آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Tuesday, March 12, 2019

زنان، از صبح ظفر تا شام زوال

عاطفه طیب
حکومت افغانستان در یک‌ونیم دهه گذشته دست‌آوردهایی داشته است و بدون تردید که یکی از آن‌ها، حضور مشهود زنان در ساختارهای حکومتی و ایجاد فرصت‌ها برای زنان در سطوح مختلف بوده است. آن‌چه که برای زنان افغان شاید رویایی بود که کم‌تر انتظار تحققش می‌رفت

از روی انصاف، در این مدت، زنان توانستند به عنوان بازیگران درشت در حوزه‌های گوناگون درخشش داشته باشند. فضای مکدر دیروز را فراموش کنند و زیر شتم و شلاق روزگار کم نیاورند.

مبارزه‌ی آهسته ولی پیوسته‌ی زنان در رکاب ارزش‌های تعریف شده و‌ در حیطه باورهای ناب انسان‌مدارانه بوده است، نه در چهارچوب هویت‌های خرد جنسیتی، تباری… از دادخواهی علیه نابرابری‌ تا دست‌یابی به شرایط انسانی‌تر و از مبارزه علیه تبعیض جنسیتی تا ایستاده‌گی علیه هجوم مردسالاران، همه و همه.

زنان امروز، به سبک درختان، میان عافیت نور منتشر می‌شوند و با قامت راست به افق‌های بلند می‌تابند. درست است، اگر دهه پسین را «دهه زنان» بنامیم و کاج همت‌شان را حرمت کنیم.

به هر حال، صبح امید در پیکر بی‌روح زنان این جامعه‌ی خنک دمید و خوب هم جلا داد. اما، آن‌سو در پشت درهای قفل شده‌ی آشتی‌کننده‌گان صلح، بیم خوف‌ناک و جان‌گداز برای زنان خوابیده و احتمال یک سرنوشت محتوم از آن می‌رود و شاید هم تمام دست‌آوردهایی جامعه‌ی زنان فدای آیین «… برادر ما است» گردد. مگر ما خموش می‌نشینیم و صید خفاشان می‌شویم؟ هرگز و ابداً.

امروزه زنان با اتم دانش، موشک‌ آگاهی و خرد، بمب‌افگن‌ جامعه‌ی مدنی و دوربردِ تکنولوژی و داده‌ها مجهز اند و از داعیه‌‌ی انسان‌محورانه‌ی خودشان تا آخرین رمق پاسبانی می‌کنند.

ما باید از نتیجه‌ی مذاکرات و آن‌چه در پس پرده می‌گذرد آگاه شویم. با پوشیدن نقاب و آرایش‌های کاذب شهروندی نمی‌شود فضای اعتماد درست کرد. ما زنان رنجیده و مغموم یکی از طرف‌های درشت پروسه صلح هستیم و همهی طرف‌ها باید فراست دیالوگ با یک زن افغان را داشته باشند و در مورد سرنوشتش با شخص خودش وارد مذاکره شوند. زنده‌گی‌ منهای شرق و غرب را می‌پذیریم و به زنده‌گی در چهارچوب تعریف شده‌ی شرعی_شهروندی آبرومندانه باورمندیم.

وقتی وضعیت خوب پیش نمی‌رود، طبیعی است که شما را نسبت به آینده نگران می‌سازد. همین نگرانی سبب شد تا در یک فضای مکدر ذهنی این یادداشت کوتاه را بنویسم و ادای مسوولیتی داشته باشم در برابر داعیه‌های کلانی که مدت‌ها در منظومه‌ی باورهایم جا دارد و هر دم در سپهر تاریک روزگار قد می‌کشد.

دریغ از شام زوال که در آن آفتاب قد نمی‌کشد و گلوی آزادی از بغض می‌ترکد.
هشت صبح

No comments: