین بردن آن‌ها و به وجود آوردن شرایط بهتر زندگی به خصوص برای زنان به اندازه کافی تلاش نمی‌کنند.

ل پ: بیایید بیشتر درباره مفهوم این بازتولید اجتماعی صحبت کنیم. چرا این مطلب تا این حد برای اقتصاد فمنیستی حائز اهمیت است؟

آ گ: خاستگاه بازتولید اجتماعی از نظریه‌های مارکسیستی ریشه می‌گیرد. که بیشتر به صورت مفهومی مرتبط با طبقه اجتماعی و در تلاش کارگران بر ضد سرمایه داران دیده شد. ورای آن اقتصاد فمنیستی بازتولید اجتماعی را در هسته اصلی‌اش به عنوان کار بدون مزد می‌بیند. این امر به خصوص زمانی اهمیت می‌یابد که با بحران سرمایه و سیاست‌های ریاضت اقتصادی روبه رو باشیم. بیشتر کار مربوط با بازتولید اجتماعی در دست زنان و در خانواده صورت می‌گیرد.
برای مثال در مکزیک، زنان در بازار کار رسمی کار می‌کنند. مالیات پرداخت می‌کنند، از امنیت اجتماعی برخوردارند و… به علاوه ممکن است شغل غیر رسمی داشته باشند- ممکن است در کنار خیابان غذا بفروشند. اما وقتی به خانه می‌رسند باید از والدین، فرزندان یا حتی نوه‌هایشان نگه داری کنند، که از اهمیت بسیاری برخوردار است چرا که باید حتماً انجام بشود. سیاست ایالتی باید از آن‌ها حمایت کند، زیرا اگر این زنان کار را انجام ندهند، دیگر مردم یا کارمندانی در بازار کار باقی نمی‌ماند. زنان نیروی کار را به وجود می‌آورند، نه فقط با به دنیا آوردن، که با نگه داری و تربیت آن‌ها. این زنان هستند که باید بچه‌ها را به مدرسه ببرند، غذایشان بدهند و همه این کارهایی را که هیچ مزد و پاداشی ندارد انجام بدهند.

در بحران‌های اقتصادی که بازار کساد می‌شود و سیاست گزاران سیاست‌های ریاضت اقتصادی را وضع می‌کنند، به دلیل آینده نامعلوم پیش رو، هیچ کس نمی‌خواهد بچه دار بشود یا خانواده تشکیل بدهد. این وضعیت بحران مالی ایجاد می‌کند، چرا که هیچ کس نمی‌خواهد مالیات پرداخت کند، پانسیون داران رنج می‌برند و… که این وضعیت را در دهه‌های از دست رفته 80 و 90 در ژاپن می‌بینیم.

ل پ: تعصبات جنسی را در کدام قسمت‌های قوانین اقتصادی می‌بینید؟

آ گ: آن‌ها بسیارند! اگر به کنفرانس ASSA (مجمع اتحاد علوم اجتماعی) در آمریکا بروید، بیشتر اقتصاددانان را مردان تشکیل می‌دهند، حتی بیشتر اعضا موسسه هم مردان هستند. هیچ تقسیم متعادل و 50-50 ای بین دو جنس وجود ندارد. این نه تنها در اقتصاد که در بسیاری از رشته‌ها اتفاق می‌افتد.

نمی‌دانم که ما بالاخره کی این سقف شیشه ای را خواهیم شکست. زنان بسیار با کفایتی با تحصیلات بالا- دکترا، فوق لیسانس، لیسانس و…- وجود دارند اما اغلب اوقات مردان از همین رشته‌ها به آن‌ها ترجیح داده می‌شوند. زمانی که آن‌ها خانواده دارند، بیشتر جامعه اهمیتی نمی‌دهند که آن‌ها باید فرزندانشان را تنها گذاشته و سرکار بروند.

در زمان اتحاد جماهیر شوروی، بیشتر زنان مجبور بودند که کار کنند، چرا که به نیروی کار آن‌ها نیاز بود. مراکز مخصوصی برای نگه داری کودکان و همچنین افراد مسن وجود داشت. زمانی که من بچه بودم یکی از منتقدین روس جنگ سرد گفت که آمریکا بچه‌های شما را می‌گیرد و شما نمی‌بینید. این مسخره است. آن‌ها به زنان و نیروی کارشان احتیاج داشتند، پس مقرراتی برای کمک به همکاری آنان وضع کردند. همین مسئله را در چین سوسیالیست می‌بینیم. من آن‌ها را به عنوان جوامع بی عیب و نقص نمی‌بینم، اما ما می توانیم از دیدگاه آن‌ها نسبت همکاری زنان در بازار کار بیاموزیم.

ل پ: آیا مسیر اصلی اقتصاد به شرایط نامناسب برای زنان دامن می زند؟

آ گ: در نظر من، مسیر اصلی اقتصاد همان دست نامرئی در بازار است. این دست نامرئی همه چیز را در جامعه تعیین می‌کند. مسیر اصلی اقتصاد از دهه هفتاد مروج تغییراتی بوده است که بر طبق آن توابع هر استانی به بخش‌های خصوصی منتقل بشود. در طی یک فرآیند مالی سازی، مدیران مالی کنترل بودجه مردم را در دست گرفته‌اند. ایالت مینیمالیستی شده است. به این معنا که پول کمتری در بخش‌های اصلی عمومی صرف می‌شود که منجر به سخت تر شدن شرایط زندگی می‌شود.

من در مکزیک شاهد این بودم که زنان هر ماه برای گرفتن داروهای ضد بارداری اقدام می‌کردند و مراکز این داروها را نداشتند. بعضی وقت‌ها هم اصلاً دکتر حضور نداشت و آن‌ها مجبور بودند برای رسیدن به مرکز بعدی پنج کیلومتر راه بروند. و این نه تنها در مناطق روستایی که در مناطق شهری هم اتفاق می‌افتاد. مراکز دولتی وجود ندارند. برای بیشتر مردم، بهداشت و تحصیلات باید از طریق مراکز دولتی به دست آید و ضربه اصلی زمانی است که در این موارد خصوصی سازی انجام می‌شود.

این مسئله را همچنین در یونان هم می‌توان دید. پدر و مادربزرگ‌ها مجبورند در خانه‌شان بچه‌ها و نوه‌هایشان را غذا و پناه بدهند. این به طور خاص زنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد چرا که این آن‌ها هستند که باید کار بیشتری انجام بدهند. زنان شاغلی که از والدین و بچه‌ها به طور همزمان نگه داری می‌کنند. سیاست‌های ریاضت اقتصادی تعداد مشاغل را کم می‌کند و به مشاغل موجود آسیب می زند.

زمانی که درآمدها کاهش می‌یابند، زنان مجبورند از مخارج شخصی‌شان و همین طور مخارج خانواده‌شان بزنند. این مشکل برای مردان هم اتفاق می‌افتد اما برای زنان به دلیل عوض شدن نوع خانواده شدیدتر است. خانواده‌های کلاسیکی که قبل از زمان جنگ وجود داشتند، متشکل از والدین و یکی دوتا فرزند بودند، اما امروزه خانواده‌های بیشتر و بیشتری را می‌بینیم که فقط از مادر و فرزندان تشکیل شده‌اند. چرا؟ به این خاطر که در بیشتر کشورها، مردم مجبورند برای کسب درآمد بیشتر به خارج از کشور رفته و در آنجا به کار مشغول شوند. در مکزیک در شهرهای کوچک بسیاری از مردان برای کار به آمریکا رفته‌اند. بیشتر زنان مجبورند که با فرزندانشان بمانند- وحتی این هم در حال تغییر است. بیشتر زنان هم برای کار به آمریکا مهاجرت می‌کنند- اما آن‌ها خانه و خانواده‌هایشان را رها نمی‌کنند تا تجارب تازه ای در زندگیشان کسب کنند. این مهاجرت‌ها در نتیجه سیاست پولی و سیاسیت های مالی است که از اجماع واشنگتن بیرون آمده است. اقتصاد در مسیر اصلی خودش، از طریق توافقنامه‌هایی مثل NAFTA این الگوی مخرب از هم جدا کردن خانواده‌ها را به وجود آورده است و بیشترین فشار را در این شرایط زنان تحمل می‌کنند.

در ژاپن، وزیر جدید در تلاش است تا با به وجود آوردن مراکز نگه داری از اطفال و مهد کودک‌های بیشتر شرایط اقتصادی را پیشرفت بدهد چرا که زنان بسیار توانا هستند، اما به محض اینکه زنی ازدواج می‌کند و بچه دار می‌شود مجبور است که در خانه بماند، زیرا پشتیبانی مالی ندارد. بیشتر سیاست‌های مسیر اصلی اقتصاد توجه کافی به وضع سیاست‌هایی که شرایط بهتری برای زنان به وجود آورد نمی‌کند، علی الخصوص برای کم کردن فشاری که آن‌ها در نگه داری از افراد خانواده متحمل می‌شوند.

ل پ: چگونه IAFFE با اشتباهات مسیر اصلی اقتصاد مقابله می‌کند؟

آ گ: IAFFE موسسه ای است که بر خلاف جریان عقاید روز حرکت می‌کند و تفکر مخالف را در سطح جامعه افزایش داده است. دیدگاهی فمنیستی و علمی برای اقتصاد اجتماعی تعریف کرده است. ما نه تنها دیدگاهی علمی برای دیدن این شکاف میان جنس‌ها ارائه داده‌ایم، بلکه تلاش‌های ما به دیدن جامعه به عنوان یک کل رهنمون شده است. این را می‌توانید در مجله ما اقتصاد فمنیستی تحت ویراستاری دایانا اشتراسمن و گنسلی بریک و در مقاله‌هایی در کنفرانس‌هایمان ارائه داده می‌شوند، ببینید. برای مثال، دایان السون تحقیقی بر مسئله جنسیت، تجارت و بازار بین المللی اقتصاد انجام داده است. همچنین ما به دنیال این هستم که در بین عموم سخنرانی کنیم. برای مثال، رئیس اسبق IAFFE نانسی فولبر اکنون با وبلاگ اکونومیکس نیو یورک تایمز همکاری می‌کند.

ل پ: در تحقیقتان در مورد بحران بدهکاری مکزیک و آمریکای لاتین، چه درس‌هایی هستند که برای شرایط یونان علی الخصوص در حوزه زنان مفید واقع شوند؟

آ گ: شرایط مکزیک خیلی با یونان و حتی آرژانتین متفاوت است. در مکزیک ما با یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای دنیا هم مرز هستیم. پس زمانی که در اواخر دهه هفتاد و در سال 1982 به بحران خوردیم، ذخیره فدرالی، بانک جهانی، بانک بین المللی توافق، فوراً بسته ای به ما داد تا بتوانیم قرضمان را به ایالات متحده بپردازیم، چرا که بیشتر بانک‌هایی که با ما برای دادن قرض به توافق رسیده بودند آمریکایی بودند. این جریان همین طور در اواخر سال 1994 و آغاز 1995 تکرار شد. اما این پول هدیه نیست. قوانین و سیاست‌های بسیاری وجود دارند که به اجرا درآمدنشان علی الخصوص زنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد زیرا خدمات همگانی و برنامه‌ها خاتمه می‌یابند.

به خاطر دارم در سال 2009 زمانی که یونان نتوانست قرضش را بپردازد، برای پنج ماه مذاکرات ادامه یافت، این خیلی وحشتناک است که کشوری را بی هیچ پولی رها کنند. مردم باید چیزی برای خوردن داشته باشند و زمانی که کاری وجود نداشته باشد و برای اشتغال زایی کاری انجام نشود، به طور مستقیم این زنان هستند که آسیب می‌بینند، چرا که این زنان هستند که باید بچه‌هایشان را سیر کنند و در اقتصاد مراقبت قرار دارند. و به این خاطر است که نقش بانک مرکزی در اقتصاد تا این حد کلیدی است. نه تنها نقش ” دهنده آخرین وام” را دارد که نقش “آخرین امید برای ایجاد شغل” را نیز از طریق سیاست‌های پولی‌اش دارد. سیاست‌های ریاضت اقتصادی مانند آخرین چتر نجات برای یافتن شغل، رشد و توسعه اقتصادی هستند.

ل پ: قرضه‌های کوچک چه نقشی را در دوره ریاضت اقتصادی بازی می‌کنند؟

آ گ: قرضه‌های کوچک جواب کافی و کارآمدی برای ریاضت‌های اقتصادی نیستند.
من به‌تازگی مقاله‌ای دراین‌باره به چاپ رسانیده‌ام- ما تحقیقی را طراحی کردیم که به قرض‌هایی می‌پرداخت که بانک جهانی در هرکجای دنیا برای وضعیت زنان اختصاص می‌داد. بیشتر این نوع وام‌ها به مؤسساتی با سودهای بالا داده می‌شد و هیچ‌کدام از این سودها نهایتاً به زنان نمی‌رسید. بلکه به شرکت‌های قرض‌الحسنه می‌رسید.

همین مسئله را در بولیوی دیدم، جایی که شرکت‌های قرض‌الحسنه بسیاری برای زنان وجود دارد. شاید زنان به این خاطر که چنین مؤسساتی برای خودشان دارند، قدرتمندتر شده باشند. اما آن‌ها حتی خیابان هم ندارند. شرکت‌های سرمایه گزاری نمی‌توانند به ایالات برای ساخت‌وساز وام بدهند، پس مشکلات بزرگ حل‌نشده باقی می‌مانند. دولت‌های مینیمالیستی، بودجه‌هایی را به مسائل اجتماعی اختصاص می‌دهند و بانک‌های پیشرفته را در کشورهای غیر پیشرفته به وجود می‌آورند تا محو و نابود شوند. بانک‌های پیشرفته نقش بسیار مهمی در مورد زنان دارند و باید در دستورکارشان برنامه ای برای رشد و غیر قابل واگزاری بودن داشته باشند. و به این خاطر است که سرمایه گزاران مؤسسات کوچک سرمایه‌شان را صرف ساختن جاده‌های بهتر، مدارس و خانه برای افراد محروم نمی‌کنند.

ل پ: چگونه کاپیتالسیم جهانی می‌تواند بیشتر پذیرای زنان باشد؟

آ گ: کاپیتالیسم جهانی اکنون قسمتی از زندگی و تاریخ ماست. اما برای آینده باید مؤسسات بیشتری تأسیس کنیم. من فکر می‌کنم این مسئله اهمیت زیادی دارد. برای مثال، همه این موسساتی که به مسائل زنان وام اختصاص می‌دهند باید قانون مدار شوند. باید قوانینی برای کنترل محدود شدن دسترسی به بهداشت و تحصیلات در شرایط ریاضت اقتصادی وجود داشته باشد. نیاز ما بیش از آن است که فقط سازمان ملل و اهداف رشد هزاره (اهدافی برای پرداختن به فقر) بتواند پاسخگو باشد. و اینکه ما نمی‌توانیم به بانک‌های مرکزی اعتماد کنیم- بانک‌های مرکزی باید بی طرف باشند اما در واقعیت آن‌ها فقط به منافع بازار اقتصادی پاسخگو هستند.
چیزی که ما برای حرکت به سمت آینده به آن نیاز داریم مؤسسات جهانی به رهبری زنان است.

منبع ترجمه :new economic thinking

کانون زنان ایرانی

No comments: